و باز هم چشمها را باید شست...(حتما ببینید)

سلام به همه دوستای عزیزم

کم کم دارم از شر امتحانا خلاص میشم!!!

با یه آپ زیبا در خدمتم:

 

دیدن همیشه خوب است خواه دیدن آن زیبا یی ها باشد خواه دیدن این زیبایی ها

شاید کلاسی که ما در آن درس می خوانیم از این هم ویران تر باشد

.

.

.

.

.

.

حتما سری به ادامه مطلب بزنید دوستان

 

 

ادامه نوشته

تست نبوغ

اول سلام حال شما؟

بابت تاخیرم واقعا شرمنده دیگه امتحانا و دردسر...

درعوض با یه آپ باحال اومدم حتما بخونید...

اگر بتوانید 18 ثانیه از برخورد جلوگیری کنید شما یک نابغه هستید

گفته شده خلبانان نیروی هوایی آمریکا می توانند تا 2 دقیقه بازی را ادامه

 دهند. از دوستان عزیز میخوام این بازی رو۳بار انجام بدندوبهترین رکورد رو

 تو قسمت نظرات بذارند.البته با اسم و رکورد واقعی جالبه بدونیم

نابغه کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به لینک زیر مراجعه کنید





 http://blogers.ir/cod/js-games/tamarkoz/game.htm

میخوام از خودم بگم

اول سلام به همه دوستای گلم احوال شما؟؟!

 

راستش خواستم توی این پست بیشتر از خودم بگم...

آخه با توجه به مطالب وبلاگم و شاید ابهامی که توی بعضی از پستها

هست، بعضی از دوستای مهربونم فکر میکنن "من عاشق هستم"!

 راستش متاسفانه یا خوشبختانه من هنوز مزه عشق زمینی رو نچشیدم. و

 اگرهم بعضی شعرها یا مطالبم یه کم احساسی هست به خاطر اینه که

 من به "عشق حقیقی" احترام میذارم.

 

من نه افسرده و دپرس هستم و نه عاشق زار و دلخسته!

 

من یه دختر تقریبا شاد هستم که این وب رو برای تخلیه کردن احساساتم

 درست کردم البته بعضی وقتا.

 

 

اون "انتظار" که توی پست قبلی گفتم انتظار برای رسیدن به عشق نیست

 بلکه برای نجات از این سردرگمی فعلیم هست که گفتنش از صبر و حوصله

 شما دوستای مهربونم خارجه!

 

بیشتر از این وقتتونو نمیگیرم

 

             مخلصیــــــــــــــــــــــــم!

 

انتظار

 

مدتهاست تنهایی و دلتنگیم را خودم به تنهایی به دوش

 میکشم ، بی آنکه گوشه کوچکی از آن را به دست

خاطرات بسپرم.

 

چقدر سخت است! کاش میشد کشتی زندگیم را دوباره

 به سمت ساحل هدایت کنم. کاش میتوانستم افکار

پریشانم را دوباره متمرکز کنم.

 

هر چه میخندم، قهقهه میزنم و شادی میکنم بازم یکی

 آروم دم گوشم  میگه:"چقدر دلتنگی!"

 

و چقدر راست میگوید...چقدر دلتنگم.

 

این حس عجیب حتی مرا از خودم ربوده! حال و هوای

 نوشتن را از قلبم پاک کرده و فرمان اراده هایم و تفکراتم

 را به سمت "انتظار" سوق میدهد.

 

انتظاری بر سر دوراهی زندگیم. جز خدا به کدام موجود

 میتوان با خیال راحت تکیه کرد؟ تا به او تکیه میکنم آرامم

 اما...

 

 

برایم دعا کنید! که انتظار سخت آزارم میدهد...

میرسد اینک بهار...

 

 بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار

خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

 

 

 

سلاااااام دوستان عزیزم!

 

این روزا دیگه حال و هوای بهار و عید نوروز خیلی زیاد شده...زبانکده محصل

 

واسه این تعطیلات هرکس جایی میره...منم دارم میرم خونمون

واسه همین خواستم پیشاپیش سال نو رو به همه دوستای گلم تبریک بگم

زبانکده محصل

 "جاودان باشی ای سپیده عشق"

 

آسمان  همچو  صفحه  دل   من

روشن از جلوه های مهتاب است

امشب  از  خواب  خوش  گریزانم

که خیال تو خوشتر از خواب است

                                                خیره بر  سایه های وحشی بید

                                                می خزم در سکوت بستر خویش

                                                 باز  دنبال    نغمه های    دلخواه

                                                 می نهم سر به روی دفتر خویش

 

آه...باور   نمی کنم   که  مرا

با  تو  پیوستی  چنین  باشد

نگه  آن  دو  چشم  شورافکن

سوی من گرم ودلنشین باشد

                                         بی گمان زان  جهان   رویایی

                                         زهره بر من فکنده دیده عشق

                                         می نویسم به روی دفتر خویش

                                        "جاودان باشی ای سپیده عشق"

طولانی ترین عکس!

 

نظرتون چیه دوستان؟؟؟

دلم تنگ است...

 

هنوز مهتاب چادر نقره اش را از روی حوض آبی وسط حیاط جمع نکرده و هنوز

 ستارگان از لابه لای ابرها بر ساکنان زمین چشمک می زنند.

 

من در گوشه اتاقم تنها در زیر نور نقره ای فانوس مهتاب به رقص کاغذهای آواره با

 آهنگ نسیم بر روی میز خیره می شوم...و باز حکایت دلتنگی در تار وپود ذهنم

 نقشی تازه می زند...نقشی آمیخته از تلخی و حقیقت.

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست....بی تکرار و بی بازگشت. و قلم ِوقایع نگار این

 صحنه ها  و من راوی حکایتی دیگر.

 

من به امید سپیده رو به روی پنجره به انتظار پایان شبهای سیاه می نشینم و طلایه

 داران خورشید را به قصر بلور رویاهایم دعوت می کنم.

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین

_آنقدربخندی که دلت درد بگیره! زبانکده محصل
_بعدازاینکه ازمسافرت برگشتی،ببینی هزار تانامه داری! زبانکده محصل
_برای مسافرت یه جای زیبا بری ! زبانکده محصل
_به آهنگ موردعلاقه ات گوش بدی !
_به رخت خواب بری وبه صدای بارون گوش بدی! زبانکده محصل
_آخرین امتحانت روباموفقیت بدی! زبانکده محصل
_کسی که به طور معمول زیاد نمی بینیش وقتی دلت می خوادببینیش بهت تلفن کنه!
_توی شلواری که مدتهاست ازش استفاده نکردی پول پیداکنی! زبانکده محصل
_ برای خودت توآیینه شکلک دربیاری وبخندی!
_بدون دلیل بخندی!
_به طورتصادفی می شنوی که یکی داره ازت تعریف می کنه!زبانکده محصل

_ازخواب پاشی وببینی چندساعت دیگه هم می تونی بخوابی!
_ازبالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی!
_عصرکه شدکنارساحل قدم بزنی!زبانکده محصل

این ها بهترین لحظات زندگی اند،قدرشونوبدونیم!

زبانکده محصل

!!!اینم جایزه به همه دوستای گلم!یه آپ عالی!!!

واقعاً كساني كه فرهنگ خود را كمتر از فرهنگ غرب مي دانند نبايد توقع داشته باشند غربي ها يا ساير بيگانگان و حتي عربها آنها را مردماني با فرهنگ و محترم بدانند چرا كه خود آنها ديگران را به بي احترامي نسبت به خود تشويق مي كنند
پس بيائيد حد اقل يك قدم در اعاده حيثيت فرهنگي خود برداريم و روز مرگ يك كشيش را گرامي نداريم
فرهنگ خود را احيا كنيم و به پيشينيان خود افتخار كنيم
 
 
جشن اسفندگان (سپندارمذگان) یکی از جشن‌های ایرانی است که امروز زرتشتیان آنرا در روز اسفند (سپندارمذ - پنجمین روز) از ماه اسفند (سپندارمذ) برابر با بیست و نهم بهمن در گاهشماری خورشیدی امروزین برگزار میکنند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌است که ایرانیان باستان این روز را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانستند. در این روز مردان به همسران خود هدیه می‌دادند. مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی می‌نشاندند و از آنان اطاعت می‌کردند و به آنان هدیه می‌دادند. این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدت‌ها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار می‌شد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد می‌گردید. این جشن را به نام جشن برزیگران هم نامیده‌اند. در روز اسپندگان چند جشن با مناسکی به‌خصوص برگزار می‌شده‌است. نخستین آنان جشن مردگیران یا جشن مژدگیران بود که ویژه زنان بود. در این روز مردان برای زنان هدیه می‌خریدند و از آنان قدردانی می‌کردند. امروزه نیز بیشترین جنبهٔ مورد تأکید در اسپندگان قدردانی از زنان است.

تاریخچه: در گاه‌شماری‌های گوناگون ایرانی، علاوه بر این که ماه‌ها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز نامی داشتند. برای نمونه روز نخست هر ماه «روز اورمزد»، روز دوم هر ماه روز بهمن (سلامت، اندیشه)، روز سوم هر ماه روز اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی»، روز چهارم هر ماه روز شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» نام داشت.

در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌شده‌است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می‌شد، جشنی ترتیب می‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه، «مهر» نام داشت و که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می‌گرفت و می‌بینیم که چگونه هر جشنی با معنی و مفهوم عمیق خود برای مردم شادی می‌آفرید. روز آبان در ماه آبان جشن «آبانگان» است یعنی جشن ستایش آب و روز آذر در ماه آذر جشن «آذرگان» است یعنی جشن ستایش آتش. روز پنجم ماه، «سپندارمذ» یا «اسفندار مذ» نام داشت یعنی گستراننده، مقدس، فروتن که لقب زمین است. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می‌نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌دهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان روز پنجم ماه (سپندارمذ) از ماه اسپند (دوازدهم) را اسپندارمذگان مینامیدند و به‌عنوان نماد مهر مادری و باروری می‌پنداشتند که جشنی با همین عنوان در این روز برگزار میکردند. «سپندارمذگان» روز زن و زمین است.

تفاوت تاریخی: در گاه‌شمار (تقویم) ایران باستان هر سال ۱۲ ماه دارد و هر ماه سی روز است (والبته برای کامل شدن سال ۵ روز در آخر سال با عنوان ۵ روز پنجه به آن اضافه می‌شود). این تفاوت با گاه شمار خورشیدی را داراست که هر ماه در آن ۳۰ روز است در حالی که در گاه‌شمار خورشیدی بعضی از ماه‌ها ۳۱ و ۲۹ روزه‌است. در گاه شمار ایرانیان باستان یکم اسفند ماه برابر با روز ۲۵ بهمن ماه در گاه‌شمار خورشیدی است. به این علت است که پنجم اسفند ماه در این گاه‌شمار برابر ۲۹ بهمن ماه در گاه‌شمار کنونی خورشیدی میباشد.

 
 
 
 
 
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
 
تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که روز عشق فرنگی (ولنتاین) و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان) به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند
 
۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) را به عشقمان تبریک بگوییم یا ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) را؟
 
            
 
 
 
 
مرغ همسایه دوباره هیبت غاز به خود گرفته است
چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک ، شکلات و … در کشورمان باب شده است . اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که در این روز باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند.
 
 
 
ولنتاین چیست؟
در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد؛ از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبر دار می شود و دستور می دهد که ولنتاین را به زندان بیاندازند. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق با قلبی عاشق اعدام می شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق.
 
اما متاسفانه و با کمال تعجب، ایرانیان ِ امروز، با بیش از چهارهزارو پانصد سال تمدن، برگزاری جشنها و مناسبتهای بیگانه را نشانه ی تمدن و فخر می دانند! همه اسم "ولنتاین" را شنیده اند و مراسم آن را مانند سایر بیگانگان بجا می آورند، ولی تا به حال اسم "سپندارمذگان" به گوششان هم نخورده است .
 
 
"سپندارمذگان" چیست؟
در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، یعنی حدودا دوهزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است. این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی. زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.
 
 
 
 
در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می‌‌کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به‌عنوان مثال روز اول «روز اهورامزدا»، روز دوم، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم «سپندارمذ» بوده است.
 
"سپندارمذ" لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌‌ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می‌‌نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌‌دهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان "سپندارمذ" را به‌عنوان نماد عشق می‌‌پنداشتند. پسوند "گان" هم به معنی "جشن" است، و در نتیجه "سپندارمذگان" به معنی "جشن سپندارمذ" (جشن روز زن و زمین) است.
 
 
 
در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌‌شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می‌‌شد، جشنی ترتیب می‌‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه "مهر" نام داشت که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می‌‌گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه "سپندارمذ" یا "اسفندارمذ" نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم "اسفندارمذ" نام داشت، جشنی با همین عنوان می‌‌گرفتند.
"سپندارمذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می‌‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌کردند. جشن "سپندارمذگان" یا "اسفندگان"، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.
 
 
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند که پیکره بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.
 
 
ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می‌‌گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می‌‌گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهان‌بینی ایرانیان باستان است.
 
 
 
   
شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 25 بهمن (ولنتاین)
به 29 بهمن (سپندارمذگان ایرانیان باستان) منتقل کنیم

تست هوش فوق العاده

مسئله 1 - فرض كنید راننده یك اتوبوس برقی هستید . در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟

مسئله 2 - پنج كلاغ روی درختی نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد كلاغ روی درخت باقی می ماند ؟

مسئله 3 - چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل كشتی موسی برده شد ؟


مسئله 4 - شیب یك طرف پشت بام شیروانی شكلی ، شصت درجه است و طرف دیگر 30 درجه است . خروسی روی این پشت بام تخم گذاشته است . تخم به كدام سمت پرت می شود ؟


مسئله 5 - این سوال حقوقی است . هواپیمایی از ایران به سمت تركیه در حركت است و در مرز این دو سقوط می كند ، بازمانده ها را كجا دفن می كنند ؟


مسئله 6 - من دو سكه به شما می دهم كه مجموعش 30 تومان می شود. اما یكی از آنها نباید 25 تومانی باشد . چطور ؟

به کسی که تمام سوالات روپاسخ صحیح بده جایزه تعلق میگیره.

شرمنده

سلام.....

می خوام از همه دوستام که نتونستم دعوتشون کنم عذر خواهی کنم!

از من گلایه نکنید..ببخشییییید...به بزرگی خودتون! 

حالا واسه این که بدونم ناراحت نیستید نظرای خوشکل خوشکل بدید!

 

...

بر بالهای تو نشسته ام

و چون پرنده ای آزاد تا ابرها بالا خواهم رفت

ای کاش که این پرواز در خواب نباشد

و تو گیسوان آشفته مرا در باد رها مسازی

نکند گرمی دستهای تو از عشق نباشد

نکند محبت   کلامی پوچ و رویایی است

ای وای اگر که این پرواز

تا اوج رفتن بر بال باد باشد

ای وای...

!!دیدار ما تا قیامت

خداحافظ ای شرشر گرم باران

                            خداحافظ ای یادبود بهاران

خداحافظ ای نسترن های عاشق

                    خداحافظ ای آسمان ای شقایق

خداحافظ ای یاس های شکفته

                       خداحافظ ای حرف های نگفته

خداحافظ ای عمر بر باد رفته

                        خداحافظ ای عشق از یاد رفته

خداحافظ ای درد چشم انتظاری

                           خداحافظ ابر قشنگ بهاری

خداحافظ ای شکلک روی شیشه

                           خداحافظ اما برای همیشه

خداحافظ ای اشک های ندامت

                        و بدرود دیدار ما تا قیامت.....

 

 

كوچه تنهايي من

بس كه ديوار دلم كوتاه است


هر كه از كوچه تنهايي من مي گذرد


به هواي هوسي هم كه شده

سركي مي كشد و


...مي گذرد

دل نوشته

دلم گرفته....دلم همانند حجم قفس یک پرنده گرفته.ِ می خواهد ببارد و ببارد.

در خود فروشکسته ام و احساس میکنم در گردباد حوادث و مشکلات "خودم" را از خودم دزدیدند! چشمهایم میبینند اما نمیفهمند ِ دستهایم مینویسند اما حس ندارند...

کفر است یا نادانی؟ نمیدانم! اما حس میکنم خدا با تمام بزرگیش هم فراموشم کرده اما باور ندارم. هنوز حسی ته دلم میگوید: او هنوز باتوست  گرچه تو از او فرسنگها دوری....

 وقتی خودم نتوانم راز دلم را سر به مهر نگه دارم چگونه می توانم درد دلم را به کس دیگری بگویم؟! 

 

فقط با تو میتوان صادق و یکرنگ بود. پیش تو میتوان عقده دل را باز کرد. تو که مهربانترین مهربانانی. تو که آبی ترین آبی دنیای منی.....ای خدای من....

هرچه بادا باد!

من یقین دارم که برگ

کاین چنین خود را رها کرده است در آغوش باد

فارغ است از یاد مرگ!

لاجرم چندان که در تشویش از این بیداد نیست

پای تا سر زندگیست

آدمی هم مثل برگ

     می تواند زیست بی تشویش مرگ

گر ندارد همچو او  آغوش مهر باد را

می توان یافت لفظ

    "هرچه بادا باد را...!"

گل سرخ

شاخه ای گل در دست

        منتظر برسر راه....

من به مهمانی چشمان پر از عاطفه ات آمده ام

عشق معنای کدامین حرف است؟

     و به همراه گل سرخ چه معنا دارد؟؟!

واژه هایی که کلام من و توست

در کتابیست که هر صفحه آن شعر ناخوانده احساس من است

من ز گرمی نگاهت خواندم که

      گل سرخ چه معنا دارد

و کلامت که پر از نغمه و موسیقی بود

مثل جاری شدن گرمی عشق

  در رگ یخ زده لحظه دلتنگیهاست....

تو شب دلهره ستاره ها

واسه دل بریدن از ماه کبود

واسه پرپر شدن خاطره ها

یکی تو هجوم گریه مرده بود

یکی تو غربت تنهایی شکست

اون که چشماتو ندید و غصه خورد

یه دفه دستی از آسمون اومد

همه شادیاشو از ترانه برد

تو همون ثانیه های لعنتی

یه نفر تموم زندگیشو داد

تو نخواستی و ندیدی بعد تو

اون منم که آرزوش رفته به باد

اون منم که بعد تو هق هقشو

به جز آیینه دیگه هیچ کی ندید

لحظه هاش حال و هوای غم گرفت

واسه تو از همه آدما برید...

 

جلوه غربت

 

این شهر

        بی تو

جلوه غربت گرفته است

یاری نمی کنی ز من

               ای  یار آشنا

ای گلشن امید!

            ز رخسار من

تصویر غصه های مرا پاک کن

        بیا...!

آري آغاز دوست داشتن است...

امشب از آسمان ديده تو

روي شعرم ستاره مي بارد

در زمستان دشت كاغذها

پنجه هايم جرقه مي كارد

شعر ديوانه تب آلودم

شرمگين از شيار خواهش ها

پيكرش را دوباره مي سوزد

عطش جاودان آتش ها

آري آغاز دوست داشتن است

گرچه پايان راه ناپيداست

من به پايان دگر نينديشم

كه همين دوست داشتن زيباست

از سياهي چرا هراسيدن

شب پر از قطره هاي الماس است

آن چه از شب به جاي مي ماند

عطر خواب آور گ ل ياس است

آه! بگذار گم شوم در تو

كس نياب د دگر نشانه من

روح سوزان و آه مرطوبت

بوزد بر تن ترانه من

آه! بگذار زين دريچه باز

خفته ب ر بال گرم روياها

همره روزها سفر گيرم

بگريزم ز مرز دنياها

داني از زندگي چه مي خواهم؟

من تو باشم...تو...پاي تا سر تو

زندگي گر هزار باره بود

بار ديگر تو...بار ديگر تو

بس كه لبريزم از تو مي خواهم

بروم در ميان صحراها

سر بسايم به سنگ كوهستان

تن بكوبم به موج درياها

آري آغاز دوست داشتن است

گرچه پايان راه ناپيداست

من به پايان دگر نينديشم

كه همين دوست داشتن زيباست

ادامه نوشته

به قول معلم رياضي!

*سالهاي زيادي است كه در كلاس درس روزگار معلم ادبيات سعي كرد تا من شاگرد را قانع كند كه عقل و دل موصوف و صفت هستند. اما بعد از اين همه سال حرف معلم رياضي را قبول كردم چون تازه ياد گرفتم كه عقل و دل همان دو مجموعه افراز شده از وجود هستند كه هيچ وجه اشتراكي با هم ندارند. يا به قول معلم رياضي اشتراكشان تهي است پس چه بهتر كه از آن دو اجتماع بگيريم*

همیشه حادثه ای هست

سردی دستانت را به دستان گرم من بسپار!

بگذار در اوج  تنهایی تیره و خاموش

خورشید عشق مهمان خلوت ملال آور  قلبت شود

بگذار! بگذار!

لحظه ها به انتظار نمی مانند

همیشه پس پرده حقایقی نهفته است

حقایقی که روزگار تلخ گذشته را

به رودخانه متروک  فراموشی می سپارد

همیشه حادثه ای هست

و آرزویی برآورده  نشده

                   که وسعت  سرنوشت در قلمروی اوست...

می نویسم که بدانی و بخوانی!

آن که هر لحظه بسوزد دل تنهای من است

                                              چشم تو خنده کنان غرق تماشای من است

سوختی  جان مرا   گرم شدی  از  آتش

                                               گوش  تو  فارغ  از  آهنگ  تمنای  من  است

هیچ!  انگار نه انگار که دلدار  همیم

                                               جای تو لشکر غم همدل و همپای من است

اگر  امروز  مرا  زنده نگه می دار ی

                                               چشم تو  در  پی  نابودی  فردای من  است

بر لبم دوخته ای مهر  خموشی گویا

                                                جای لبها  قلمم  شاهد  گویای  من است

می نویسم که بدانی و بخوانی پس از این

                                                کنج این غمکده یا جای تو یا جای من است

عیدتان مبارک!

خدایا به حق شاه مردان / مرا محتاج نامردان مگردان

فرا رسیدن عید غدیرخم بر عاشقان آن حضرت مبارک

دلا امشب به می باید وضو کرد / و هر ناممکنی را آرزو کرد

عید بر شما مبارک