سلام بهونه ی قشنگم برای زندگی
آره منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال منو اگه بخوای بی رنگ تر از سیاهیه
ندارمت ندیدمت قلبم به قبرم راهیه
حالا که نیستی پیش من یه ۱۰ سالی میگذره
دروغ میخوای بهت بگم همه چی عالی میگذره
دنبالتو هی گشتم و شهری نموند گداش نشم
نبودی و ندیدمت فرشاد نبود فداش بشم
نامرد غصه من بودم وقتی تو نخواستی منو
گفتم بیا فرار کنیم ولی خودت گفتی برو
روزای من سیاه بودن مثل الان وقت شب
زندگیمم تباه بودش وقتی دکمه نداشت عقب
اون روز که خودکشی کردی قلبم سرکار جوری ریخت
گفتم نه بابا فکر بد هی میکنم میشم بی ریخت
قبل اون آخه یادته توراه مجتمع بودیم
گفتم بهت خسته شدم جوون و پر طمع بودیم
گفتی هنوز آماده نیستی واسه ی زندگی دونفره
منم لج کردم با خودم گفتم یکی باید بره
از اون زمان تا به الان کسی شبیه تو نشد
کسی نتونست بهم بده عشقی که بردی خیلی زود
کسی نتونست بهم بگه آی ناز من هیشکی نشد
حالا ماها پیر شدیم و تو رفتی پی زندگیت
من موندمو و نوشته هات گریه برای بندگیت
اون روز که اومدی پاساژ من درد دل میکردمو
داشتم به استاد میگفتم لج کردم و دیوونگی
یهو بهم گفت هول نشو فرشاد الان دم دره
جا خوردم وقتی دیدمت چشات چقدر ناز داره
از مادرت شاکی بودم وقتی منو پسند نکرد
وقتی تا خونمون اومد منو نخواست برای تو
میدونست که عاشقیمو مارو بهم کمند نزد
خب بچگی کردم من با تو نه خود لج کردمو
خاری سیاه دور خودم چیدم وخود رج کردمو
حالا توی اینهمه سال آه تو توی زندگیم
منتظرم روزی بیاد تموم بشه این بندگیم
دلم برات لک زده باز ولی کسی نمیدونه
انکار که قلبم فلجه جز عشق تو نمیتونه
آروم کنه روح منو میون این شکستنام
درسته امتحان کردیم نشد شبیه قبلنام
میشه واسم دعا کنی ؟!
تو هرچی خواستی بهم میده
دعا کنی آروم بشم
قلبم امونمو بریده
تلسم عشقتو بکش از سر روزگار من
آه تو بدجور در آورد زندگی از دمار من
منو ببخش منو ببخش شاید خدا نبخشیده
شاید هواتو اون داره وقتش هنوز نرسیده
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ ساعت 4:59 توسط farshad-aynaz
|