بهار من پاییزه..
واسه همه روزایی که کنار هم بودیم..
واسه همه روزای پاییزی..
واسه قدم زدن با تو،تو کوچه های آروم شهر..
وقتی که دستای منو آروم تو دستت میگرفتی و مدام اینو تکرار میکردی:
دوست دارم.. دوست دارم.. دوست دارم.. به خدا دوست دارم و هیشکی رو جز تو نمیخوام..
چشمامو می بستم و یه نفس عمیق میکشیدم..
اون لحظه دیگه هیچی از دنیا نمیخوام..
بدون اینکه بهت نگاه کنم، آروم میگم:
منم دوست دارم.. دوست دارم و هیشکی رو مثل تو نمیخوام..
دستمو محکم تر میگیری و تو چشام خیره میشی و بازم تکرار میکنی جمله ای که
هیجوقت از شنیدنش از زبان تو خسته نمیشم..
دوست دارم..!!
این دوست دارم گفتن های صادقانه رو با هیچی عوض نمیکنم.. با هیچی...
دلم تنگ شده واسه اون کوچه و تمام خاطراتش..
دلم تنگ شده واسه همه اون قول و قرارهایی که تو اون کوچه باهم بستیم..
من همون روزای پاییزی رو میخوام..
من همون نم نم بارون پاییزو میخوام..
همون قدم زدن های با تو رو میخوام..
بهار من پاییزه..
بهار شما واسم نفس گیره..
نفس من تو پاییز زنده میشه..
درخت های زندگی من تو پاییز شکوفه میده..
بهار من پاییزه..
کی دوباره سال نو میشه ؟!...