امتياز شما پيشرفت ماست

لطفا براي اعلام رضايت خود به وبلاگ من امتياز بدهيد

براي دادن امتياز روي شكل پايين   كليك نماييد


فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز



بچه ها دوست من هم منتظرتونه

www.street11.blogfa.com


SAMBOY<>MARKET

COMING SOON

منتظر افتتاح فروشگاه بزرگ اينترنتي سم بوي باشيد


ajab...

12 آبان 1391

چن وقته سر نزدم به این وبلاگ لنتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :D


هم سن وسال

تاکنون پيش آمده که به فردى هم سن وسال خود نگاه کرده باشيد و پيش خود گفته باشيد: نه، من مطمئناً اينقدرپير و شکسته نشده‌ام؟
اگرجوابتان مثبت است از داستان زير خوشتان خواهد آمد:

من يکروز در اتاق انتظار يک دندانپزشک نشسته بودم. بار اولى بود که پيش او مى‌رفتم. به مدارکش که در اتاق انتظار قاب کرده بود وبه ديوار زده بود نگاه کردم و اسم کاملش را ديدم.

ناگهان به يادم آمد که ٣٠ سال پيش، در دوران دبيرستان، پسر بلندقد، مو مشکى و مهربانى به همين اسم درکلاس ما بود.

وقتى که نوبتم شد و وارد اتاق او شدم به سرعت متوجه شدم که اشتباه کرده‌ام. اين آدم خميده، موخاکسترى و با صورت پر چين و چروک نمى‌توانست همکلاسى من باشد.
بعد از اين که کارش بر روى دندانهايم تمام شد و آماده ترک مطب بودم از او پرسيدم که آيا به مدرسه البرز مى ‌رفته است؟

او گفت: بله. بله.. من البرزى هستم.
پرسيدم: چه سالى فارغ‌ التحصيل شديد؟
گفت: ١٣٥٩. چرا اين سوال را مى‌پرسيد؟
گفتم: براى اين که شما در همان کلاسى بوديد که من بودم.

او چشمانش را تنگ کرد و کمى به من خيره شد و بعد مردک احمق و نفهم گفت: شما چى درس مى‌داديد؟؟

پیام هایی که تاکنون از ماهواره امید دریافت شده...

زمین گرد است.. 2- من گم شدم!!! 3- کشف یک امامزاده بین زحل و مریخ!!! 4- پنچرگیری کجاست؟؟؟ 5- یه دونه کارت شارژ 2000 تومنی ایرانسل بفرستید تا بازم پیام بدم!! 6- بنزینم تموم شده کارت سوخت بفرستید!!! 7- زهره و ناهید خود را جمع کردن! 8- من از این بالا روی اسرائیل تف کردم. 9- نام سیاره بهرام و ناهید به ترتیب به ابولفضل و رقیه سادات تغیر کرد. 10- آزادم کنید ، من رو به علت بوق زدن بیجا و مسافر کشی بازداشت کردند !!! 11- ماهواره ی هات برد منو زد. 12- یه موجود فضایی به من گفت جعبه پرتغال . 13- تنها مکان قابل رویت از فضا مرقد امام است!!! 14- اینجا تاریکه من میترسم! 15- تا کی من باید این بالا بگردم ؟؟؟ 16- امید دارم با زهره ازدواج کنم . 17- من دستشویی دارم . 18- از زهره خواستگاری کردم . 19-جون مادرتون اینقدر مسخرم نکنید . 20-ایندفعه میخوام از ناهید خواستگاری کنم . 21- من الان تعداد زیادی زن گرفتم اینجا .. 22- از این بالا کفتر میایه یک دانه شهاب میایه...

لطيفه

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط ، لطفا !!!

گویند عابدی وارسته و خداجو دارای صفات زیبای فراوانی بود. عابد که شاگردان فراوانی داشت برای هر اخلاق حسنه ای شاگردانش را به گونه ای می آزمود. اینبار نوبت صبر بود. شاگردان همگی دور عابد جمع شده بودند و گفتند ای استاد بزرگوار ، برای اینکه صبرمان زیاد شود چه کنیم. عابد با کمی تامل گفت توشه گیرید و راهی بیابان شوید. برای اینکه بتوانید صفت صبور را در خود تقویت کنید 40 ماه در بیابان بمانید و به راز و نیاز با خدا بپردازید. شاگردان همگی جا خوردند از این آزمایش سنگین. 40 ماه بسیار زیاد بود پس از استاد خود خواستند تا اگر امکان دارد مورد دیگری را انتخاب کند. عابد دوباره اندیشید و گفت تنها یک ساعت با اینترنت ایران به دنیای مجازی وصل شوید.
شاگردان همگی فریاد برداشتندی و توشه گرفتندی رو به بیابان دوان دوان شدندی

10 گاف مختار نامه فقط در يك قسمت

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ بینندگان قسمت سی‏ ام سریال مختارنامه تفاوت زیادی از نظر انواع درگیری‏ها و کشمکش‏های داستانی(conflict) با قسمت‏های پیشین مختارنامه را شاهد بودند. البته در قسمت‏های قبل میرباقری تلاش کرده بود تا برای آنکه داستان از جذابیت خارج نشود، حداقل یک یا دو ماجرای جنگی در آن وجود داشته باشد؛ اما قسمت سی‏ام، مخاطب را با انواع ماجراها و درگیری‏های دراماتیک بر نشستن به پای گیرنده و پیگیری داستان، ترغیب و تحریک کرد.
با پایان این قسمت، سه ‏چهارم سریال به انتها رسید و در یک‏چهارم باقی‏مانده، رفته‏رفته داستان از کشتن قاتلان امام حسین(ع) به سمت تلاش‏های مختار برای بقای دولتش و درگیری با آل‏سفیان و عبیدالله ‏بن زیاد از شام از یک سو و آل‏زبیرو مصعب از حجاز و بصره از سوی دیگر کشیده می‏شود.
اما داستان قتل و کشه شدن حرمله قاتل «شهید شش ماهه کربلا» و کسی که تیر به قلب نازنین اباعبدالله(ع) پرتاب کرد، بار دیگر شور و شوقی در دل مخاطب عاشق مکتب اهل‏بیت(ع) انداخت و دل او را از کشته شدن خبیث‏ترین و شقی‏ترین اشقیا شاد کرد. با این همه، اشتباهات وگاف‏هایی چند در این قسمت، نشان از عدم دقت میرباقری در نوشتن فیلمنامه و کارگردانی سریال دارد؛ مسأله‏ای که مدام در رسانه‏ها آن را تبلیغ می‏کنند و از دقت بالای میرباقری در هنگام ساخت یک سریال خبر می‏دهند و آن را با سروصدای زیاد و اغراق فراوان در بوق و کرنا می‏کنند! البته نباید از صحنه زیبای شهادت علی اصغر بر دست پدرش و پرتاب خونش به آسمان به راحتی گذشت که اگر این هم نبود، باید این قسمت را از ضعیف‏ترین قسمت‏های مختارنامه می‏نامیدیم!
در این‏جا تنها ده گاف این قسمت را بیان می‏کنیم که اگر می‏خواستیم موشکافانه تر و فنی‏ تر به تحلیل آن بپردازیم، قطعا بسیار بیشتر از این حرف‏ها بود(!):
۱.سکانسی که کیان وارد خانه ‏اش شد و با جنازه همسر و پسرش روبه ‏رو شد و از فرط ناراحتی سر خود را به تختی کوبید که باعث جاری شدن خون از سرش شد. این، با روند داستان مطابقت دارد. اما آنچه را که دقت نکرده، باقی ماندن خون بر سر کیان در روز بعد این ماجرا(زمان تشییع جنازه ‏ها) است؛ آن هم در حالی که لباس کیان تغییر کرده و پیراهن مشکی برای عزا به تن کرده است! از آن بدتر خبر از عدم اهتمام مؤمن به زدودن نجاست خون از بدن و لباس خود و حتی نماز خواندن کیان می‏دهد!
۲.چین و چروک‏های صورت بازیگر نقش حرمله گذشته از آن‏که طبیعی نبودنش به شدت به ذوق می‏زد و بیننده با اولین نگاه به مصنوعی بودنش پی می‏برد، مدل ثابت و مشخصی در چند سکانسی که بازی کره بود، نداشت! مثلا در سکانس‏های نخست این قسمت حرمله دارای پیشانی‏ای پرچروک است؛ اما در سکانس رویارویی با مختار پیشانی صافی دارد! اگر اینها عدم دقت کارگردان در هنگام ساخت نیست، پس چیست؟
۳.تشییع‏ کنندگان زن و فرزند کیان، در پایان مراسم تشییع بر جنازه ‏ها پرچم سه ‏رنگ ایران را پوشاندند! این در حالی است که تعیین سه رنگ سبز و سفید و قرمز برای پرچم ایران در زمان قاجاریه بوده نه دوره امویان!
۴.کیان پس از آکه به مخفیگاه حرمله حمله کرد و بر جایی که او و دار و دسته ‏اش بودند مسلط شد، شروع به رجزخوانی کرد... جالب آن‏که مدام از خود می‏گفت و از ایرانی بودنش؛ نه آن‏که از اهل‏بیت(ع) تعریف کند و این‏که او الآن برای قصاص از خون خاندان امام حسین(ع) و شهدای کربلا آن‏جاست!
۵.کیان می‏گفت من از تبار آرش کمانگیرم! آقای میرباقری آیا نباید می‏گفت من پیرو علی(ع) و خونخواه حسینم؟ افتخار به شخصیتی افسانه ‏ای بالیدن دارد یا پیرو اهل‏بیت(ع) بودن افتخار است؟
۶.همسر و فرزند کیان(شیرین و حیدر) به خاطر خباثت و نجس العین بودن ذات حرمله کشته شدند نه این‏که کشته شدن آنها تاوان خودخواهی و کبر و غرور کیان باشد! میرباقری چندین بار این مسأله را در لفافه و یک بار هم به صراحت از زبان کیان بیان کرد! اگر قرار باشد تاوان خودخواهی و غرور انسان‏ها این‏گونه دردناک و سنگین باشد، پس اولا باید ـ العیاذ بالله ـ در عدالت خداوند شک کرد و ثانیا دیگر کسی تا به حال در زمین باقی نمانده بود؛ همه انسان‏ها گاهی غرور وجودشان را می‏گیرد؛ پس احتمالا تا به الآن همه مردم کشته شده بودند!
۷.بن‏ کامل در یکی از پلان‏های پایانی سریال به مختار گفت: «آه شیرین و حیدر دامن حرمله را گرفته»! آقای میرباقری! آیا آه حضرت علی اصغر(ع) طفل شیرخواره اباعبدالله(ع) و نفرین خود حضرت(ع) دامان ننگین حرمله را گرفت یا خون کسان کیان؟ نفرین امام(ع) به کوفیان و اشقیا را که در تمام اسناد و کتب تاریخی می‏توان یافت.
۸.مسلما در زمان خلفا ـ و حتی تا به امروز ـ شکاف میان عرب و عجم و احساس برتری نژاد هر یک بر دیگری بسیار بالا بوده و متأسفانه به رسم جاهلیت در اعماق جان مسلمانان نفوذ کرده بود. آیا در حال حاضر که دشمنان اسلام با این حربه می‏خواهند وحدت مسلمین را به هم بزنند، کار درستی است که ما هم پیوسته بر طبل اختلافات عرب و عجم بکوبیم و آب در آسیاب دشمن بریزیم؟ علت این همه اصرار کارگردان محترم بر جنگ میان مختار و یارانش با دشمنان اهل‏بیت(ع) به جنگ عربی ـ عجمی بودن چیست؟
۹.سکانس به درک واصل شدن حرمله را کارگردان محترم با الهام از فیلم‏های کوروساوا و جنگ‏های سامورایی‏ها طراحی کرده بود نه با استفاده از اسناد دست اول تاریخی! آیا واقعا پرتاب چاقو از سوی دو طرف به سمت یکدیگر، باعث خنده و تمسخر مخاطب نمی‏شود؟ آیا بهتر نبود جنگ تن به تن طبیعی‏تری را شاهد بودیم؟
۱۰.و در آخر، سکانس گفت‏ و گوی کوتاه غلام حرمله و فرزندش با لهجه خوزستانی‏ های ایران ـ لهجه آبادانی ـ برای بیننده انبساط خاطر ایجاد کرد!

کشف گیاهی به شکل انسان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این هم از عجایب

کشف گیاهی به شکل انسان

به نظرتون واقعی یا ساختگی است؟

♠♥چه دنيايي اخه♥♠

· دو روزه با دختره رفیق شدی، میپرسه فامیلیت چیه؟ میگی میخوای چی کار؟ میگه میخوام ببینم به اسم بچههامون که انتخاب کردم میاد یا نه!!



· به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی!!



· هر روز تو دانشگاه میبینیم ۱۰۰ تا دختر مدرسه ای رو به صف کردن، معلمشونم جلو، آوردن بازدید از دانشگاه، مگه باغ وحشه اینا رو هر روز میارین بازدید!!



· اینم از مجلس ختم، با کفش رفتیم با دمپایی برگشتیم!!



· یارو رو آوردن تو تلویزیون، زیر اسمش نوشته: "کارشناس مسائل یمن"، من موندم این بنده خدا تو این ۴۰ سال از چه راهی نون در میآورده!!



· پارسال همت مضاعف رو فقط عزرائیل فهمید، امسال هم جهاد اقتصادی رو فقط ربع سکه!!



· قبلاً برق میرفت بابامون فحش رو میکشید به اداره برق، الان برق میره خوشحال هم میشه!!



· خانومه ناراحت توی تاکسی: به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد هم دوست پسرم!!



· فدراسیون فوتبال فقط تو 6 ماه، نیم میلیارد تومن از فحاشی فوتبالیستها درآمد داشته. یعنی به عبارتی قیمت فحش از قیمت طلا زده بالاتر!!



· طرف رفته خواستگاری، دختره بهش گفته شهید مورد علاقه شما کیه؟!!



· واسه دوست دخترت شارژ می فرستی، بعد میگه تو بزنگ!!



· واسه داداشمون رفتیم خواستگاری، ننه جون طرف در اومده میگه ۲۰۱۲ تا سکه مهریه به نیت المپیک لندن!!



· هر بار که صفحه ی فیلترینگ رو دیدم یه صلوات فرستادم. مامانم میگه همینطور ادامه بدی جات تو بهشته!!



· میگه به خدا راست میگم. طرف میگه نه، اگه راست میگی بگو به جون مامانم!!



· یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون!!



· ایران که هستیم توی سوپرمارکت دنبال جنس خارجی میگردیم، بعد خارج که میریم میافتیم دنبال جنس ایرانی!!



· یارو گیتار الکتریک تو اتاقم دیده میگه تو هم شیطان پرست شدی!!



· جشن میگیرن گوسفند میکشن، عزاداریه گوسفند میکشن، ماشین میخرن گوسفند میکشن، پسر اقدس خانوم رو ختنه میکنن گوسفند میکشن، بعد به گاوبازای اسپانیایی فحش میدن!!



· برنامه احکام گذاشتن، ملت زنگ میزنن، یکی میگه من رکعت اول، توی رکوع یادم افتاد سجده نرفتم! حکمش چیه؟!!



· سریال ستایش زنه به شوهرش میگه: باردارم! شوهره بجای اینکه بغلش کنه میره بیرون، رو به بقاله داد میزنه هووووراااا!!



· طرف سوار اسب شده، عکسشو گذاشته فیس بوک، میگه اون بالاییه منم!!



· تبلیغ پارک آبی نشون میدن یارو با شلوار لی و پیراهن مردونه سر میخوره رو سرسره های پارک آبی!!



· رفتم سوپر مارکت میگم آقا کرم کارامل دارین؟ میگه کرم فقط ساویز داریم!!



· سالای پیش جایزه بانک ملت یه منزل مسکونی بود، امسال شده ۶۰ لیتر بنزین، سال دیگه میشه یه شونه تخم مرغ، سال بعدشم دوتا تافتون یه بربری هم وسطش!!



· غار علیصدر به قندیلاش معروفه، اونوقت ملت میرن قندیلاشو میکنن یادگاری میبرن با خودشون! یکی نیست بگه آخه با اون قندیل میخای چیکار کنی؟!!



· میری از خودپرداز پول بگیری، رمزتو میزنی پول بر میداری، بار دوم کارتو میذاری، رمز رو اشتباه میزنی، یکی از پشت میگه: آقا رمزتو اشتباه زدیها!!



· بابام نشسته یه میزگرد به زبون آلمانی میبینه، میگم مگه میفهمی چی میگن؟ میگه قیافه هاشونو که میبینم میفهمم در مورد چی حرف میزنن!!



· سربازه اومده مقابل دبیرستان دخترونه کشیک بده مزاحمت ایجاد نشه، خودش چشمک میزنه به ملت! خدا هم که فقط نشسته با ابی چای مینوشه!!



· رفتیم باغمون، دیدم جا نیست برای خودمون که بشینیم! اینجا ایران، گور بابات پی ام سی!!



· بغل دستیمون توی هواپيما از اول تا آخر به اسلام فحش میداد، وسطهای پرواز هواپیما یه تکون خورد، گفت «يا ابالفضل»!!



· خبرنگار رفته تو یه روستا سوال میکنه با یارانه تون چیکار کردین؟ مرده میگه: قبض هامونو پرداخت کردیم، چندتا قسط دادیم، شهریه دانشگاه دخترمو دادیم، یه تراکتور هم خریدیم! تازه یه مقداری هم پس انداز کردیم!!



· پسورد اینترنت وایرلسم رو عوض کردم، همسایمون زنگ زده میگه پسوردتو عوض کردی؟ میگم نه! میگه آخه قبلاً شماره موبایلت بود، الان هرچی میزنم کانکت نمیشم!!



· رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه کم تنگ بود. فروشنده گفت: یه دوبار بپوشی جا باز می‌کنه! دومی رو پوشیدم یه کم گشاد بود. فروشنده گفت: چیزی نیست یه دو بار آب بخوره تنگ میشه!!



· کاردار سوئیس رو احضار کردن که بره به آمریکا بگه چرا عربستان نیروهاشو فرستاده بحرین!!



· میری آدامس اوربیت بخری، بقاله به جای بقیه پول، بهت آدامس شیک میده!!



· یه تی شرت خریدم کلی مارک نایک روشه بعد رو یقه‌ش نوشته تولیدی برادران عباس‌پور!!



· رفیقم زنگ زده میگه ویسکی سراغ نداری؟ میگم برای چی میخوای؟ میگه بابام امشب از کربلا میاد کلی مهمون داریم!!

شعر سمناني با ترجمه

قالب قطعه

فکر بوریتی- فکر فرار

دنیه ان جنجالی چرخوئی عجب گیری کچون

روی این چرخنده شلوغ عجب گیری افتاده ام


تاریکی لووه نشیچون چه جوری ژیری کچون 


لبه ی تاریکی نرفته ام چه جوری افتاده ام پایین

وختی ته زلفی منون تازه مویه مه کوچره

وقتی زلف های تورا می بینم تازه به یادم میاد که چرا

انجو شو گیری انون بااینی تخصیری کچون


اینجا شب گیر این ها با تقصیر یکی دیگر شده ام

همر می دردی و عشقی و غریبی ببیچون


همدم درد و عشق و غریبی شده ام

انی مو همپا کچن تا کیه پی دیری کچون

این ها همراه من افتاده اند تا از خانه دور افتاده ام

ان همه شوری ته و بختی و شیری کودارون

این همه شور تو و بخت بینمک که دارم

وختی مو مگیرن انگار دیه شمشیری کچون

وقتی مرا میگیرند انگار روی شمشیر افتاده ام

ته چشی وختی کو چکن واری مو مست مکرن

چشم های تو وقتی وقتی منو مست می کنند

چره با این تشونی صاف دله کویری کچون

چرا با این تشنگی صاف توی کویر افتاده ام

خبری تا کو مبو وارشه چسکی بچکن

خبری تا که می شود قطرات باران می چکند

چه مزون انا چشی دستی دله چه ویری کچون

چه می دانی از دست این چشم ها به گرفتاری دچار شده ام

ته چشی آخری مستی غزلی تا مخن

چشم های تو آخر مستی تا غزل می خواند

پیسکه شانسه کوبو پیچکی تقدیری کچون

شانس بدی که باشد در پیچ و خم تقدیر گیر افتاده ام

دزارون دیم پنجره پلکی مو گل منکوئن

روی دیوارها پنجره ها پیش من پلک نمی زنند

سری سر کوفتی دلی تیورسی هر تیری کچون

سر سرزنش دلم تیررس هر تیری افتاده ام

فکری بوریتی درون منمونون انجو دیگه

فکر فرار هستم دیگه اینجا نمی مانم

انجو مو ماچره انگار قفس شیری کچون

اینجا دارد مرا می چرد انگار داخل قفس شیر افتاده ام

بارسونی دلی پی مگن ته چشون برسون

بارسیان دل می خواهم به چشم های تو برسم

مزون انگار که کو تازه دنبالی سری کچون

می توانی تصور کنی که تازه به دنبال یک پیر افتاده ام

اسم كامل رپرا

هیچ کس - سروش لشکری

پیشرو - رضا ناصری

رویل-مهرک گلستان

اوج - علی ناصری

سیجل - سیاوش جلالی

بیداد => امیر قهرمانی

جی جی => علیرضا جزایری

ولسون=> سامان کرامتی

هیدن => مهراد مستوفی راد

ساتراپ = ساتراپ هاشمی

تهی = سید حسین موسوی

یاس - یاسر بختیاری

سوگند - سوگند پایدار

تتلو = امیر حسین مقصودلو

حسین = حسین رحمتی

فلاکت : شاهین علیزاده

قاف - علیرضا قاسمی

ساتراپ - ساتراپ هاشمی

موژان YZ - موژان واعظی-موژان: موژان یزدانی

آرمین:آرمین زارع

مخته:حسین مختاری

ساسی مانکن ;ساسان تافته

حسین ابلیس :حسین یامینی

استپس = حسام عزتی

نرگال=سینا جوادی

پیت بوی = عماد رستمی.

علی ساتراپ = علی اراکی

محمد سردار:محمد اکبری

شباهت عروسی نوه ملکه انگلیس به عروسی سیندرلا ....

این عکس خیلی درد دارد................

این عکس درِ ورودی یکی از دانشگاه های کشور ترکیه را نشان می دهد. جایی که دختران مسلمان مجبور هستند حجابشان را بردارند وگرنه حق ندارند دانشگاه بروند و تحصیل کنند

بد نیست بدانید که بیش از نود درصد مردم کشور ترکیه مسلمان هستند. بیش از نود درصد!

این عکس خیلی درد دارد، حرف دارد. خیلی!

اینکه مجبور باشی برای ابتدایی ترین حق دنیای امروز -که حق دانستن و تحصیل است- عقیده ات را فدا کنی.

دلیل 18+...

خدمتکاری به خانم خانه ای که در آنجا کار می کرد،تقاضای افزایش حقوق داد.

خانم خانه که خیلی از این موضوع ناراحت بود، تصمیم گرفت با خدمتکار صحبت کند.

خانم خانه پرسید:

«ماریا، چرا می خوای حقوقت افزایش پیدا کنه؟»

ماریا جواب داد:

«خوب، می دونید خانم، سه دلیل برای اینکه حقوق من باید افزایش پیدا کنه وجود داره!!!»

«اولین دلیل اینه که من بهتر از شما اتو می کنم!»

خانم خانه پرسید:

« کی گفته که تو بهتر از من اتو می کنی؟»

ماریا جواب داد:

«همسرتون این طور می گه!»

خانم خانه گفت:

«اوه!!!»

ماریا ادامه داد:

«دلیل دوم اینه که من بهتر از شما آشپزی می کنم!!!»

خانم خانه با اندکی ناراحتی گفت:

«مزخرفه! کی گفته آشپزی تو بهتر از منه؟؟؟»

ماریا گفت:

«همسرتون این طور می گه!!!»

خانم خانه گفت:

«اوه!!!»

ماریا ادامه داد:

«دلیل سوم اینه که من برای عشقبازی بهتر از شما هستم!!!»

خانم خانه با عصبانیت زیاد فریاد کشید:

«آهان!!! این رو هم حتماً همسرم گفته، آره؟؟؟»

ماریا پاسخ داد:

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

«نه خانم! راننده ی شخصی تون این طوری می گه!!!»

خانم خانه پاسخ داد:

«آهان، باشه، باشه. راستی چقدر دوست داری به حقوقت افزوده بشه؟؟؟