اما وقتی یافته هایم را با باخته هایم مقایسه میکنم،
میبینم چون خدا را یافتم هر چه باختم مهم نیست.
آموختم که تمام ماجراهای زندگی فقط قانون عشـــق بازی خدا با ماست...
مثل ساعت هایی میمانند که صبح دلسوزانه زنگ می زنند،
و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم،
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده...
نه "سکــوت" علامت "رضــایت"....
دنــیـــــــــــــــای غـــریـبـیــست
ارزشـــــــــــها "عـــــــــــــــــــوض" شـده اند
و "عـــــوضــــــــــی هــا"، بــا ارزش....
اینــــ بـــــار ڪــــہ آمــــدے
دستــانتــ را روے قلبمـــ بـــگـذار
تـــــا بفهمــے اینــــ دلــــ …
بــــا دیــــد نــــ تــــــــو
نــمــے تــپـــد
مــے لـــــــرزد
فقط رفت
بدون کلامی که بوی اشک دهد …
فقط رفت
بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد …
فقط رفت …
فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت :
راحت شدم .
شنیدیم٬ میگن:
اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،
یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ....
بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است
که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند
و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم
دسته گل هایش را پس بگیرد.
اشـكاتو پاك كن همسفر
گاهـــي بايد بازي رو بـاخت
امـــــــا اينــــــــــو يــادت باشه
بـازم مـــــــيشه زندگي رو ساختفردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد.
ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام!!!
به دلم نشستی ولی دو زانو !
معذب نباش ،
برو عقب قشنگ تکیه بده ،
پاهاتم دراز کن ،
این دل فقط جای توئه …
زندگی ینی...
"دلخوش بودن"
حتی به چیزای الکی...
سخت نگیـــــر دوست من!
اینکه اول عاشقش باشی..
بعد درگیر احساس عاشقی با او..
در نهایت عاطفه ای را خرجش کنی که لیاقتش را دارد
این سه می شوند همانیکه باید بشوند
آنوقت حساس میشوی
حســـاسی
در انتخابش
در نگاههایش
در صحبت کردنش
او برای توست
تو از آنِ تو
گاهی مغروری برای داشتن او
حسودی از دیدن نگاه هایی جز تو روی او
میخواهی خودت باشی و او
او همان کسیست که قبلاً بوده
چشمهای تواَند که او را جوری دیگر می بینند .
قلـღــبت جور دیگری می تپد
فکرت درگیرش می شود
آری !
اینگونه شد ؛ تو عاشღــق شدی ...