این بار با غصه ...

                 با غم ...

                       با درد ...

با درد دوری ...

.

دارم میرم سفر ... از روی اجبار ...

از روی بی میلی ...

ای خدا ...

ادم وقتی عصبانیو غصه دار باشه چقد سخته نوشتن ...

همشم بخاطره توهه ها

فقط بخاطره تو

میدونی چرا؟

صب کن صب کن خودم بگم

چشاتو ببن ...

چون دلم پیشت گیره ...

...

حتی اگ بهت نزدیک هم بشم بازم احساس میکنم دارم ازت دور میشم ...

تا وقتی ک بهت برسم...ینی درست وقتی ک دستامون بهم قف بشن ...

ک ملوم نیس کی ای اتفاق بزگ بیوفته ...

من ک همش دعا میکنم اما انگا صدام از اتاقمم بیرون نمیره...

چمدونم والا...شاید هنو انقد عاشق نشدم ...

راسی شنیدی میگن عاشق اگ عاشق باشه جونشو ک با ارزش ترین چیزه برا رسیدن ب معشوقش میده؟

خو منم جونمو برا رسیدن بهت میدم...باور نداری ؟؟؟

امتحانم کن.. اره امتحان...

میدونم ک سر بلن از امتحانم بیرون میام ...

بگو یکی از اعضامو برات بفرستم...چشمم...قلبم ...دستام ...اصا هر چی ک تو بگی :-*

تو فقط لب تر کن تا ببینی چقد دوستت دارم :-*

.

دیه نمیدونم چی بگم...

راسی پشت سره مسافر گیه نمیکنن.. یادت باشه...

امیدوارم توی این سفر چشای هیچ کدوممون خیس نباشه...

.

شاید توی سفر اومدم احوالاتو نوشتم شایدم نشد...

خلاصه ...

بدی خوبی از من دیدید حلال کنین ...

تا بعد ...