+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 11:47 توسط مهتاب
|
تو اسپانیا 30 % ازدواجا از طریق فیسبوکه
.
.
.
.
.
ولی تو ایران بعده 3 ماه که با دختره چت میکنن تازه میفهمن پسر بوده.. :|
.
.
.
.
.
ولی تو ایران بعده 3 ماه که با دختره چت میکنن تازه میفهمن پسر بوده.. :|
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:24 توسط مهتاب
|
اگه تونستی اینو بخون
.
.
.
.
.
.
.
نفهمیدی!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
"جدایی نادر از سیمین"
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:7 توسط مهتاب
|
دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟
پسر: آره عزیز دلم
دختر: منتظرم میمونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر
اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
پسر: منتظرت میمونم عشقم
دختر: خیلی دوستت دارم
پسر: عاشقتم عزیزم
بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت
هوشیاری خود را به دست می آورد
به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی
دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت
پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت:
میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟
چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد
پسر: آره عزیز دلم
دختر: منتظرم میمونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر
اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
پسر: منتظرت میمونم عشقم
دختر: خیلی دوستت دارم
پسر: عاشقتم عزیزم
بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت
هوشیاری خود را به دست می آورد
به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی
دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت
پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت:
میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟
چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد
پرستار: گفت بهت بگم منتظرت نموندم ولي حالا هميشه باهاتم
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:2 توسط مهتاب
|
من اولش یه گوله نمک یددار بودم بعدش دستو پا در آوردم …
گفتم شما هم درجریان باشید !
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:32 توسط مهتاب
|
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 11:56 توسط مهتاب
|