با قلبی شکسته باز برای تو می نویسم
تو حال و روزم رو نمیدیدی
اونقدر غرق بچگی بودی
که دلبستگی هامو نفهمیدی
عشقم بهت عمیق بود اما
این عشق و باید ترک می کردم
از من گریزون بودی و ای کاش
از روز اول درک میکردم
حالا همین تنهایی بی رحم
با من رفیقی دل وفا داره
نون و نمک خوردیم یه جوری که
دست از سر من برنمیداره
عشقم بهت عمیق بود اما...
شاید این آخرین پستی باشه که میذارم شاید دیگه زنده نباشم
گفتم شاید روزی روزگاری راتو گم کنیو به اینجا سر بزنی
اونشب لازم نبود مجبورم کنی بات حرف بزنم تو بدترین شرایط قرارم دادی منکه بارها ازت خواسته
بودم جدا شیم منکه گفته بودم تا بی آبرو نشدم کات کنیم پس چرا گذاشتی کار به اینجا بکشه
ینی تو این رابطه فقط من باید تاوان بدم جونم که برام مهم نیست داشتم رگمو میزدم نذاشتن
کاش میشد بمیرم اما
انگار باید فقط عذاب بکشم بدترین بلاها رو سرم اوردن که معرفیت کنم گفتن اگه اسمتو بگم از
گناهم میگذرن اما من یه تنه تمام گناهها رو گردن گرفتم گفتم خودم مقصرم و تو نباید تاوان گناه
منو بدی دیگه هیچکیو ندارم کارمم از دست دادم تو خونه زندانیم کردن میدونم از خوندن این مطالب
خوشحال میشی اینم به حساب تمام نامردیات کاش حداقل بهشون میگفتی هیچی نبوده بعد
خطتتو خاموش میکردی کاش یکم معرفت داشتی و میفهمیدی که هیچوقت بهت دروغ نگفتم
کاش یادت میومد که خودت مجبورم کردیو با ارعاب و قسم و قول از زیر زبونم حرف کشیدی
ینی تو و دوستت میخواین خوشبخت شین منکه تاوان گناهمو دارم میدم پس شما کی تاوان
میدین؟
بخدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم
خداحافظ برای همیشه