محمدمهدی...

سلام محمد مهدی 

اومدم بهت یه مطلب بنویسم از کیه وسات هیچی ننوشتم بعد نگی سعیده منو فراموش کردی 

محمد مهدی من تورو فراموش نکردم 

محمد مهدی همیشه یادته هی زنگ میزدن میگفتن محمد مهدی امروز یکی گفت زنگ زد ناشناس بود

گفت محمد مهدی ام منم یه لحظه باور کردم فک نمیکردم اینقد یه لحظه خوشحال بشم اما شدم

بعد یه لحظه فهمیدم که اشتباه بوده قلبم اینقدتند تند میزد بعدپاهام یخ کرد

یه لحظه همه خاطرات جلو چشم اومد

نمیدونم اما فک میکنم که اینارو که بنویسم بخونی کاشکی بخونی محمد مهدی

محمدمهدی دیگه از شنبه میرم خوابگاه بعد دوباره ترم دوممون شرو میشه 

بعدیادته پارسال این موق ها زنگ زدم گفتم براتولدت جی بخرم جواب ندادی 

بعدچقد ناراحت شدم بعد گفتی نمیخواستم برام چیزی بخری بعد گفتی تقصیر ایرانسله

محمدمهدی دیگه امسال بهت زنگ نمیزنم خودت میگفتی اذیت میشی منم دیگه بهت زنگ نمیزنم 

نمیخوام اذیت شی ولی یادمه که تولدت نزدیکه محمد مهدی 

پیشاپیش تولدت مبارک محمد مهدی 

دلم میخواست اولین کسی باشم که بهت تبریک میگم 

هیچی نگو 

نگوام باید فراموشت کنم اینارم میدونم

نمیدونم چی شد باز دارم گریه میکنم بعد این همه مدت 

امیدوارم هر جاباشی حالت خوب باشه محمدمهدی 

شبت بخیر..

دلم گرفتهl...اسمت که میاد ...




جدیدترین کارت پستال های عاشقانه و رمانتیک






دلم گرفته خیلی.
.
.
.
.
.
.
.
.
چون به یادت تو افتادم 
 .
.
.
(((محمـــــــدمهدی))

بی معرفت!





میگن به هر کی فک کنی اونم بت فکر میکنه


به هرکی فک کردم بم فک کرد 


ولی هر وقت به تو فک کردم


اصلابم فک نکردی 

.

.

.

.

.

.

..


محمدمهدی 

.

بی معرفت!!!

بی وفاااااااااا

برایش نوشتم:

"به امید فردای بهتر واسه هردومون"

دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرد!!!

بعدهــــــــــــــــا فهمیدم

آن روز "الف" فردا را

یادم رفته بـــــــــــــــــــود.

مواظب خودت باش...

به من قول بده ...

در تمامي سال هايي كه باقي مانده تا ابد ...

مواظب خودت باشي !!!

چون ديگر نيستم كه به تو ياد اوري كنم ...!!!   

72223170161428892799.jpg

روی قبرم بنویسید...

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت ...

زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت ...

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم ؟!

ان قدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت ...!!!




1376848771_5nlnzz4xgmskfts7mwh.jpg

اینگونه نبودم...شدم...

درونم غوغاست ...

ساده میشکنم ...

با یک تلنگر کوچک ...

.

.

.

این گونه  نبودم ....

این گونه شدم !!!




naghmehsara.jpg

آخخخخخخخخخخخخخخخخخخ......

به نام عشقی که تموم شد با...


بانابود شدن من....

 

به نام کلام دروغین عشق

چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این قلبی را که شکستی و رفتی بنویسم

اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت

و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ

خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و

همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده

قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است.

از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم.

نمی توانستم از او که مدتها همدل و همزبانم بود جدا شوم ،

اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این بازی عشق بود

یک بازی تلخ که ای کاش آغاز نمیکردم تا اینگونه در غم پایانش بنشینم

تو که میخواستی روزی رهایم کنی و چشمان بی گناهم را خیس کنی

چرا با من آغاز کردی!

مگر این قلب بی طاقت و معصوم چه گناهی کرده بود

گناهش این بود که عاشق شد و تو را بیشتر از هر کسی ، از ته دل دوست داشت

اینک که برای تو از بی وفایی هایت مینویسم انگار آسمان چشمانم دوباره ابری شده

و در قحطی اشک دوباره میخواهد ببارد.اما من مینویسم

مینویسم که یک قلب را شکستی ، و زندگی ام را تباه کردی.

کاش می دانستی چقدر دوستت داشتم ،

کاش می دانستی شب و روز به یادت بودم و از غم دوری ات با

چشمان خیس به خواب عاشقی می رفتم.

نمی دانی چه آرزوها و رویاهایی را با تو در دل داشتم.می خواستم عاشقترین باشم ،

برای تو بهترین باشم ، یکرنگ بمانم و یکدل نیز از عشقت بمیرم.

آن زمان که با تو بودم کسی نام مرا صدا نمیکردم ،

همه به من میگفتند ((دیوانه)).آری من دیوانه بودم ، یک دیوانه ساده دل.

دیوانه ای که اینک تنهای تنهاست و از غم جدایی ات روانی شده است.

این را بدان نه تو را نفرین کردم ، و نه آرزوی خوشبختی برایت کردم.

این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم ،

راستش را بخواهی هنوز دوستت دارم اما

دیگر دلم نمیخواهد حتی یک لحظه نیز با تو باشم.

خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم اما نمی دانم چرا نمی توانم

دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده و یاد آن لحظه ها قلب شکسته ام را میسوزاند.

و این بود سرنوشت من و تو! چه بگویم که هر چه بگویم دلم بیشتر می سوزد .

نیستی که ببینی اینجا زندگی ام بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست.

هر چه نوشتم درد این قلب دیوانه من بود ، نمیخواستم بنویسم از تو ، اما قلبم نمیگذاشت.

بهانه میگرفت ، گریه می کرد ، میگفت بنویس تا بداند چه دردی دارم.

انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ،

دیگر قلمم برای روی کاغذ خیس نمی نویسد.

خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی

دلم....


دلم اس ام اس از نوع نصفه شبی می خواد
همونا که یهو از خواب بیدارت کنه
تا مطمئن شی یکی تو بی خوابیش به یادته
دلم از اون وقتایی میخواد که همه رو میپیچونه به خاطر تو
از اون وقتایی که پشت خطیشو قطع میکنه . . .

.

.

.

آدمای عجیب...



اینجـا زَمـیـטּ اَست
رَسم آدمـہـایَش عـجـیبـ اَست
اینجـا گـُم کـہ بشـَوے
بـہ جـاے اینکہ دُنبالَــت بگـَردند
فَراموشَت مـے ڪننـد
عاشِق کہ بشـَوے
بـہ جـاے اینکـہ دَرڪَت کـنند ، مُتهمَت مـے ڪنند
فَرهنگـ لُغتـ اینجـا چیزے اَز
عِشق وَ اِحساس وَ غـرور سَرش نمـے شَود
زیاد کہ خوبـ باشے ، زیادے مےشَوے
زیاد کہ دَم دَستـ باشے ، تڪرارے مے شَوے
زیاد کہ بخَندے ، بَـرچَسبـ دیـ ـوانگـے مـے خورے
وَ زیاد کہ اَشکـ بریزے ... عاشقـــــ ــ ــــے !
ایـטּ جا باید
فــَقـط
بَراے دیگران نَفس بکـشے...

چقد سخته تنهایی...


خوابیدی تو تختت.... اما خوابت نمیاد....
بعد گوشی تو برمیداری و می نویسی :خوابم نمی بره......
یه هو سرد می شی..... بغض می کنی....!
می بینی هیچ کسو نداری که اینو براش بفرستی..... "
چقدر سخته تنهایی


ziba (29)

کاش اون روز زوتر بیاد

تصور کن روزی بهم
پیام بدی و جواب ندم!
زنگ بزنی و تعجب کنی چرا جواب نمیدم
و روزی دیگه زنگ بزنی و یکی از خانواده ام جواب بده بگه بفرمایید؟
و تو بگی کجایی؟؟!
بگه منظورت اون مرحومه؟؟؟؟
چیکار میکنی؟ داد میزنی؟ گریه میکنی؟
اونوقت میگه امروز 4 روزه دفنش کردیم
اون لحظه چی میــــــــگی؟
تا وقتی امروز کنارتم سعی کن دوستم داشته باشی
چون ممکنه روزی بیاد و من نباشــــــم...
دیروز یکی رو دفن کردن امروز یکی و فردا هــــم من... آررررررره زندگی همین

تو مقصری



تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم

من را به من نبودن محکوم نکن!

من همانم که درگیر عشقش بودی!

یادت نمی آید!؟ من همانم!

حتی اگر این روزها هردویمان بوی بی تفاوتی بدهیم!


سخته بخدا خیلی سخته......

Untitled-5.jpg


باور کن خیلی حرف است...!!

وفادار دستهایی باشی ...

که حتی یک بارم لمسشان نکردی....

عشقم....بدون تو می میرم...

خیلی سخته نه...؟

بعضی وقتا میشه ک...


                                                             


بعضی وقتا هست،



که دوست داری یکی کنارت باشه،



محکم بغلت کنه




بذاره اشک بریزی تا سبک بشی




بعد آروم تو گوشت بگه:




دیوونه چته؟!





من که باهاتم..



خدا


خدایا همه ولم کردن

 همه اونایی که برام هدیه بودن

 تنهام گذاشتن لا اقل

 خودت تنهام نزار شپ


تقدیم به ....

ببخشید که دوباره اومدم


ببخشید دوباره اومدم
دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقـــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ
ـــــ
ــــ


تقدیم به عشقی که هنوز تو فکرشم ولی اون تو فکر یکی دیگس..



وقـتِ بودنم ....نبـــودی..

وقـــتِ دیـــدنم.. ندیـــدی...

وقـــــتِ عاشقیم .. هرزگی کردی..

وقــــــتِ گریـــه ام با دیــــگری خندیــدی...

حالا وقت منه...به سلامت



دردداره




درد دارد " امـــروز " حرفــــــــــــــــــی

بـــرای گفتــــن نداشــته باشــی

با کســــــــــی کــه تا " دیروز "

تمام حــرف هایــت را فقــط

به او می گفتــــی ... !!! :(


به گوش خدا برسانید

آدم این حوا سالهاست که رفته است !

این حوای تنها را برگرداند پیش خودش!

بهشتش را نمیخواهم

به جهنمش هم راضی ام !

هر جایی باشد به جز این دنیا !

این دنیا زیادی بوی آدم گرفته است*!

حکایت ما ادما


حکایت ما آدم ها …

حکایت کفشاییه که …

اگه جفت نباشند …

هر کدومشون …

هر چقدر شیک باشند …

هر چقدر هم نو باشند

تا همیشه …

لنگه به لنگه اند …

کاش …

خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …

جفت هر کس رو باهاش می آفرید …

تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …

به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…


آهای



آهـــــــای فـــلانــی !


یادت باشـــــد ...


گاهی خسته است و


ظــاهــرش جــدیست ..


اما دلــی دارد کــه مهربانــی اش


بــه وسعت یــک اقــیانوس اســت !


بــد قــول نیست .. امــا گـرفتار است


بــا او راه بــیا ....!


خــسـته کــه باشد ..


تــنهایش نگــذار ...!


او تنها بودن را نیاموخته


تـــو دار است ..


اما از او بخواه تا حرفایش را بگـوید!


دیووانه نیست


اما یاد نگرفته مواظب خودش باشد


او تـمام دنــیای من است ...


مــبادا بــــیازاریش ...

بامن نباید میجنگیدی ...




بعــــــــضی وقتـــــــا تو دعــــوا ،

فقط باید نـــــگاه کـــــنــــــــی ،

ســـــــکـــــوت کـــــــنــــــــی ،

فــحشاش و بـــده و تو بشـنوی ،

بـــه جــــــــــــون بــــخـــــــری ،

...تموم که شد بری بغلش کنی ،

گـــــــــــــــریه کـــــــــــــــــنی ،

حـــــــــــــــــرفـــــ ــی نـــــزنی ،

فقـــــــــط عمـــل کــــــــــــنی...

بــــــگی:

با من نجنگ ، من دوستت دارم

عشق یه طرفه...


آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ،

غصه می خورد ، بغض می کند ،

اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد

و در انتظار بازگشت کسی

که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …

    آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …


عشق من ناز نکن بیااااااااااا

15zlduo.gif


عشق من ناز نکن عمر ما پایان میگیره

یه روزی دست زمونه تو رو از من میگیره

وقتی تنها با تو بودن واسه من زندگی

تو رو دیدن تو روخواستن رو کی از من میگیره
عشق من قلب این عاشق با تو اروم میگیره

همه ناله های من از اون نگاهت دوریه

تو رو دیدن تو رو خواستن تو رو هر جا مییبینم

بی تو و عشق تو و من همیشه تنها میمونم

عشق من عاشقتم تکرارت هر شب عادته

همه حرفام به خدا از عشق و از سخاوته

با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

عشق من بی کسی و شب با تو پایون میگیره

همه رگهام از حرارت نگات خون میگیره

با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته
تو گمون کردی بری خاطره هاتم میمیره
روزهای رفته برام رنگ سیاهی میگیره

اگه صد بهارو پاییز واسه تو گریه کنم

نمیتونم که تو رو همیشه از یاد ببرم


من همون عاشقتم تا که چشام بارونه

همه ناله های من از اون نگاهت دوریه
با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

عشق من بی کسیا شب با تو پایون میگیره
همه رگهام از حرارت نگاهت خون میگیره
با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

آخ آخ..


وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که

کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . به موهای مواج

و زيبای اون خيره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من

باشه . اما اون توجهی به اين مساله نميکرد . آخر کلاس پيش من اومد و

جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم

"و از من خداحافظی کرد ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی

خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی

هستم ..... علتش رو نميدونم . تلفن زنگ زد .خودش بود . گريه می کرد.

دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش.

نميخواست تنها باشه. من هم اينکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته

بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو ميکردم که

عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته

چيپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " و از

من خداحافظی کرد ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام

فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ....

. علتش رو نميدونم . روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت : "قرارم

بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد" . من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته

ما به هم قول داده بوديم که اگه زمانی هيچکدوممون برای مراسمی پارتنر

نداشتيم با هم ديگه باشيم ، درست مثل يه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به

جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ،

ايستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون

کريستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل

من فکر نمی کرد و من اين رو ميدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب

خيلی خوبی داشتيم " ، و از من خداحافظی کرد ميخوام بهش بگم ، ميخوام

که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من

خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم . يه روز گذشت ، سپس يک

هفته ، يک سال ... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلی

فرا رسيد ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه

رفته بود تا مدرکش رو بگيره. ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه.

اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اينو ميدونستم ، قبل از اينکه کسی

خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلی ، با گريه

منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو

بهترين داداشی دنيا هستی ، متشکرم و از من خداحافظی کرد ميخوام

بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من

عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم . نشستم

روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه ، من

ديدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جديدی شد. با مرد ديگه ای ازدواج کرد.

من ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوری فکر نمی

کرد و من اينو ميدونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره رو به من کرد و گفت

" تو اومدی ؟ متشکرم" ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام

فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم .....

علتش رو نميدونم . سالهای خيلی زيادی گذشت . به تابوتی نگاه ميکنم که

دختری که من رو داداشی خودش ميدونست توی اون خوابيده ، فقط

دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو

ميخونه ، دختری که در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزی هست که

اون نوشته بود : " تمام توجهم به اون بود. آرزو ميکردم که عشقش برای من

باشه. اما اون توجهی به اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من

ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من يه

داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نيمدونم ...

هميشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ای کاش اين کار رو کرده

بودم ................. با خودم فکر می کردم و گريه ! اگه همديگرو دوست داريد

، به هم بگيد ، خجالت نکشيد ، عشق رو از هم دريغ نکنيد ، خودتونو پشت

القاب و اسامی مخفی نکنيد ، منتظر طرف مقابل نباشيد، شايد اون از شما

خجالتی تر و عاشق تر باشه.

تاحالاشده....


تا حالا شده به خدا بگی:چررررررررررا؟؟؟



چررررا خداجوون؟؟



مگه من چه شباهتی باتو داشتم ؟؟؟؟



که منو مث خودت تنهاترین آفریدی؟؟؟



تا حالا شده تو تنهایی هات گریه کنی؟؟؟؟



تا حالا شده خودتو تو این دنیا یه چیز اضافه بدونی؟



تا حالا شده بخواهی خودکشی کنی ولی به این فکر کنی که این دنیا رو که از دست دادی


چرا با خودکشی اون



دنیا رو از دست بدم؟!!!



و به زور دیگران رو تحمل کنی..البته بیشتر اونا منو تحمل میکنن



تا حالا نشده؟؟؟



پس نمیتونی منو درک کنی...