برای ظهورت آماده نشدیم
اگر " العجل " بگوییم و برای ظهور آماده نشویم
کوفیــان آخــرالـزمــانـیــم
اگر " العجل " بگوییم و برای ظهور آماده نشویم
کوفیــان آخــرالـزمــانـیــم
بارالها از تو عاجزانه می خواهیم این ایام را وسیله تحولی قرار دهی
تا عشق به امام حسین ع و اهل بیت ، چراغی باشد
که در پرتو نور آن ، صراط مستقیم را پیدا کنیم
وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ بُغْضَ زِيَارَتِهِ. ترجمه: امام صادق عليه السّلام، فرمودند: كسى كه خداوند خير را براى او اراده كرده باشد در قلبش محبّت و كسى كه خداوند سوء و بدى را برايش بخواهد در قلبش بغض امام حسين عليه السلام (وسائل الشيعة ج14 ص496)
امام حسين عليه السلام را قرار داده و در دلش محبت زيارت آن جناب را می اندازد
قرار داده و در دلش بغض زيارت آن حضرت را می اندازد.
لباس سیاهت از کمدت اوردی بیرون؟ شال عزات چی؟ زنجیر؟ برنامه های معنویت و ریختی؟ محرم ,محرم نیستاااااااا............. محرم عظمتی است........... شاید اخرین محرممان باشد........ اه....
حضرت آیت الله بهجت(ره) در فرمایشات خود درباره درسهای کریلا فرمودهاند: حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) با اختیار خود آن همه مصایب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل نمود؛ زیرا پیوسته و حتی در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه میشد که یا نصر و پیروزی را انتخاب کنند و یا لقاءاللّه و معاهده و پیمانی را که با خدا بسته است، ولی ایشان با اختیار خود آن مقامات عالیه را انتخاب کردند.
خدا میداند که آنها چه میدیدند!
حضرت قاسم(علیه السلام) راجع به مرگ میگوید: «اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ.»به نقل از قاسم بن حسن (علیه السلام) شیرینتر از عسل است. آیا این تعبیر شوخی است؟!
ما نمیتوانیم درجات و مقامات آنها را تعقل و درک کنیم که چه خبر بوده و چه درک میکردند و چه میدیدند، همین قدر نقل شده که امام حسین(علیه السلام) مقامات اخروی آنها را به آنان نشان داد.
این که نقل شده عباس(علیه السلام) در روز عاشورا در میدان جنگ در برابر دشمن لخت شد و زره را از تن درآورد، یک کار عادی و آسان نبود، خواست به دشمن بفهماند که ما از روی عقیده و مرام، راه شهادت را اختیار و انتخاب کردهایم، نه از روی ناچاری و اجبار و تهدید و اکراه و یا به جهت شرم و حیا، بلکه این مرام ما است، و شجاعانه و عاشقانه و داوطلبانه میجنگیم و کشته میشویم و باکی از شهادت نداریم، و طرف مقابل عمر سعد بیچاره و دربند و اسیر ملک «ری» است.
حضرت ابوالفضل(علیه السلام) نیز با آن فداکاریهایش میخواست به آنان بفهماند که محبت خدا و محبت دوستان خدا چیز دیگری است که تحمل هرگونه دشواری و ناگواری و سختی در راه رسیدن به آن، سهل و آسان و شیرین است.
آغاز امامت مهدی موعود را به تمام منتظران ظهور تبریک عرض میکنم
امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام روز یازدهم ماه ذیقعده سال 148 هجری در مدینه طیبه چشم به جهان گشود.
امام رضاعلیه السلام در سال 183 هجری پس از شهادت امام کاظم علیه السلام در زندان هارون، در سن سی وپنج سالگی بر مسند امامت تکیه زد.
طول دوران امامت امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام همزمان گشت با خلافت هارون الرشید. پس از او نیز ایشان با دو فرزند هارون امین و مامون معاصر بود; یعنی جمعا به مدت ده سال که شامل سالهای آخر زمامداری هارون و پنج سال حکومت امین و پنج سال هم حکومت مامون. امام رضاعلیه السلام پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، امامت و دعوت خود را آشکار ساخت و بی پروا به رهبری امت پرداخت. جو سیاسی جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود که حتی برخی از صمیمی ترین یاران امام از این صراحت و بی پروایی او بر جانش بیمناک بودند.
پس از هارون بر سر خلافت بین امین و مامون اختلاف سختی روی داد. هارون، امین را برای خلافت بعد از خود تعیین کرده بود و از او تعهد گرفته بود که پس از او مامون خلیفه شود و نیز حکمرانی بر ولایت خراسان در زمان خلافت امین به دست مامون باشد ولی امین پس از هارون در سال 194 هجری مامون را از ولیعهدی خود خلع و فرزند خود موسی را نامزد این مقام کرد. بر اثر این امر درگیری خونینی میان امین و مامون رخ داد و امین در 198 هجری کشته شد و مامون به خلافت رسید.
مامون پس از آنکه برادرش امین را نابود کرد در شرایط حساسی قرار گرفت زیرا موقعیت او بویژه در بغداد که مرکز حکومت عباسی بود در میان طرفداران عباسیان که خواستار امین بودند و حکومت مامون را در مرو با مصالح خود منطبق نمی دیدند، سخت متزلزل بود و از سوی دیگر شورش علویان تهدیدی جدی برای حکومت مامون محسوب می شد. و نیز ممکن بود ایرانیان هم که به حق شرعی خاندان امیر مؤمنان علی علیه السلام معتقد بودند به آنان بپیوندند. مامون که مردی زیرک و مکار بود به فکر افتاد که با طرح واگذاری خلافت یا ولی عهدی به شخصیتی مانند امام رضاعلیه السلام پایه های لرزان حکومت خود را تثبیت کند. زیرا امیدوار بود که مبادرت به این کار بتواند جلوی شورش علویان را گرفته و موجبات رضایت خاطر آنان را فراهم کند و ایرانیان را نیز آماده پذیرش خلافت خود نماید. پیداست که تفویض خلافت یا ولایت عهدی به امام فقط یک تاکتیک حساب شده سیاسی بود.
لذا در سال 200 هجری دستور داد امام رضاعلیه السلام را از مدینه به مرو بیاورند. در راه شهری نبود که به آن درآیند و مردم آنجا به خدمتش نرسند و از مسائل دینی شان سؤال نکنند. در نیشابور به درخواست علما حدیث سلسلة الذهب را در میان انبوهی از جمیعت برای حاضران بیان کرد و چنان که گفته اند پس از شروع 2400 قلمدان آماده نوشتن آن دیث شد (کلمة لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی).
پس از ورود حضرت به مرو، از طرف مامون پیشنهاد خلافت یا ولایت عهدی شد که مورد قبول آن حضرت واقع نشد. مامون تلویحا تهدید به مرگ کرد و بالاخره حضرت اجبارا بدون هیچ شرطی ولایت عهدی را به صورت اسمی پذیرفتند. در یکی از اعیاد اسلامی - عید فطر یا عید قربان - مامون پیام فرستاد که حضرت نماز عید بخوانند. حضرت عذر آوردند اما مامون اصرار ورزید. حضرت فرمودند من برای اقامه نماز عید مانند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام بیرون خواهم آمد. مامون پذیرفت.
بامداد عید پیش از طلوع آفتاب تمام معابر و کوچه ها از مردم مشتاق پر شده بود و حضرت به شیوه رسول الله از منزل بیرون آمد: بدون هیچ گونه تشریفات، با پای برهنه و پیاده و عصایی در دست و عمامه سفیدی در سر; تکبیر گویان. همراهان نیز تکبیر می گفتند. عظمتی بر پا بود چنانکه گویا آسمان و زمین با آن حضرت تکبیر می گفتند. شهر مرو را سراسر گریه و فریاد گرفت. به مامون خبر دادند که اگر امام رضاعلیه السلام این گونه به مصلی بروند فتنه و آشوب بر پا خواهد شد و ما بر جان خود بیمناکیم. مامون پیام فرستاد که: «آقا، شما را به زحمت انداختیم(!) شما باز گردید. همان فرد قبلی نماز گذارد». امام از یاران خود خواستند تا کفش ایشان را بیاورند;امام کفش خود را پوشید، سوار شد و به خانه بازگشت. مامون در سیاست مزورانه خود علیه امام توطئه دیگری نیز اندیشیده بود. او که از عظمت مقام معنوی امام در جامعه رنج می برد، می کوشید با روبرو کردن اندیشمندان با آن حضرت و به بهانه بحث و مناظره علمی و استفاده از دانش امام، شکستی بر آن حضرت وارد آورد تا شاید از این طریق قدری از محبوبیت امام در جامعه بکاهد. ولی آن هم بی نتیجه ماند و در جلسه ای که به این منظور برقرار شده بود، شخصیت امام بیشتر ظاهر شد و مامون منفعل گردید.
سرانجام مامون خواست تا تصمیم خود را در مورد قتل امام عملی سازد، ولی بسیار مزورانه و پنهانی. و چنین بود که آن حضرت را در روز آخر ماه صفر سال 203 هجری ناجوانمردانه به شهادت رساند. عمر شریف آن حضرت در این هنگام 55 سال بود.
درود خدا و پیامبر و همه پاکان و نیکان، نثار روح مقدس آن بزرگوار باد.
اَلسَّلامُ عَلى خَليلِ اللَّهِ وَ نَجيبِهِ ؛
سلام بر خليل خدا و بنده نجيب او
اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِيِّهِ
سلام بر بنده برگزيده خدا و فرزند برگزيدهاش
اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهيدِ
سلام بر حسين مظلوم و شهيد
اَلسَّلامُ على اَسيرِ الْكُرُباتِ وَ قَتيلِ الْعَبَراتِ
سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاريها اسير بود و كشته اشكِ روان گرديد
اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ الْفاَّئِزُ
خدايا من به راستى گواهى دهم كه آن حضرت ولىّ (و نماينده) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزيدهات و فرزند برگزيدهات بود كه كامياب شد
بِكَرامَتِكَ اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَيْتَهُ بِطيبِ الْوِلادَةِ
به بزرگداشت تو، گراميش كردى به وسيله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزيدى او را به پاكزادى
وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ
و قرارش دادى يكى از آقايان (بزرگ) و از رهروان پيشرو و يكى از كسانى كه از حق دفاع كردند
وَاَعْطَيْتَهُ مَواريثَ الاَْنْبِياَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ الاَْوْصِياَّءِ
و ميراثهاى پيمبران را به او دادى و از اوصيائى كه حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى
فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ
او نيز در دعوت مردم جاى عذر و بهانهاى (براى كسى) نگذارد و بيدريغ خيرخواهى كرد و جان خود را در راه تو داد
لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى؛
تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى) گمراهى و چنان شد كه همدست شدند بر عليه آن حضرت كسانى كه دنيا فريبشان داد.
وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ
و فروختند بهره (كامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچيزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى اندك و بى مقدار و بزرگى كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند،
وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِيَّكَ
و تو و پيامبرت را به خشم آوردند
وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ
و پيروى كردند از ميان بندگانت آنانى را كه اهل دو دستگى و نفاق بودند و كسانى را كه بارهاى سنگين گناه به دوش مىكشيدند
الْمُسْتَوْجِبينَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فيكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِكَ فى طاعَتِكَ دَمُهُ وَاسْتُبيحَ حَريمُهُ
و بدين جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (كه چنان ديد) با شكيبائى و پاداش جوئى با آنها جهاد كرد تا خونش در راه پيروى تو ريخت و حريم مقدسش شكسته شد
اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبيلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَليماً
خدايا آنان را لعنت كن به لعنتى وبال دار و عذابشان كن به عذابى دردناك
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ سَيِّدِ الاَْوْصِياَّءِ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصياء
اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمينُ اللهِ وَابْنُ اَمينِهِ عِشْتَ سَعيداً وَ مَضَيْتَ
گواهى دهم كه به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانتدار اويى سعادتمند زيستى و ستوده از دنيا رفتى
حَميداً وَ مُتَّ فَقيداً مَظْلُوماً شَهيداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ
و گمگشته و ستمديده و شهيد درگذشتى و نيز گواهى دهم كه خدا به راستى وفا كند بدان وعدهاى كه به تو داده،
وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِاللهِ
و به هلاكت رساند هر كه را كه دست از ياريت برداشت و عذاب كند كسى كه تو را كشت و گواهي دهم كه تو به خوبى وفا كردى به عهد خدا،
وَ جاهَدْتَ فى سَبيلِهِ حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ،
و جهاد كردى در راه او تا مرگت فرا رسيد خدا لعنت كند كسى كه تو را كشت
وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ
و خدا لعنت كند كسى كه به تو ستم كرد و خدا لعنت كند مردمى كه شنيدند جريان كشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،
اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.
خدايا من تو را گواه مىگيرم كه من دوست دارم هر كه او را دوست دارد و دشمنم با هر كه او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدايت اى فرزند رسول خدا.
اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ،
گواهى دهم كه تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحمهايى پاكيزه
لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِيابِها،
كه آلودهات نكرد اوضاع زمان جاهليت به آلودگيهايش و در برت نكرد از لباسهاى چركينش
وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّينِ وَ اَرْكانِ الْمُسْلِمينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنينَ،
و گواهى دهم كه به راستى تو از پايههاى دين و ستونهاى محكم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ايمان هستي
وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّكِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،
و گواهى دهم كه تو به راستى پيشواى نيكوكار با تقوا و پسنديده و پاكيزه و راهنماى راه يافتهاى
وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى
و گواهى دهم كه همانا امامان از فرزندانت روح و حقيقت تقوا و نشانههاى هدايت
وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْيا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ
و رشتههاى محكم (حق و فضيلت) و حجتهايى بر مردم دنيا هستند و گواهى دهم كه من به شما ايمان دارم
وَ بِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرايِعِ دينى وَ خَواتيمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ،
و به بازگشتتان يقين دارم با قوانين دينم و عواقب كردارم و دلم تسليم دل شما است
وَ اَمْرى لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى يَاْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ،
و كارم پيرو كار شما است و ياريم برايتان آماده است تا آن كه خدا در ظهورتان اجازه دهد
فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لامَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَ على اَرْواحِكُمْ،
پس با شمايم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روانهاى شما
وَ اَجْسادِكُمْ وَ شاهِدِكُمْ وَ غاَّئِبِكُمْ وَ ظاهِرِكُمْ وَ باطِنِكُمْ.
و پيكرهايتان و حاضرتان و غائبتان و آشكارتان و نهانتان.
آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ.
آمين اى پروردگار جهانيان.