خودم تو تبریززززززززززززززززز

 سلام بچه هاااااااااااااااااااا منو داشته باشششششششششش هورااااااااا 


1w9yfunk4xpaotetli8l.jpg

ali-mankan451

 بچه ها یه وبه خیلی جالبببببببببببب برین ببینین

www.shayan451.blogfa.com

گل یا پوچ

گـل یا پــوچ؟

دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانتــــ

برایـــم کمی عشق پنهـــان است . . .

خودم

 سلام دوستان شرمنده یه مدتی طولانی نبودم تا تابستون دیر دیر میام ولی شما منو تنها نذارین و همراهیم کنین با نظرایه سبزتون ممنون از همه دوستتون دارم .

اینم از عکسایه جدید




 

ترجمه آهنگ You're My Number One  

*

 من ماه را میلیون ها بار بوسیدم!

با فرشتگان در آسمان رقصیدم!

من بارش برف رو در تابستون مشاهده کردم!
قدرت های آسمانی را حس کردم!
من دنیا رو از بلندترین قله اش مشاهده کردم!

عشق را از پاک ترین چشمه اش نوشیدم!
من لب هایی رو دیدم که با براقیشون خودنمایی میکردند!

پروانه ها رو 100 ها بار لمس کردم!
من حتی معجزاتی دیدم!
حس کردم که رنج و درد هام ناپدید شدن!
ولی هنوز هیچ چیزی رو ندیدم که
بتونه مثل تو منو کاملا هیجان زده بکنه


تو منو بالا میکشی
وقتی حس میکنم در خودم فرو رفته ام!
تو منو عمیقا لمس میکنی ، تو منو درست لمس میکنی!

تو کارهایی رو میکنی که من هیچ وقت انجام ندادم
تو منو شرور میکنی ، تو منو وحشی میکنی!

چون عزیزم ، تو شماره یک منی!


من در یک رویای عالی سیر کردم
من دیدم خورشید با دریا عشقبازی میکنه
من ماه را میلیون ها بار بوسیدم
در آسمان با فرشتگان رقصیدم
من حتی معجزاتی رو دیدم

حس کردم که درد و رنجهام شفا یافته

ولی هنوز هیچکسی رو ندیدم که

بتونه مثل تو منو ذوق زده کنه!

تو به من اوج میدی

وقتی حس میکنم دارم در خودم فرو میرم

تو منو عمیقا لمس میکنی

تو منو شرور میکنی ، تو منو وحشی میکنی

چون عزیزم ، تو شماره یک منی!


تو منو بالا میکشی
وقتی حس میکنم در خودم فرو رفته ام!
تو منو عمیقا لمس میکنی ، تو منو درست لمس میکنی!

تو کارهایی رو میکنی که من هیچ وقت انجام ندادم
تو منو شرور میکنی ، تو منو وحشی میکنی!


تو منو بالا میکشی
وقتی حس میکنم در خودم فرو رفته ام!
تو منو عمیقا لمس میکنی ، تو منو درست لمس میکنی!

تو کارهایی رو میکنی که من هیچ وقت انجام ندادم
تو منو شرور میکنی ، تو منو وحشی میکنی!


چون عزیزم، تو شماره یک منی!

له له له له !
له له له  له له!

iI love you Enrique lglesias


my love Enrique lglesias

m   

   

 

دل نوشته ...

راهي است راه عشق كه هيچش كناره نيست


                                                        آنجا جز آن كه جان بسپارند چاره نيست


زمان خيلي زود ميگذره دوست دارم زمان برگرده عقب و بتونم روزاي خوشي كه با بهترين دوستام داشتم


 رو فقط يك باره ديگه ببينم .خوشحالي كه براي رفتن به دبيرستان داشتم از موقعي كه فهميدم دوتا از 


بهترين دوستام رو نميبينم از بين رفت . مهسا كه خونشونو عوض كردن تقريبا خيلي دوره و دير به دير 


ميتونم ببينمش اونم  فقط تابستونا ، زهرا هم كه مدرسش يه جاي ديگست ولي بااين حال با  هم 


كلاس زبان ميريم . ميدونم كه تو مدرسه ي جديدم خيلي زود دوست پيدا ميكنم و به مدرسه عادت 


ميكنم ولي هيچ وقت بهترين دوستامو از ياد نميبرم. 

کاش ....

کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت رابخورم ...


 کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی 


دیدن یک لحظه فقط یک لحظه 


از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم ...


کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد ...


تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند ...


کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با


خود نگویم : " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم 

نشانی معشوق

تو که نگاهت نجیب ترین است


اگر ذره ای از دلت یاد من کرد بیا به این نشانی


شهر گمشده


آخرین جاده ی تنهایی


بن بست احساس


نرسیده به یک دوراهی


یکی از تاریکی و یکی از نور


کلبه ای هست زرد و متروک


معلق در رویای سبز


روزنه ای دارد باز رو به دریایی متلاطم از امواج ابهام


کمی آن طرف تر از اینجا غروب آخرین طلوع ماست


گوش کن صدای مرا


از امواج بی کران می آید


آهسته می گویم تا دریا حسادت نکند


"دوستت دارم همراه همیشگی من" 

گاه دلتنگ می شوم دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها

گوشه ای می نشینم

و حسرت ها را میشمارم

باختن ها و صدای شکستن ها را

نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین

دلــــــــتـــــــنـــــگــــم... 

می گویند آخرین جمله ونسان ونگوک این بود:

تیره روزی های بشر را هرگز پایانی نیست.

اعتراف میکنم که هرگز با جمله ای به این اندازه موافق نبودم.

ونگوگ در عمرش یک تابلو فروخت فقط یک تابلو! در ۳۶ سالگی به سلامت روانیش شک کرد . به درخواست خودش به بیمارستان روانی منتقل شد. در آنجا دریافت که پزشکان از خود او بیمارترند‌‌،پس آنجا را ترک کرد و به سرنوشت خویش بازگشت.در ۲ ماه پایانی زندگیش بیش از ۹۰ تابلو کشید. این تابلو ها نشانه انسانی است که به ابدیت ، به انسانیت ، به طبیعت و عظمت آفرینش معتقد است و بازگو کننده روحیه هنرمندی است که سرگشته بود و به پایانی وحشتناک محکوم. او در ۳۷ سالگی در میان زیباترین کشتزارها خودش را کشت.

روز اول گل مريم بهت دادم . تو ياس خواستي . برات ياس خريدم ، ميخک خواستي . يک شاخه ميخک خريدم ، نوبن به نرگس رسيد . يک روز بالاخره يک دسته گل خريرم که هر شاخه اش ، يک گل بود . اين بار بيرحمانه گفتي : کاکتوس ميخواهي !!! خبر از روزي که تو را گم کردم ، تمام روزنامه هاي شهر رو ميخونم . شايد از تو خبري بدست بيارم . اما غافل از اينکه تو يک حقيقت هستي و روزنامه ها معمولا کمتر حقيقتي رو مينويسن . 

                                  

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل 

آموختم که ...

من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم

 

من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم

 

من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم

 

من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم

 

من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم

 

من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم

 

من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم

 

من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم

 

من ایمین را از کودکان معصوم آموختم

 

و م

ن آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم 

حضورت همچون معمای حل نشدنی ....

حضورت همچون معمای حل ناشدنی‌ست...

تو آنقدر ساده و راحت آمدی که من شیفته صداقت و سادگی‌ات شدم،

نمی‌خواهم به این زودی ها از دستت بدهم،

مرا تنها  نگذار! کاش می شد قایق خسته جسمم در ساحل وجودت آرام گیرد..

و من می توانستم کوله بار سنگین دردهایم را در بیراهه‌های بیقراری،

آنجا که دست هیچ آدمی زادی به آن نرسدرها کنم..

  و مجبور نبودیم در میانه راه، دیوار سرد جدایی را پیش رو ببینیم.

کاش تا آخر راه دل به جاده می سپردیم

مثل سایه، مثل رویا...

آیا طاقت می‌آورم این همه خاطره را رها کنم

و آیا تو می توانی با بی‌احساس ترین احساسها رها شوی!؟

 و آیا از این مرداب و پهن دشت وسیع به سلامت خواهیم گذشت؟؟؟

نازنينـــــــــــــــــــم !

بي تو اينجا نا تمام افتاده ام 

پخته اي بودم که خام افتاده ام

گفته بودي تا که عاقلتر شوم

آه ، مي خواهي مگر کافر شوم

من سري دارم که مي خواهد کمند

حالتي دارم که محتاجم به بند

کاشکي در گردنم زنجير بود

کاشکي دست تو دامنگيربود

عقل ما سرمايه دردسر است

من جهان را زير وبالا کرده ام

عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام

من دگر از هر چه جز دل خسته ام

عهد ياري با دل دل بسته ام

بر لب تو خنده مجنوني ام

خنده تو رنگي از دلخونيم   

گاهي آرزو مي کنم...     

   کاش هرگز نمي ديدمت تا امروز غم نديدنت را

 

                بخورم!

 

کاش لبخندهايت آنقدر زيبا نبودند که امروز آرزوي

 

         ديدن يک لحظه

 

فقط يک لحظه از لبخندهاي عاشقانه ات را داشته

 

                     باشم!

 

کاش چشمان معصومت به چشمانم خيره نمي شد

 

                    تا امروز

 

چشمان من به ياد آن لحظه بهانه گيرند و اشک

 

                    بريزند!

 

کاش حرف هاي دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با

 

                        خود نگويم

 

" آخه او که ميدونست چقدر دوستش دارم!!!!"


سنگ قبر من بنويسـيد خسته بود اهــل زمين نبود نـمازش شــكســته بود بر سنگ قبر من بنويسيد شيشه بود تـنها از اين نظر كه سـراپا شـكســته بود بر سنگ قبر من بنويســـــــيد پاك بود چشمان او كه دائما از اشك شسـته بود بر سنگ قبر من بنويســيد اين درخت عمري براي هر تبر و تيشه، دســــته بود بر سنگ قبر من بنويســــــيد كل عمر پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود 

ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی؟

                      خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا می کنی

از تیر کجتابی تو،آخر کمان شد قامتم

                      کاخت نگون باد ای فلک! با ما چه بد تا می کنی!

ای شمع رقصان با نسیم!آتش مزن پروانه را

                      با دوست هم رحمی ، چو با دشمن مدارا می کنی

آتش پرید از تیشه ات امشب مگر ای کوهکن!

                      از دست شیرین درد دل ، با سنگ خارا می کنی

با چون منی نازک خیال ،ابرو کشیدن از ملال

                       زشت است ای وحشی غزال! اما چه زیبا می کنی

امروز ما بیچارگان،امید فرداییش نیست

                       این دانی و با ما هنوز، امروز و فردا می کنی

دیدم به آتش بازی ات شوق تماشای به سر

                       آتش زدم دز خود بیا ، گر خود تماشا می کنی

آه سحرگاه تو را ، ای شمع! مشتاقم به جان

                        باری بیا گر آه خود ، با ناله سودا می کن

 

ای غم! بگو از دست تو، آخر کجا باید شدن

                        در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا می کنی

ما شهریارا!بلبلان دیدیم بر طرف چمن

                        شور افکن و شیرین سخن،اما تو غوغا می کنی

                          

  

آره سر خاک توام خیلی باور

ش سختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

 

 

اونی که میگفت منو میخواد واسه  همیشه رفتـــــــــــــــــــــه

 

 

واسه همیشه رفته قاب عکسش اینو میگـــــــــــــــــــه

 

میگه بی تو دلم یه روز خوش نمیبینـــــــــــــــــــــــه

 

داره قافیه ها ثانیه هارو میکشه عقـــــــــــــــــــــــــــــب

 

یاد روزایی ک مونده فقط یه خاطــــــــــــــــــــــــــــــــره ازش

 

همون روزایی که دلم با تو همیشه خوش بـــــــــــــــــــــــود

 

باهام غریب شدیو دلم غریبه کش بـــــــــــــــــــــــــــــــود

 

انگار خواب بودم عشق تورو درک نکـــــــــــــــــــردم

 

اصلا مغرور شدم هیچوقت سعی نکـــــــــــــــــــــــــــــــــردم

 

تورو بفهمم حالا دیگه فایده نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداره

 

شدم پاییزی که تو حسرت مرگ بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهاره


تنهایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی


 

تنهايي

 

دلم براي تنهايي ميسوزد چرا هيچکس او را دوست ندارد

 

مگر او چه گناهي کرده که تنها شده


جرم تنهايي چيست که هيچکس او را نميخواهد ديشب تنهايي

 

از اتاقم گذشت دنبالش دويدم ولي او رفته بود.


تنهاي تنها نيمه شب او را مرده کنار حوض


خانه پيدا کردم از گريه چشمانش قرمز


بود برايش گريستم آخر او از تنهايي مرده بود


 تنهايي مرد و من تنها تر شدم           


 

میترسم روزی از مزارم رد شوی غافل از اینکه ندانی بر مزار کیستی......

خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه

برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه

نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست

نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست

منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند

که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند

حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم

اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم

نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم

که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم

فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه

برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه

برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن

خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن

کاش وقتی زندگی فرصت دهد

گاهی از پروانه ها یادی کنیم

کاش بخشی از زمان خویش را

وقف قسمت کردن شادی کنیم

کاش گاهی در مسیر زندگی

باری از دوش نگاهی کم کنیم

فاصله های میان خویش را

با خطوط دوستی مبهم کنیم

کاش وقتی آرزویی میکنیم

از دل شفاف مان هم رد شود

مرغ آمین هم از آنجا بگذرد

حرف های قلبمان را بشنود

باز آن یار بی وفا 
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا 
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد 
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود 
مست بودم با دلبران
 

هر جا می روم و هر کاری که می کنم

                    صورت تو را در خیالم می بینم

             دلم برایت تنگ می شود

   دلتنگی برای تو را دوست ندارم

   احساس سرد تنهاییست

                   کاش می توانستم با تو باشم

      همین حالا......

                تا گرمای عشقمان

سرمای زمستان را اب کند  

                                             


من ، روز خویش را با آفتاب روی تو ، کز مشرق خیال دمیده ست آغاز می کنم ، من با تو می نویسم و می خوانم ، من با تو راه می روم و حرف می زنم ، وز شوق این محال که دستم به دست توست ، من جای راه رفتن پرواز می کنم  

وقتی که از کنار گل با تو عبور می کنم 

من به حسادتش به تو حس غرور می کنم

زلالی آب روان به پیش چشم پاک تو

عشق تو را به هر زمان باز مرور می کنم

وسعت دریا و کویر به وسعت روح تو نیست

  چشم حسادت زمان به بوسه کور می کنم

                                                
                                                   
     

حرف دل

بیا در کوچه باغ شهر احساس 
شکست لاله را جدی بگیریم 
اگر نیلوفری دیدیم زخمی 
برای قلب پر دردش بمیریم 
بیا در کوچه های تنگ غربت 
برای هر غریبی سایه باشیم 
بیا هر شب کنار نور یک شمع 
به فکر پیچک همسایه باشیم
بیا ما نیز مثل روح باران 
به روی یک رز تنها بباریم 
بیا در باغ بی روح دلی سرد 
کمی رویا ی نیلوفر بککاریم 
بیا در یک شب آرام و مهتاب 
کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بار قلبی را شکستیم 
بیا یک بار با احساس باشیم
بیا به احترام قصه عشق 
به قدر شبنمی مجنون بمانیم 
بیا گه گاه از روی محبت 
کمی از درد لیلی بخوانیم 
بیا از جنگل سبز صداقت 
زمانی یک گل لادن بچینیم 
 کنار پنجره تنها و بی تاب 
طلوع آرزوها را ببینیم 
بیا یک شب به این اندیشه باشیم 
چرا این آبی زیبا کبود است 
 شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده ست 
بیا یک شب برای قلبهامان 
ز نور عاطفه قابی بسازیم 
برای آسمان این دل پک 
بیا یک بار مهتابی بسازیم 
بیا تا رنگ اقیانوس آبیست 
برای موج ها دیوانه باشیم
کنار هر دلی یک شمع سرخست 
بیا به حرمتش پروانه باشیم 
بیا با دستی از جنس سپیده 
زلال اشک از چشمی بشوییم 
بیا راز غم پروانه ها را 
به موج آبی دریا بگوییم
بیا لای افق های طلایی 
بدنبال دل ماهی بگردیم 
بیا از قلبمان روزی بپرسیم 
که تا حالا در این دنیا چه کردیم 
بیا یک شب به این اندیشه باشیم 
به فکر درد دلهای شکسته 
به فکر سیل بی پیایان اشکی 
که روی چشم یک کودک نشسته 
به فکر سیل بی پایان اشکی 
که ر.ی چشم یک کودک نشسته 
به فکر اینکه باید تا سحرگاه 
برای پیوند یک شب دعا کند
ز ژرفای نگاه یک گل سرخ 
زمانی مرغ آمین را صدا کرد 
به او یک قلب صاف و بی ریا داد 
که در آن موجی از آه و تمناست 
پر از احساس سرخ لاله بودن 
پر از اندوه دلهای شکیباست 
بیا در خلوت افسانه هامان 
برای یک کبوتر دانه باشیم 
اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم 
بیا با یک نگاه آسمانی 
ز درد یک ستاره کم نماییم
 بیا روزی فضای شهرمان را 
 پر از آرامش شبنم نماییم
بیا با بر گ های گل سرخ 
به درد زنبقی مرهم گذاریم 
اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم 
بیا در لحظه های بی قراری 
به یاد غصه مجنون بخوابیم 
بیا دلهای عاشق را بگردیم 
 که شاید ردی از قلبش بیا بیم 
بیا در ساحل نمنک بودن 
برای لحظه ای یکرنگ باشیم 
بیا تا مثل شب بوهای عاشق 
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم 
کنار دفتر نقاشی دل 
گلی از انتظار سرخ رویید 
و باران قطره های آبیش را 
 به روی حجم احساس پاشید 
اگر چه قصه دل ها درازست 
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم 
 که تا او هست ما هم با وفاییم 
بیا در لحظه سرخ نیایش 
چو روح اشک پک و ساده باشیم 
بیا هر وقت باران باز بارید 
برای گل شدن آماده باشیم 
عکس عاشقانهaxduoni.blogfa