سلام به همگی من اومدم با یه عالمه چرتو پرت باحال.هه هه.خوبید همتون؟؟
خلاصه بعد عمری تصمیم گرفتیم که یه آپ بذاریمو گردو خاک وبمونو بتکونیم.
قضیه از اونجایی شروع شدش که من از 5 روز پیش سرما خوردم به طرز شدید.آقا میگم شدید واقعا شدید بودا باورتون نمیشه.
در حدی که حال نداشتم از جام بلند شم برم WC نمیدونم چرا ولی خب زورم میومد دیگه.
خودمم دیگه عصبی شده بودم به مولا.
شب ساعت 9 میرفتم تو رخت خابو ظهر ساعت 3 مامانم میومد بالا سرم با کلی دادو بیداد بیدارم میکرد.
داد میزد امین پاشو ساعت پنجه منم به این دوروغاش عادت کردم دوباره میخوابیدم.یه
لگد میزد میچسبیدم به سقف و از جام بلند میشدم.
خلاصه اینکه جاتون خالی بود.خیلی حال داد بخورو بخواب ولی دیگه حالم از هرچی سوپه بهم
خورده به مولا مخصوصا از نوع رشتش.
آقا ما تو این چند روز تب کردیم در حد المپیک.
هر کاریم میکردم نمیدونم چرا خوب نمیشدم همش میگفتم آخه خدایا من که تاحالا اینجوری سرما نخورده بودم.
این دیگه چه نوعشه نیفتم کار دست خودم بدم.
جوونم 1000000000 آرزو دارم جون مادرت یه کاری کن خوب بشم.
آخرشم رفتیم دکترو فهمیدیم سرما خوردگی نبود یه ویرووس جدید بوده که اسمش خارجی بود زیاد بود یاد نگرفتم.
حالم بد بودا وگرنه من هوشم خوبه.
آقا خلاصه با تموم این گرفتاریا اینا گذشتو یه گرفتاری بزرگتری اومد سرمون.
خانوم دکتر زحمت کشیده بود 2 تا پنیسلین واسمون نوشته بود.
شانس آوردم از تنها چیزی که نمیترسم همین آمپوله.
آقا چشتون روز بد نبینه پرستار اومدو با یه آمپول اندازه میخ تویله
آقا این 2 تارو زدیمو اومدیم خونه,باورتون نمیشه صبحش معجزه شده بود.
سر حال سر حال بودم.حالا تا ما سر حال شدیم رفیقمون شروع کرد به یکسره زنگ زدن من که میدونستم این کارش گیره اول جواب ندادم.بعدش مجبور شدم جواب دادم.
محتوای صحبتمون این بود که......... .
رضا :امین با یه دختره آشنا شدم امروز باهاش قرار دارم پول ندارم جون داداش پاشو بیا با هم بریم.
امین :نه جون داداش بیا پولو میدم خودت برو من تازه خوب شدم.
رضا :نه ب مولا نیای منم نمیرم.
من :آخه به من چه خودت لش ببر دیگه من حال ندارم.
اون:نه نیای نمیرم بیا با هم بریم یکمم میچرخیم بعدش.
من:باشه.
اون:ساعت 5 سر پاتوق باش.
من:باشه.امری نیست؟
اون:نه نیست بای بای.
آقا ما ساعت 5 رفتیمو نشستیم یر پاتوقمون.
ساعت شد 5:15 بهش گفتم رضا سر کاری بیخیال شو پاششو بریم من سردمه.
رضا:نه بابا الان میاد زنگیدم گقته تو ترافیکه.
ساعت شد 5:45 دیقیقه نیومد.
من زنگ زدم به دختره.محتویات صحبتمون.
تا زنگ زدم.گوشیو ور داشت گفت سلام توله سگ من.منو میبینی.
من:سلام پریسا خانوم من رفیق توله سگتونم.امینم.
اون بیتربیت :آخ ببخشید آقا امین شرمنده ب خدا آخه شماره ی رضا افتاده بود.
من:با گوشیه رضا زنگ زدم.پریسا خانوم رضا گفتش که بهتون بگم حالو حوصله ی معطل شدن نداره ما رفتیم خونه.(حالا رضا داشت خودشو پاره میکرد که من این حرفارو نزنم به دختره)
اون .... :من معذرت میخوام تا 5 مین دیگه اونجام الان تو ترافیکم.
من :نه دیگه زحمت نکشید منو رضا داریم میریم.خدا حافظتون.
گوشیو قطع کردمو رو به رضا بهش گفتم خاک بر سرت آدم واسه دختر 45 دقیقه الاف نمیشه بفهم اینو.
خلاصه این که تو اون روز زندگیه زیبا ی رضا و همسر آینده اش را بهم ریختمو اومدم خونه خابیدم.
اینم بگم تو اون 45 دقیقه بخاطر این 2 تا کفتر عاشق من دوباره سرما خوردم.
ولی عذاب وجدانم نگرفتم.
بعدشم با خیال راحت رفتیمو رضا واس خودش شلوار گرفتو با خیال تختم بر گشتیم خونه.
دختره ام یه بند داشت زنگ میزد به رضا.
اونم خب معلومه دیگه جواب نمیداد.
آهان اینم بگم آه دختره رضارو گرفت.شلوارو 73 هزار تومن بهش انداختن اومد خونه بهم زنگ زد که امین شلوار پارس یه تیکش.
گفتم خاک بر سرت مدلشه.کلی خندیدم بعدش فهمیدم که نه واقعا خشتکش پارس واقعا به حسن دقت خودمون شک کردم.یارو یا جنسو همون لحضه عوض کرد یا ما چشامون خوب کار نکرده بود.
خلاصه انداخت بهمون دیگه.
پس فردا میخوایم بریم که پس بدیم
اگه قبول نکنه؟؟؟؟؟؟؟؟
واااااااااااااااااااااااااااای خدا من حال دعوا و از این حرفارو ندارم به خدا اگه دعوا بشه من که در میرم.
خلاصه اینکه این بود جریان دیروزه منو دوستم.
حالا پس فردا یه آپ جدید واستون میذارم اگه بودم.هه هه هه
راستی بابت استفاده از کلمات رکیکی مثه(توله سگو,خاک برسرتو,بیشعور)از همه معذرت میخوام.
قربونه همتووووووووووووووووووووون.
ممنون که بهم سر زدید.
دوستون دارم
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس بای بای.