وبلاگ جدید

سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جدید من به این ادرس سر بزنید www.daylovely6765.blogfa.com

سلام دوستان عزیزم من اومدم بعد یه مدت دوری از وبلاگم به زودی میااام از خاطرات جدید با اتفاقای قشنگی که تو زندگیم افتاد براتون میگم........

سلااااااااااااااام خوبید بچه هااااااااااااا الان تعجب میکنید .............من اومدم بالاخره امتحانام تموم شد راحت شدم خداااااااااایا ترمه دیگه فارغ التحصیل بشم تموم بشه بره این پیام نور خیلی سخته دیروزم تولدم بوووووووووووداااااااااازود باشبد کادوهاتونو بدید شوخی کردم خودتون برام یه دنیا ارزش داریداز این به بهعد تا اپ کنید میام بهتون سر میزنم

دیر میام ولی میام

سلاااااااام دوستای خوبم من تا ۲۶ دی نمیام امتحان دارم نظراتونم تایید نمیکنم میام بعدش حسابی میخونم وبلاگاتونو نظر میدم از خجالتتون در میاااااااااام به خدا دلم برای همتون تنگ شده

تبلیغات بیش از حد

سلام دوستای گلم خوبید ............

الان که دارم مینویسم اسمون یه عالم مه گرفته طوری که خورشید کامل رفته زیره مه

هوا هم خیلی سرد شده

میگم این صدا سیما هم مسخره اشو در اورده به خدا من که خیلی اعصابم خورد شده بابا یکی نیست به این جناب ضرغامی بگه تبلیغ به غیر از بالا بالا.. کفش تن تاک.دستگاه درازنشست تن تاک.برنج اوازه.با کباب پزه پریل دیگه وجود نداره حالمون به هم خورد هر شبکه ای میزنیم داره اینارو نشون میده به خدا اگه نمینوشتم حرصم نمیخوابید شما یه چیزی بگید همون کرمه حلزون و اینقدر تبلیغ کردن صدا سیما ۳۰ میلیارد پول زد تو جیبش اخرشم قلابی بود ...........الان ضرغام جان وبلاگ منو فیلتر نکنی ی یی ی  حقیقته قبول کن چه بهتر که به جای این تبلیغات یه کم از امامامون بگیم که اون دنیا وقتی ازمون سوال کردن بدونیم کی بودن ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

به خدا ایرانیا خیلی عجیب شدن

فعلا....

محرمه حسین

باز بوی محرم و غریبگی ات رسید حسین جان

باز صدای العتس العتشت به گوش میرسد ...

امام مهربان خیلی خوشحالم که امسال محرم دوباره زنده ام من عاشق امام حسین هستم اصلا بهم ارامش میده از خدامه برم کربلاااااااااااااا یعنی میشه ای خدااااااااااااااااااااااااااااا منو به این ارزو برسون

التماس دعا دوستای گلم

شاهكار سوگندجوووووووووون

سلام سريع بريد ادامه ي  مطلب شاهكار سوگندجونو(دختر داداشم)  كه براي عمش خلق كرده ببينيدشما هم كف پاهاتونو همينجوري كنيد چند وقت ديگه مد ميشه

ادامه نوشته

بازیهای دوران بچگیم

سلام ای چند روز که مدرسه ها باز شده خیلی یاد بچگی هام افتادم اخه خونه ی ما هم دو تا مدرسه نزدیکشه

هر روز صبح صدای مدیراش تو گوشم مپیچه ............خوب میخوام بازیهایی که دوران بچگی میکردم بهتون بگم

بعد تو پرانتز با زیهارو توضیح میدم قطعا اگه یه خواهر پایه مثل من داشته باشید از خداتون بود که این بازی هارو میکردید............

۱-معلم بازی (خواهر کوچیکم عاشق این بازی بود مانتو میپوشید براشم گشاد بود تو حیاط تخته میزدیم ورق های باطله رو با چسب میچسبوندیم بعد منم انواع دانش اموزای زرنگ و تنبل میشدم خواهرم یکی یکی اسمایی که بالای ورقه ها بود میخوند منم میودم بالای سر برگه ها .....)

۲-مورچه بازی (دوتا مورچه که با حاکمشون مخالف بودن یه مورچه دختر یه مورچه پسر طبق معمول پسره من بودم که تو همین گیرو دار جنگ عاشق مورچه ی دختر میشدم و بازی ادامه میگرفت ...........)

۳-خاله بازی (هر روز این بازی رو میکردیم موقعی که آخر بازی میشد تولد میگرفتیمو همه چیرو میخوردیم عاشق همین یه تیکه بازی بودم من )

۴-دکتر بازی (یکی مون دکتر میشد یکی مونم نقش منشی و داروخونه دارو هم زمان اجرا میکرد.......)

۵-موضوع بازی (هر دفعه یه موضوع واسه بازی پیدا میکردیم و با اون موضوع ها بازی تا شب ادامه پیدا میکرد)

۶-امام حسین بازی (یکی مون یار امام حسین میشد یکی مونم یار یزید با شمشرا که همون سیخ کباب بود میجنگیدیم )

آخر بازی هایی که حوصله نداشتم میگفتم من نمیاااااااام بازی بازی تموم شد بازی تموم شد با یه اهنگ خاصی اونم

اینا بازیهیایی بود که هر ۷ روز هفته انجام میدادیم ............

..

..

..

چیه دلتون خواست که این بازیهارو بچه بودبد انجام میدادید این بازیها فقط مخصوص خودمون بود

 

 

 

 

 

 

 

ا

سلام دوستای گلم میخوام عنوان وبلاگمو عوض کنم چیزی به ذهنم نمیرسه میشه کمکم کنید

منتظرم ...........

بازگشت از مشهد و خاطراتش

سلام دوستای گلم خوبید به یاد همتون هستم و خواهم بود اومدم خاطرات مشهدو براتون بگم ...........پنج شنبه ۷ شهریوربود که ما ساعت ۷ صبح راه اهن بودیم همه خواهرام با برادرم حدودا ۲۳ نفر میشدیم من شام تو راهو یادم رفت بیارم خونه جا گذاشته بودم چه شامی هایی که درست نکرده بودم با زحمت فراوون گذاشتم تو سبد مسافرتی که بیارم ولی یادم رفت حالا خداروشکر که بقیه درست کرده بودن وقتی برگشتیم خونه شامی هارو نمیشد دید بوی گند گرفته بودن ............بگذریم سوار قطار شدیمو فقط خوردیم خوردیم خلاصه ساعت ۷ شب رسیدیم مشهد گنبدو طوی قطار دیدم خیلی دوس داشتم زودتر میرسیدم هتل میرفتم حموم میرفتم حرم که همینم شد اخر شب بعد از اینکه شام خوردیم رفتیم همه با هم حرم ...فردا هم رفتیم حرم تا ژس فردا که یه اتفاقه خیلی خوب افتاد ما همه رفته بودیم هتل به غیر از بابام که گفت من میمونم که خوب شد موند این همه هتل تو مشهد درست خادم مام رضا اومد هتل ما حالا این همه اتاق اومد در اتاق مارو زد گفت دعوت شدید برای غذای حضرتی امام رضا این اولین بار بود بعد این همه اومدن به مشهد قسمتمون میشدنمیدونم چه لیاقتی داشتیم چه کاره خوبی کردیم که این اتفاق خوب برامون افتاد خلاصه فردا ناهار رفتیم حرم غذای امام رضارو خوردیم خیلی خوشمزه بودراستی سرزمین موجهای ابی هم رفتیم خیلی خوب بود حتما میرید مشهد برید خیلی هیجان داره بازیهاش...بعدشم رئز اخر وداع کردیمو سوار قطار شدیمو برگشتیم خونه ....

امروزم آهن خونمون رفت بالا گوسفند کشتیم تا به سلامتی تموم بشه ....

دنبال یه کاره خوب میگردم دعا کنید پیدا بشه البته بدون پارتی .....