پسر  ِ پدر !!!

آنقدر دلم پر است که نمی توانم توضیحی بدهم . خودتان قضاوت کنید .
ادامه نوشته

!!!!

صندلی نگاهت را

همیشه خالی بگذار

تا

به هر نشیمنی

عادت نکنم !!!!

*********

من و عشق

سر و ته یک کرباسیم

به تن تو !!!!

********

مقصر تر از ترافیک

شهر نشینی است

وگرنه من

همشهری توام!!!!!

!!!!!!!!!!!!


سلام


بعد از مدتی زبانم باز شد و نوشتم....


نود درصد سهام رگهایت را

خریدارم

معدن رسوبات عشق است !!!


******

انژوگرافی چرا؟

عشقم را

وارد رگهایت کن!!!


******


تله پاتی

یعنی

زنگ تلفن

و انتشار عشق در رگ!

پشت فرسنگ ها

جرقه ی نگاه را گرفتن!

با خیالی

باردار حادثه شدن!

یعنی تو

من

و فرزندی به نام

ابدیت!!!


******


نگران نباش

آغوش خاطراتم

همیشه تو را

در خود نگه می دارد!!!


تبسم جدید !

قابل توجه دوستداران نوه ی من!!!!!!!!!

لب پر !

جام وجودت

لب پر می زند

و نگاهم

جمع می کند

ریزه های عشق را !

قالب تن

قالب تنت را

به دستان من بده

تا فقط چشمان من

اندازه ات را

داشته باشند!


شگفت

 چه شدید

می توانی شگفت باشی

با برق نگاهی صاعقه وار

شعله می کشی

دود می شوم!

باران خاطره می ریزد

از روح تکه تکه ام

و معجزه ی ماندگار

یک آسمان عشق !!

مادر


امروز چهره اش را تکیده تر دیدم

او از پس سالیانی دراز

اینک به ته خط رسیده است!

نه ، انگار تازه اول راه زندگی است !

کودک شده !

همه را تازه کشف می کند!

دنبال مادر خویش می دود!

بیچاره من که معلم شدم!

می گویم و او تکرار می کند!

در یاد می آورم

روزگار کودکی خویش

هر جا پی ما می دوید!

پیوسته شش نگاه، شش جهت!

یک دست سوزن و در دست دیگرش غذا!

فکر خوراک خانواده بود!

همپای ما و پدر تند تند

نقشه ی بودن می کشید!

امروز اما دیگر از آن همه تلاش

حتی برای حرف زدن

نیازمند ماست !!

هر چند امروز را درک نمی کند!

اما ته نگاه او

پنجاه سال قبل دیده می شود

آن روزگاری که او

در جایگاه امروز ما می نشست!

بیچاره مادرم!!


این روزگار امروز من و مادرم است -آلزایمر لعنتی - اما نوشته ی من تحت تاثیر شعر ماندگار "مادر " از استاد شهریار هم هست.


زیباترین آواز

درخت

ای تک سرود سبز

تو ای زیباترین آواز

در این آغوش گرم مادر ِ رویش

گرفته پای در خاک و سروده شعر سر سبزی!


ادامه نوشته

نطفه

مغزم

باردار  ِ نطفه ی بغض !

از پدر  ِ روزگار !

و روحم

پر از ترکش های نامردی !

هیچ فشاری

این نطفه را سقط نمی کند!

چگونه دوره ی ماهیانه ام تکرار می شود؟!

اوج  ِ ارزشی ِ تو !

حضیض  ِ تصمیم  ِ من !

سر در گمی ِ مدام !....

شبکیه ی احساست

همیشه انعکا س مهر

و زاویه ی ایستادنت رو به من !

زندگی

در عین زیبایی

اندوه دوری من از توست!

محتاج!

دایم

وفور ِ

سکوت!

تند

تند

دلم  میزند!

اما

راحت

محبت می کنم

عشق می گیرم

زندگی این است

یا

زادن ِ

مهر!


***********

اگه کشف کردی برایت چی نوشتم تو هم برایم بنویس!!!!!!!!!!

باور کن من محتاج ترم!

سقوط عشق

چلچراغ سکوت

و احساس روشن من

مه غلیظی که مرا در بر می گیرد!

صدای گریه های درخت

در سراشیبی سقوط عاطفه ات!

من نظاره گر تو

و بازار سقوط عشق

شاید آخرین دیدار

شاید آخرین کلام !

تو

کلماتم غزل می شوند

برای سرودنت

اما

با حس انتظار

سپید زندگی بدون تو را

می نویسم!

خبر جدید!

انگشتم طوری شکست که تازه دارم احساس می کنم!!

فعلا نمی تونم چیزی بنویسم شاید عکس گرفتم تا ببینید!!!!!!!!

هذیان در مطب!!!

چند روز قبل که مادرم رو برده بودم دکتر و باید چند ساعتی منتظر می موندیم بعد از مدتها ناگهان مغزم دچار برق گرفتگی شد و چیزهایی به ذهنم اومد و من هم نوشتمشون!حالا هم گذاشتم تو وب هر چند ناقصه و شاید از نظر شما ارزش نوشتن نداشته باشه ولی خوب میگین چکار کنم؟!!
ادامه نوشته

تولدم مبارک !!!!!!

اینبار تولد من است و او باز هم یادش نیامد که من هم نیاز به توجه او دارم!!!!

به دلیل اینکه در منزل مشکل اینترنت داشتم امروز در نهمین روز از چهل و هفت سالگی ام  می نویسم تا به یادش باشد کوتاهی کرده و برای چهل و هفتمین بار مرا از یاد برده است! 

شاید سال بعد به یادش بیایم!!!!

زندگیتان قرین شادی

دوستتان دارم

 

بیستمین جرقه

وقتی چشمهایت رو به افق بی کسی باز است

وقتی تنها صدای آشنا نوای حزن انگیز شکستن دل کبوتر است

و نگاهت از پشت قاب خالی انتظار

در فراق انسانیت خیس است

وقتی کویر دستهای خورشید

نوید خار بنی است در دل شب

چه کسی معبد آمال و آرزوهای توست؟

او که در سر هوای پرواز دارد؟

یا او که خود اوج پرواز است؟

او که در خاکستان خویش غرق است؟

یا او که خاکستان از اوست؟

چشمهایت را بگشای

چشم دلت را 

و بگیر

دستی را

که از آن سوی آیینه برای کمک به تو دراز شده!

                                                  " دخترم تولدت مبارک "

بجث تمام !

آمد

تا دلتنگیم را بردارد و بیندازد توی سطل زباله ی .......

متاسفم !

با ترکی که روی شیشه ی دلم ماند چه می کنی !

تنهایی

در طول زندگی ام دلم از دست خیلی ها گرفت و شکست

همیشه به چشم حادثه یا تقدیر یا اتفاق و.....به آنها نگاه کردم اما الان احساس می کنم تقصیر خودم بوده

که برای محبت به دیگران محتاج بوده ام !

نتیجه ی گذر عمرم به من فهماند برای تنهایی به کسی نیاز ندارم !

شاید شکننده ی دلم این صفحه را خواند

پازل

تکه  ای از عشق

زاده ی تو !

پازل دل و خورشید و ماه !

سالیانی چند ، عبور

حالا با عشق

لذت بوسه از گونه ات

غایب چند ساله !

شرمی عمیق و شیرین

هنگام چسبیدن به تو

حیف ! حیف !

می دانی؟

من همان پازلم !

 

خدایا

 لطفا به فریاد دل من هم گوش کن