صدام کن

صدام کن
اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی
صدام کن
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم
صدام کن
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی
صدام کن
قول میدم ساکت بمونم
صدام کن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه
صدام کن
من همیشه همراه تو ام
صدام کن
اگه ………..
نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی
فقط صدام کن
صدام کن

....

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ 
ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ 
ﻣﺜـﻞِ ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞِ ﺑﻬﻤـــﻦ , ﻣﺜـﻞِ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ
ﻣﺜـﻞِ ﺯﻣﺴﺘــــ ـــــ ــﺎﻥ
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ
ﺷـﺪﻩ 
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪنﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــﻦی
ﻏﻤﮕﯿــﻦ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ


دروغ بگو

كمي دروغ بگو پينوكيو ....

دروغ هاي تو قابل تحمل تر بود !

به خاطر کودکي بود و شيطنت ...

به خاطر اين بود که دنياي آدمها را تجربه نکرده بودي

که ببيني يک دروغ ، چه ها ميکند !!

اين جا آدمها دروغشان به بهاي يک زندگي تمام ميشود !

به بهاي يک دل شکستن ...

اينجا دروغ ها باعث مرگ عشق و اعتماد ميشود 

اين جا آدم ها دروغ هاي شاخ دار مي گويند

بعد دماغ دراز خود را جراحي پلاستيك مي كنند !!!

اينجا آدمها عشق را با دست پس مي زنند

و با پا پيش مي کشند !

حيف از عشق که زير دست و پاست ….

كمي دروغ بگو پينوكيو ....


.....

گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی !

رویِ کــاغـَـذ مــیــنــویــســم

دَســتــهــایِ تـــُـو . . .

و رویِ آن دســت مــیــکــشــم . . . !!!



سیگار

آدم ها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی می کنند ...!

همدیگر را می کشند

لذت می برند

دود می کنند

تمام می کنند

و بعد از اندک زمانی ...

سیگاری دیگر ... !


.......

برای خیانت ،
هــــزار راه هــســــت
اما

هیچکدام

به انـــدازه تــــظـــاهـــر به دوست داشتن
کــثـیــف

نـیـســـت




          چراغها را خاموش کن               

نور نمـــــــــــــی خواهم 

نگاهم که می کنی 

برق نگاهت من را که هیـــــــــــچ 

تمام شب را مچاله می کند...



نمیگذشتم

به اسانی دلم را ببری

اگر میدانستم

بعد از تو

زندگی

 چقدر

دل

میخواهد



دیروز

برای رسیدن به تو

از خود می گذشتم

و امروز…

برای رفتن تو

در خود می شکنم!

خدایا

فردا را به تو می سپارم

که نه قلبی برای شکستن دارم

و نه امیدی به رسیدن



باز هـــــم خیال تو
مرا

"برداشــــت"

کجا می برد نمیدانم!

آهــــای نارفیق

بازی ات که تمـــــــــام شد

مرا دوباره

با همین لباس بی قــــــــراری دیدن دوباره ات

بر سر شعر هـــــــــــایم بنشان !!!



دیوانه باران ندیده

سهراب گفتی: چشمها را باید شست... شستم ولی.............!

گفتی: جور دیگر باید دید............ دیدم ولی............!

گفتی زیر باران باید رفت.... رفتم ولی.....!

او نه چشمهای خیس و شسته ام را...

نه نگاه دیگرم را... هیچ کدام را ندید!!!!!

فقط زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

" دیوانه ی باران ندیده!!!!"


با غم دوريت چه كنم ؟؟؟؟

از پنجره نگاه میکنم آره اون میاد                         

                                    درسته بی وفاست ولی باید بیاد

میدونه بدجوری دلم براش تنگ شده                         

                                    ولی نمیدونم دل اون چرا از سنگ شده

غم دوریش کم بوده حالا بی وفاشده                    

                                    نه زنگی نه تماسی آره بی رنگ شده

آخه من چیکارکنم بااین دل بهونه گیر                    

                               ای خداکمکم کن بروای دل بمیر

توچرا سنگ شدی میون این همه سنگ               

                               میدونم دوسم داری مثل یه احساس قشنگ

آخه دوس داشتنیه مثل لیلا میمونه                         

                                        دل من شیداییه مثل مجنون میمونه

فدای نازش شم این نازش کشته منو                         

                          حالا که عاشقش شدم میخواد بگه ازپیشم برو

خدایا این احساسو ازم نگیر                                        

                               ولی این خصلته بدو از یارم بگیر



بخاطر تو زنده ام

پرسید به خاطر کی زنده هستی !

با این که دلم میخواست با تمام وجود فریاد بکشم به خاطر تو

گفتم به خاطر هیچ چیز

پرسید به خاطر چه زنده هستی !

با این که دلم میخواست با تمام وجود فریاد بکشم به خاطر تو

با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ

این بار من ازش پرسیدم تو برای چه زنده هستی !

در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت

به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است


زیبا ترین ....

زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود زیباترین سخنی که شنیدم

سکوت دوست داشتنی توبود زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود زیباترین انتظار زندگیم

حسرت دیدار توبود زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود زیباترین هدیه عمرم محبت توبود

زیباترین تنهاییم گریه برای توبود زیباترین اعترافم عشق توبود.


آه.....

کنار پنجره اتاقم می شینم و به ستاره های آسمون خیره می شم ...
بدون اینکه خود بفهمم اشکام گونه هامو خیس می کنه ، چشمام یه جا و دلم یه جای دیگه ....
از این زندگی خسته و دلگیر ام ....

می خوام برم ... برم به یک ناکجا آباد .... جایی که مقصدشم معلوم نیست ....

عميق ترين درد زندگي مردن نيست ...
ناتمام موندن قشنگترين داستان زندگيه که مجبوري آخرش رو با جدایي به سرانجام برسوني
عميق ترين درد زندگي مردن نیست ...

به فراموشي سپردن قشنگ ترين احساس زندگيه ....


بازم دلتنگم ...


عبـور می کـنــم هـر روز

از کنـار نـــیمکت هـای خالـی پـارک ...

طـوری کـه

انــگار کـسی در نـیـمکـت هـای آخـریـن

انـتـظـارم را می کـشد ...

و بـه آن جـا کـه می رسم

بـــــایـد ...

وانـمـود کـنم کـه بـاز هــم دیــر رسیـده ام !




من غــــــرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم

کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی ... !

غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد

با تـــکـــــه هـــایـــــش

شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــد زد ... !



دنـیای ِ غـریبـی ست …

بـا یکـی کـه دسـت می دهـی

مـی دانـی کـه دیـر یـا زود

از دسـتش مـی دهی !




وقتی تو لحظه هام عشق تورو کم میارم

به دلم هزارو یک غم میارم

تو چشمات خودمو گم میکنم

اسمون دلمو بارونی میکنم

پر بارون میشم از دیدن تو

پر ارزو واسه چیدن تو

گرچه داشتنت برام خیالیه

بی تو اما زندگیم چه حالیه



پنجره و گل

تا تماشای تو راهی نمانده بود پنجره کم آوردم !

کاش این همه دیوار نچیده بودی ...




بگو گل نفرستد ......


بگو که گل نفرستد کسی به خانه من

که عطر یاد تو پر کرده آشیانه من

تو چلچراغ سعادت فروز بخت منی

به جای ماه تو پرتو فشان به خانه من

عزیزم به شوق روی تو من زنده ام خدا داند

برای زیستن اینک تویی بهانه من


........

جـــدايــي مــان ؛

هيــچ يکـــ از تشــريفــاتــــ آشــنايمــانــــ را نــداشتـــ

فقــط تــو رفـــتــي

و منــــ ســعيــــ کـــردمـــ

ســـ ــنگــــ دل بــاشـــمــــ




نمی دانم گناه از تو بود
یا

عیب از چشمهای من ؟؟؟

که بعد از رفتن تو همه ی دنیا از چشمم افتادند...!




شکستن

خـــرد کردن

ســــــــوزاندن

خاکســـــتر کردن

به باد دادن...

از هر انگشتت یک هنر می بارد !




نمیدانم.....

چرا تا گفتم حالم خوب است......

چشمانم خیس شد

خیلی وقت بود دروغ نگفته بودم


من میگویم حال من خوب است

اما تو......

باور نکن


دفتر شعر

در دفتر شعرم


وقتی به نام تو می رسم

خیالم ابری می شود

و چشمانم بارانی

که آرام شروع به باریدن بر نام تو می کند


تو بزرگ می شوی

جوانه می زنی

و سبز می شوی

گل می دهی


و من

چون قطره ی شبنم

میان گلبرگ های آغوشت به خوابی عمیق فرو می روم


فقط یک پلک ..

فقط یک پلک با من باش ، نمی خوام از کسی کم شی

ازت تصویر می گیرم ، که رویای یه قرن ام شی

فقط یک پلک با من باش ، بگم سرتاسرش بودی

به قلبم حمله کن یک بار ، بگم تا آخرش بودی

نمی شی عشق ثابت

پس بیا و اتفاقی باش

یه فصلو که نمی مونی

تو یک لحظه اقاقی باش

نمیشه با تو که خوبی

به ظاهر هم کمی بد شد

به آدمهای شهرت هم

علاقه مند باید شد



تردید نکن



تردید نکن دنیا تکرار یه لبخنده

معنی شو نفهمی تو آغوششو می بنده


تصمیم جهان این ه ...هرقدر که میتونی

از عشق نترسی تا.... دنیامو بلرزونی


پسوند من تنها......... تصویر تو در باد

دستامو که میشناسی کارش به تو افتاده


چشمای تو چشمامو درگیر چراغی کرد

هر نقطه این قصه با عشق تلاقی کرد


قلبم رو تلاوت کن، من آیه ی خاموشم

من با تو یه رویا رو بی دغدغه مینوشم



می خوام تنها باشم

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم...


یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.


یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.

یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.

یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.

یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم...

می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.

تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.

توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه.

می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی...

می خوام تنها باشم


همیشه ....

همیشه سبز می خشکد همیشه ساده می بازد

همیشه لشکر اندوه به قلب ساده می تازد

من آن سبزم که رستن را تو آخر بردی از یادم

چه ساده هستی خود را به باد سادگی دادم

به پاس سادگی در عشق درون خود شکستم زود

دریغا سهم من از عشق قفس با حجم کوچک بود

درونم ملتهب از عشق برونم چهره ای دم سرد

ولی از عشق باختن را غرور من مرمت کرد

به غیر از دوستت دارم به لب حرفی نشد جاری

ولی غافل که تو خنجر درون آستین داری

طلوع اولین دیدار غروب شام آخر بود

سرانجام تو و عشقت حدیث پشت و خنجر بود


گل وخار

غنچه از خواب پريد و گلي تازه به دنيا آمد.

خار خنديد و به گل گفت :

سلام و جوابي نشنيد خار رنجيد ولي هيچ نگفت...

ساعتي چند گذشت گل چه زيبا شده بود

دست بي رحمي آمد نزديک

گل سراسيمه ز وحشت افسرد...

ليکن آن خار در آن دست خزيد و گل از مرگ رهيد ...

صبح فردا که رسيد خار با شبنمي از خواب پريد

گل سراسیمه به خار گفت : سلام



شوق...

شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـسته‌ام اگـر نـمی‌پـرم قــبول کـن

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد
گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن

آبوقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم

مـن نمی‌تـوانـم از تـو بـگذرم،‌ قـبول کن

فاصله

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها


جستجوی عشق ....

غروب کوچه را دیری است می گردم به بوی تو

ببین! چون اشک افتادم به پای جستجوی تو

سراپا مست می خواهد مرا چشم سیاه تو

کدامین باده غلغل می خورد، ها! در سبوی تو

دلم در دست یاد توست کمتر ناز کن با من

تمام آرزوی خویش را بستم به موی تو

تو انگاری بهار دیگری در گیسوان داری

نخواهم صبح گلشن، باصفای رنگ و بوی تو

چنان چشم تو در آیینه ی عصمت تماشایی است

که مریم نیز باشد وامدار آبروی تو

بیا بنشین و بنشانم کنار چشمهای خویش

بمان، تا شعرهایم را بخوانم با گلوی تو

تماشایی است با چشم تو رقصیدن، غزل خواندن

تماشایی است از چشم تو گفتن روبروی تو


بدون تو....

نبودنتـــــ بهترین بهانهـــ استـــــ

برای اشکــــــــ ریختنـــــ

ولی کاش بودی تا اشکهایمـــ از شوق دیدارتـــــــ سرازیر میشد

کاش بودی و دست ــــهای مهربانتــــــ

مرهم همهــــــدلتنگی ــهــــا و نبودن ـــهــایتـــــــ میشد

کاش بودی تا سر بهـــ روی شانهـــ ـــهـــای مهربانتــــ میگذاشتم

و درد ــهــایم را به گوش تو می رساندم

بدون تو عاشقی برایم عذابــــ استـــ



دل نمیبرم

من از تودل نمیبرم اگرچه از تو دلخورم

اگرچه گفته ای تو را به خاطرات بسپرم

هنوزهم خیال کن کنارتونشسته ام

منی که درجوانی ام به خاطرت شکسته ام

تو در سراب آینه شبانه خنده می کنی

من شکست داده را خودت برنده می کنی

نیا مدی و سالهاست نگاه به جاده دوختم


بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم




گمان


گمـــــــــان می کـــــردم وقتــــــــی نبــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــاشم

دلـــــت می گیــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــرد

1 روز

1 ماه

1 سال

از رفتنــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــم می گذرد . . .

چه خیـــــال ِ بیهوده ایـــــــ

وقــــتی دلت با دیگریســــــــت

شاید....

شاید یک روز


یک جا


تو را با دیگری ببینم


بدان که هیچ نخواهم گفت


اما

از درون می شکنم ، میمیرم !!!


رفتنت....

رفتنت را با هزاران ذکر هرگز باور کردم

نديدنت را با تنهايي هايم در هم آميختم و به غربت رسيدم ...

طعم شيرين خنده هايت را در رويا مي چشيدم ...

اما ...رفنتنت بهر چه بود که حالا باز گشته اي ؟

من چگونه ميتوانم به چشمان رويا آلودم صداقت ديدنت را ابراز کنم؟

قلبم ،عمرم و چشمانم به ديدن تو در رويا عادت کرده اند ...


غیر تو ....

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

مگه میشه از تو برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیست که نشونی تو رو نگیرم

به تو روزی می رسم من،که بمیرم

هنوز هم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم

خاک هر جاده نشسته روی دوشم

کی میاد روزی که با تو روبرو شم

من که از اول قصه گفته بودم

غیر تو با سایه هم نمی جوشم


خدایا

خدایا زندگی با غم چه سخت است          تنفس در شب ماتم چه سخت است

چه سخت است ای خدا یک رنگ بودن      همیشه با ریا در جنگ بودن

چه خون است آوازم خدایا                       شکسته بال پروازم خدایا

وصال تو برای من سراب است                دریغاچشم بخت من در خواب است

رفیقی جز پریشانی ندارم                        دگر شور غزل گفتن ندارم

دلم در مخمل خون خفته ای دوست        منم از داغ تو آشفته ای دوست


دلشکسته ..

بخوام از تو بگذرم من با یادت چه کنم

تو رو از یاد ببرم با خاطراتت چه کنم

حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو

بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم

تو همونی که واسم یه روزی زندگی بودی

توی رویاهای من عشق همیشگی بودی

آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته

بی کسی عالمی داره واسه من یه عادته

چطور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو

آخه با چه جراتی به دلم بگم برو

دل دیگه خسته شده به حرف من گوش نمیده

چشم به راه تو میمونه همیشه غرق امیده...