بعد از مدتها

سلام

بعد از اون اتفاقی که برای بلاگفا افتاد

این اولین مطلبه که میذاریم

توی این مدت من ازدواج کردم

و

در راه آهن استخدام شدم

مغازه رو هم جمع کردم

اما بصورت سیار و جزئی کار قبلی رو هم ادامه می دم .

مخلص کلام اینکه

هر آنکس که به خداوند قادر متعال اتکال نماید او را بس است

و من یتوکل علی الله فهو حسبه

هیچ وقت فکر نمیکردم که پس از ین مدت کوتاه دارای شغل و همسر و این همه نعمت باشم .

امشب بصورت اتفاقی یاد این وبلاگ افتادم

اول بار رمز ورودشو اشتباه زدم و پس از چند بار یادم اومد

وقتی وارد شدم کمی ذوق داشتم

...

فعلا کمی منگم

 

...

یا رزاق

مغازه داری

الان یک هفته است شدیدا درگیر تمیز کاری و قفسه زدن و دیگر کارهای مقدماتی مغازه مثل خریدخط تلفن و ... هستم . واقعا کار سختیه . بیشترین سختیشم از نظر فکریه . به مغز آدم خیلی فشار میاد . ردیف کردن کارها و انجام به موقع برنامه ها چنان فکر آدمو مشغول میکنه که کارهای اصلی زندگشو آدم یادش میره . امروز آخر وقت سه تا کارتون جنسی که به مبلغ یک میلیون و سیصد هزار تومان نرخ رایج مملکت خریده بودم بردم توی مغازه ده متریم و از فردا بعد از زدن یک پایه تقویت کننده دیگه زیر تنها قفسه شیشه ای مغازه ام ، ان شا الله ، به امیـــــد خدا ، جنسامو میچینم .



  دلم تنهاست ...

دلم تنهاست

دلگیــــــــرم

همش حس میکنم دارم

بدون عشــــق

می میـــــرم

دلم تنهاست

مجـــــبورم

فراموشت کنم حالا

که از چشــــمای تو ... دورم ...


برای سلامتی همه مرضای اسلام ، خصوصا پدربزرگ ها و مادربزرگ ها ، صلوات .

برای سلامتی دلهای مریض و سیاه شده از غم دنیا هم صلـــوات .


امروز یه چیزی تو خیابون شهر خودمون دیدیم وحشتناک . تو هوای ابری داشتم از کنار خیابون راه میرفتم ، یه خیابون نسبتا شلوغ شهر ، یه دفعه یه پراید نقره ای از جلوم رد شد و برای چند لحظه یه اتفاق که نمی دونم اسمشوچی بذارمو دیدم . پسره پشت فرمون ، نامزدشم کنارش ، یه دفعه در حال حرکت فرمونو کامل ول کرد سر نامزدشو دودستی گرفت تودستاش، و یه ماچ آبـــدار از نامزدش کرد . به شکلی کاملا ناشـــانه . دختره هم قاه قاه زد زیر خنده و ماشین از جلوی من رد شد و بعد از این اتفاق دوتاشون چشمشون افتاد تو چشم من برای یک میلی ثانیه . منو میگی ؟ یه لحظه به چیزی که دیده بودم شک کردم . یه نگاه به پشت سرم انداختم و درحالی که لبخندی همراه با تمسخر و تعجب روی لب داشتم راننده ماشین آشغال جمع کن شهرداری رو پشت سرم دیدم که اونم ظاهرا شاهد ماجرا بود و البته با چهره ای عبوس سر تکان میداد ... اگه بگم شهر ما تو چه استانیه حرف برامون درمیارید . ولی این اتفاق واقعا هم لر بازی بود . جالب اینجاست که تقریبا یک ربع بعد درحال عبور از همون خیابون دوباره دو غنچه نوشکفته رو جلوی در خونه عروس خانوم مشاهده کردم و بعداز یه پرس و جوی ایکی ثانیه ای از رفیقم که توی همون محل زندگی میکنه آمار آقا لر پسره و خانوم لره یا بهتره بگم دختر لر رو به دست اوردیم . عجب روزگار خنده بازاریه . عجب.این اتفاق شاید امروزه ، متاسفانه ، در شهرهای بزرگ ایران بین دختر وپسرهایی که هیچ نسبتی باهم ندارند ، عادی شده باشد ولی در یک شهر کوچک آن هم بین یک زن و شوهر که برای اینکار وقت ومکان به اندازه کافی دراختیار دارند و بدتر از آن اینکه آن دو و خانواده هایشان در شهر شناخته شده هستند بسیار ناشیانه و خنده دار است و تا مدتها نقل محافل ...

         فتوکپی

ازاونجا که کارم نیمه کاره بود تصمیم گرفتم قبل از عید برم دوره آموزش تعمیرات و سرویس دستگاههای فتوکپی رو هم بگذرونم و مجموعه ماشینهای اداری رو کامل یادگرفته باشم . این بود که دوباره رفتم تهران و دوباره آموزشگاه و دوباره خوابگاه ...

از شانس خوب و کمک خدا یه آموزشگاه دیگه پیدا کردم که این دوره رو با 50 درصد تخفیف برگزار میکنه و ثبت نام کردم . روزای پنجشنبه و جمعه کلاس نداریم و من از غروب چهارشنبه میام خونه و صبح شنبه دوباره میرم تهران ...

به خاطر این خرج جدید یه مقدار از هزینه اولیه که برای خرید جنس برای مغازه کنار گذاشته بودم کم شد و دست و بالم برای شروع کار تنگ .

با توکل به خدا فعلا جلو میرم . دو هفته دیگه از آموزش باقی مونده . هفته آخر درگیر خرید جنس از تهران خواهم بود و باید یه نیم نگاهی هم به هزینه های گرفتن جواز کسب ، تجهیز دفترکار به قفسه و میز کار و صندلی و ویترین و تبلیغات روزنامه ای و پیامکی و چاپ کارت ویزیت و بروشور . و. و . و ...  هم باشه !!!!!

این جور که بوش میاد پوله به یه جاهایی نرسه . تازه شم باید در نظر داشته باشم که ممکنه تا چندماه اول حتی نتونم کرایه مغازه مو دربیارم . یعنی میشه ؟؟؟

  من حالا یک تکنسین تعمیر ماشین های اداری

در راستای اجرای افکار مشوشم و در تکاپوی رهایی از بیکاری ، یک شبه تصمیمی گرفته واجراش کردم . و تصمیم این بود که پس از کلی بررسی در بازار شهر متوجه شدم که تکنسین حرفه ای تعمیر ماشینهای اداری (پرینتر کپی فکس و ... ) در شهر ما موجود نمی باشد یا ظاهرا قبلن ها موجود بوده ولی به مرور زمان نسلش منقرض شده . این بود که بعد از کمی پرس و جو موسسه ای آموزشی یافتم در تهران بزرگ و شلوغ که این حرفه را به صورتی کاملا حرفه ای آموزش می دهند . بلافاصله در اولین دوره ثبت نام کردم و چند روز بعد عازم تهران بزرگ و شلوغ و کثیف شدم . اولین دوره تعمیر پرینتر و شارژ کارتریج و عیب یابی تخصصی انواع پرینتر لیزری جوهرافشان و سوزنی بود که به صورت فشرده در دوهفته انجام شد و من هم این دوره را گذروندم . در طول این دو هفته هم قید رفتن به خونه عمه و خاله ودایی و پسر عمو ها و پسر عمه و پسر خاله و ... رو زدم و 200 هزار تومن ناقابل خرج خوابگاه کردم به اضافه تقریبا 200 هزار خرج خورد و خوراک و ایاب و ذهاب و غیره . حالا ، اما ، من ، یک تکنسین تعمیر انواع پرینتر به شهر خودبازگشته ام و این روزها در تقلای اجاره مغازه و خریداجناس مغازه و شروع به کار . در آینده نزدیک هم اگرخدابخواهد یادگیری تعمیرات تخصصی انواع دستگاه فتوکپی . تا ببینیمکهچهمیخوادشخدا.


ده اشتباه آزار دهنده در بین وبلاگهای فارسی


وبلاگ نویسی مانند هزاران پدیده وارداتی دیگر تحت تاثیر  سلیقه ایرانی قرار گرفته است. با مروری به وبلاگهای آن سوی آبها و وبلاگهای فارسی میتوانید تفاوتها و تاثیر سلیقه ایرانی را بر وبلاگها مشاهده کنید. به طور مثال ایرانیها توجه ویژه ای به قالب وبلاگ دارند و علاقمند به استفاده از قالبهایی با گرافیک پیچیده تر هستند در حالیکه در وبلاگ های غربی عموما از قالبها و شمایل ساده تر برای وبلاگ خود استفاده میکنند. حال با نگاهی به وبلاگهای فارسی به چند نکته آزار دهنده ( از نظر خودم ) که در بین  آنها رایج است اشاره خواهم کرد.

1.فونت درشت!
برخی فکر میکنند که استفاده از فونت با اندازه درشت برای نوشتن مطالب توجه خواننده را بیشتر جلب میکند. البته این تفکر درستی است اما نه وقتی که همه مطالب وبلاگ با فونتهایی با سایز درشت نوشته شده باشد. خواندن مطالب وبلاگ با فونت درشت مثل  خواندن روزنامه ای است که همه مطالب آنها با فونتی هم اندازه  تیتر صفحه نخست نوشته شده باشد. استفاده از فونتهای با اندازه درشت معمولا نشان از تازه کار بودن نویسنده وبلاگ در دنیای وب و اینترنت است.

2.موزیک در وبلاگ
این دیگر تازه کار و حرفه ای ندارد و به هرحال برخی از وبلاگ نویسان بر این اعتقاد هستند که خوانندگان وبلاگ ایشان در هنگام خواندن مطالب برای حفظ سلامتی هم که شده بایستی کمی برقصند! بنابراین یک آهنگ شش و هشت را انتخاب میکنند و با کمک دوستان حرفه ای تر  کاری میکنند که خواننده وبلاگ به محض باز کردن وبلاگ ایشان محکوم به شنیدن موسیقی مورد علاقه نویسنده شوند. گاهی هم موسیقی وبلاگ از نوع  سنتی یا حماسی ، بنیامینی و ... انتخاب می شود. اما باور کنید شنیدن ناخواسته  موسیقی از هر نوعش همیشه هم  جالب نیست ، بخصوص وقتی خواننده در ساعت دو بامداد و وقتی همه خوابند در اتاق تاریک نشسته و ناگهان اسپیکر کامپیوتر همه خانواده را به رقص می آورد! یا اینکه چند وبلاگ با هم باز شده و هر کدام ساز خود را می زنند یا اینکه خواننده وبلاگ در حال گوش دادن به موسیقی یا رادیوی مورد علاقه خود است ، در این حالات موسیقی وبلاگ تنها یک مزاحم آزار دهنده خواهد بود. به خاطر داشته باشید خوانندگان وبلاگ برای خواندن مطالب شما به وبلاگتان می آیند نه شنیدن موسیقی! اگر مایل به نمایش سلیقه خود را در انتخاب موسیقی برای خوانندگان وبلاگتان هستید می توانید کنترل مدیا پلیر یا لینک مستقیم فایل موسیقی را در وبلاگ قرار دهید تا کاربر به انتخاب خودش به موسیقی گوش فرا دهد!


3.جاوا اسکریپت
شما شاهکارید! جدی میگویم! وقتی وارد وبلاگتان می شوم پنجره ای باز شده با نمایش پیامی  به من خوش آمد می گوید و بعد پنجره وقت بخیر باز میشوند گاهی هم اسم  پرسیده می شود تازه وقتی هم میخواهم پنجره مرورگر اینترنت را ببندم پنجره ای باز میشود و پیغام میدهد که "کجا ؟ بودی حالا!"، "خداحافظ عزیز" یا "زود رفتی رفیق وای میستادی چایی دوم" ! تازه وقتی وارد وبلاگتان میشوم از زمین و زمان گل می ریزد و کلی ستاره هم در مرورگر اینترنت به دنبال نشانگر  ماوس هستند در ضمن هزار تا نوشته متحرک هم در بالا و پایین و چپ و راست در حال موج زدن هستند! نگفتم شما شاهکارید! معلومه کارتان خیلی درسته و کلی کامپیوتر بلد هستید! اما راستش من فقط!... فقط  آمده بودم آخرین مطالب وبلاگت را بخوانم که آنهم با این همه گلریزان در وبلاگت نشد.

4.نظر دهی بی معنا
من عاشق اینکار هستم! اینقدر که به خاطر همین کار مدتی در آسایشگاه به سر بردم! فقط کافیست یک پست در وبلاگم ثبت کنم آنوقت در بخش نظرات  هزار تا وبلاگ  که حتی مطالب آنها را  دنبال نمیکنم یک نظر می گذارم که "وبلاگ خوبی داری به ما هم سر بزن!" البته چون جدیداً این متن خیلی ضایع شده است با کمی تغییر از عباراتی مثل "با نظرت موافقم به من هم سر بزن" یا "وای! چه مطالب جالبی نوشتی، منم به روز کردم به وبلاگم بیا!" استفاده میکنم. اصولا به قول ماکیاولی هدف هر گونه ضایع بازی را توجیه میکند. از قرار صدها نفر مانند آنچه که اشاره شد معتقدند  با درج نظرات بی تاثیر و تبلیغاتی و آزار نویسندگان یا خوانندگان دیگر وبلاگها می توانند برای خود بازدید کننده کسب کنند.

5.توجه بیش از حد به جنس مخالف!
بایستی اعتراف کنم که با خواندن بسیاری از وبلاگها به نظر می رسد که هدف و انگیزه  نوشتن وبلاگ توسط نویسنده  و مخاطب اصلی آنها تنها یک نفر از جنس مخالف هست (نه اینکه ما از این کارها نکردیم!) یا  برخی هم کمی وسعت نظر دارند و  دنیا را بزرگتر می بینند و کلاً جنس مخالف را هدف قرار می دهند و حالا با توجه به جنسیت نویسنده در حال نمایش روشنفکر بودن، با سواد بودن، دلربا بودن یا متفاوت بودن خود هستند. دوست نازنین! اگر دنبال دوست یا  همسر از این طریق هستی از نظر من  هیچ مشکلی ندارد ولی خواهشا آدرس چنین وبلاگی را هر هفته برای همه دوستانت نفرست و آنرا به عنوان وبلاگ اصلی خودت معرفی نکن!

6.فحاشی
بعضی ها فکر میکنن قرار است علیه هنجارهای جامعه شورش کرده و آنرا تغییر دهند و برای شروع هم از  ادب و عفت کلام شروع کرده اند و هر چی فحش  خواهر و مادر دار را در مطالب وبلاگ خود جای میدهند. اگر میخواهید بگویید با چیزی مخالف هستند یا از آن متنفر هستند و آنرا به خواننده هم تفهیم کنید لازم نیست از فحشهای رکیک آنهم از آن نوعش استفاده کنید در صورت استفاده از  کلمات مناسب تر نیز خوانندگان  مخالفت یا تنفر شما را درک خواهند کرد. به خاطر داشته باشید که وبلاگ شما تنها توسط دوستانتان خوانده نمی شود و ممکن است یک نوجوان یا حتی فردی از سر کنجکاوی و در گردش در لینک دیگر وبلاگها یا تصادفی به وبلاگ شما سر بزند و باور کنید در این شرایط مطالب وبلاگ شما میتواند آزار دهنده باشد و حتی ارزش نظرات  شما را نیز کم رنگ کند.وبلاگ یک گفتگوی خیابانی با چند دوست نزدیک نیست و استفاده از فحشهای رکیک نه تنها هنجاری را تغییر نمی دهند بلکه تنها چیزی را که عوض میکند نوع برداشت خوانندگان وبلاگ از شخصیت شما خواهد بود.!

7.استفاده از تصاویر حجیم
معتقد هستند که هر ایرانی از یک خط اینترنت ADSL با 256 KB پهنای باند برخوردارند. مسلم است که این واقعیت ندارد  اما برخی آنقدر از تصاویر با حجمهای بالا در وبلاگ خود استفاده میکنند که تنها میتوان نتیجه گرفت که آنها فکر میکنند خوانندگان آنها به اینترنت پرسرعت دسترسی دارند. استفاده از تصاویر در مطالب وبلاگ به جذابیت آنها کمک میکند اما لازم است در انتخاب تصاویر (سایز و حجم فایل) دقت کنید. تصاویر زیاد و سنگین باز شدن کامل وبلاگ را به شدت کند میکند در ضمن گاهی هم صفحه کامل نمایش داده نمی شود. استفاده از تصاویر کوچک و کم حجم آنهم در مطالبی که واقعا استفاده از تصاویر آنها را گویا تر میکند نشانی از حرفه ای بودن شماست.

8.کپی از نرم افزار ورد مایکروسافت
شاید دیده باشید که وبلاگهایی هستند که فقط شامل متن هستند اما با اینحال بارگذاری و نمایش صفحات آنها کند است. یکی از دلایل اینکار  که البته در بین وبلاگ نویسان ایرانی نیز رایج است استفاده از نرم افزار Word شرکت مایکروسافت برای نوشتن مطالب و سپس کپی آنها در فرم ورود اطلاعات پنل مدیریت وبلاگ است. مزیت استفاده از این روش حفظ متن نوشته شده در کامپیوتر شخصی،عدم نیاز به آنلاین بودن هنگام تایپ مطالب و دقت بیشتر در ویرایش مطلب است . اما وقتی مطلبی مستقیم از نرم افزار ورد به فرمهای پنل مدیریت وبلاگ وارد می شود کدهای HTML زیادی همراه مطلب منتقل می شوند که بدلیل تبدیل فرمت Word به HTML است. گاهی حجم این کدها از خود مطلب هم بیشتر است. یک روش  برای حل مشکل این است که مطالب خود را قبل از انتقال به وبلاگ به نرم افزار notepad ببرید و سپس مجدد از آنجا کپی و به پنل وبلاگ منتقل کنید در پنل برخی سرویسهای وبلاگ  مانند بلاگفا دکمه (ایکون) خاصی هم در نوار ابزار برای حل این مشکل قرار دارد و کافیست پس از انتقال از ورد به پنل ،مطالب را انتخاب (select) کرده و یکبار این دکمه را بزنید تا محتوای منتقل شده از کدهای بی مورد و زیادی پاکسازی شود.


9.کپی برداری بیش از حد از وبلاگ دیگران
اگر وبلاگ شما قرار است به عنوان معرف مطالب دیگر وبلاگها باشد مشکلی نیست اما اگر واقعا مایل هستید به عنوان یک وبلاگ نویس و نویسنده به وبلاگ نویسی بپردازید خوب خواهد بود که در استفاده از مطالب دیگر وبلاگها زیاده روی نکنید . خوانندگان واقعی وبلاگ شما به دنبال نظرات و مطالب شما هستند و نه مطالب وبلاگهایی که شما میخوانید. اگر از مطالب دیگر وبلاگها را مناسب برای خوانندگان وبلاگ خود میدانید میتوانید به مطالب آنها لینک دهید.

10.بزرگترین اشتباه ، ندید گرفتن پند دیگران
باور کنید این اشتباه خیلی خیلی رایج است. هر چه بگوییم خوب نیست از فونت درشت استفاده کنید، از موسیقی کمتر استفاده کنید ، بی خیال افکتهای جاوا اسکریپت در وبلاگتان شوید و یا از نظرات  بی معنی و تبلیغاتی بپرهیزید ولی برخی گویی گوششان بدهکار نیست هر چه بگوییم آنها کار خودشان را میکنند و جالب آنکه با داشتن یک قالب سنگین صد کیلو بایتی و هزار جور افکت جاوا اسکریپتی و موسیقی آنچنانی در وبلاگ احساس حرفه ای بودن هم میکنند!

 دلســــــــــــــــردی


وقتی کسی نیست

وقتی کسی نمیاد

وقتی کسی هم که میاد به حرفت گوش نمیکنه و اونم فقط حرف خودشو میزنه و میره

اونموقع است که از خودت می پرسی

من چرا اینجام ؟

چیکار میکنم ؟

اونموقع است که دلسردی میاد سراغت

و نا امیــــدی

و انوموقع است که ممکنه بی خیال همه چی بشی و یه دفه همه چیزو به حال خودش رها کنی

و بـــری ...

خواهشا وقتی به وبلاگ کسی سر میزنید( اگه رفتید تو بخش نظرات) لا اقل یه کلمه درباره مطلب مورد بحثش نظر بدید . یکی از قالب جدید میگه یکی از شامی که دیشب خورده بقیه هم فقط از خودشون میگن یه تعدادی هم فقط میگن واااای چه وبلاگ قشنگی داری به منم سر بزن !!!!!!


آنقدر شکست می خورم تا راه شکست دادن را بیاموزم ...


یکی از خاطرات دوران خدمتم  


یک خاطـــره دیگه از دوران خدمت سربازی

اینم خاطره ی جناب سروان


زبون درازی به آیندگانو دوباره بخونیــــــــن جالبه !



چند روز پیش رفتم قیمت وانت پیکان بگیرم فروشنده میگه میخوای بری باش میوه بیاری بفروشی ؟؟؟!!! گفتم چطور مگه میگه چون این روزا همه جوونا هم سن وسالت دارن این کارو مکنن !!!


هزاران کس برای باریدن باران دعا می کنند غافل از اینکه خدا به فکر بچه ایست که چکمه اش سوراخ است....


اگر بگويم ظهور واقع شده، چه مي‌گوييد؟



اگر بگويم ظهور واقع شده، چه مي‌گوييد؟


راوی : آقای حسین نژاد

اوائل روزهای سال 1380 (ه.ش) بود که بعد از حضور در مناطق جنگی دفاع مقدس با جمعی از دوستان عازم شهر مقدس قم شدیم؛ فیض زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و دیدار با برادران فاضل و محقق حوزه علمیه لحظات به یاد ماندنی را برای جمع ما به یادگار گذاشت. در ایام حضور در قم با محقق بزرگواری آشنا شدیم که در مورد ظهور و نشانه های آن تحقیقات گسترده ای انجام داده بود و با استدلالهای روائی جالب معتقد بود که ظهور بسیار نزدیک است . نکات علمی سخنان ایشان، هر شنونده ای را به تفکر وامیداشت و قضیه فراتر از یک ادعای احساسی و بی بنیان بود تا این که در همان ایام توفیق، یارِ جمع دوستان شد و در صبح یک روز بهاری موفق به حضور در بیت علامه حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی) شدیم و از نزدیک این دانشمند گرانقدر را زیارت کردیم. داستان چگونگی حضور در محضر ایشان و ساعتی که در خدمت معظم له بودیم خود جریانی شیرین و درس آموز است که وقت مستقلی برای بیان میخواهد که در این مقال مختصر نمیگنجد؛

اما آنچه باعث شد آن جلسه برای این حقیر به یاد ماندنی و سرنوشت ساز شود مطرح شدن ماجرای تحقیق برادر محققمان درمورد ماجرای ظهور ونشانه های آن بود.

آن طلبه فاضل به تفصیل موضوع را برای حضرت علامه شرح دادند و ایشان با ادب و حوصله مثال زدنی به دقت به سخنان ایشان گوش دادند؛ همه دوستان حاضر در جلسه لحظه شماری میکردند تا عکس العمل علامه حسن زاده را در قبال مسائل مطرح شده مشاهده کنند، بعد از پایان سخنان برادر بزرگوار، استاد لحظه ای تامل کردند و سپس با خنده شیرین و معنا داری به جمع نگاه کرده و با آن لهجه شیرین فرمودند ” خلاصه عرائض حضرات این است که میخواهید بفرمایید که ظهور حضرت نزدیک است؟”

با تایید دوستان ایشان فرمودند (توجه: دقیقا این جمله را فرمودند) : اگر بگویم ظهور اتفاق افتاده چه؟

همه جا خوردیم. اصلا انتظار چنین مطلبی را از ایشان نداشتیم همه مات و متحیر این سخن ایشان بودیم و نمیدانستیم چه بگوییم.

علامه که متوجه تحیر جمع شده بود با بیانی حکیمانه این گونه مطلب را توضیح دادند (( برای توضیح مطلب باید مثالی بیان شود: پرودگار متعال قواعد عالم ملکوت را نظیر و شبیه قواعد عالم ملک قرار داده و عالم تکوین را منطبق با عالم تشریع خلق کرده تا بشر با پی بردن به اسرار و قواعد عالم ملک و تکوین، پی به اسرار ملکوت و تشریع ببرد و از این هماهنگی و شباهت حکمتهایی  استفاده کند، یکی از این قواعد مسلم و عمومی طبیعت، تدریجی بودن تحولات میباشد؛ فی المثل حرکت وضعی زمین و در پی آن طلوع و غروب خورشید یک فرایند تدریجی است. اگر خورشید به یک باره در آسمان زندگی مادی و طبیعی طلوع یا غروب کند در روند حیات اختلال ایجاد میشود و هیچ موجود زنده ای قادر به تطبیق خود با تغییر وضعیت نور در میدان حیات نخواهد بود و نظم زندگی به هم میریزد.

خورشید باید به تدریج غروب و طلوع کند تا موجوداتِ تحت تاثیر خورشید بتوانند خود را با تغییرِ رخ داده تطبیق کرده و حیات به چرخه ی نظم خود ادامه دهد.

نظیر همین اتفاق نیز در حیات معنوی و ملکوتی بشر، در حال، اتفاق افتاده است ))

علامه بزرگوار در توضیح این مطلب فرمودند (( امام معصوم، خورشید آسمان حیات معنوی بشر است و طلوع و غروب ایشان در صحنه حیات بشر تابع قواعدی شبیه قواعد طبیعی خورشید است اگر مقوله غیبت و ظهور حضرت ( که به مثابه طلوع و غروب خورشید است) بطور دفعی و بدون هیچ زمینه ای واقع شود، مسلما جوامع بشری تاب این تحول شدید را نخواهد داشت.

بدین علت حکمت الهی مقتضی  تدریجی بودن این اتفاق عظیم است؛ با بررسی تاریخ حیات با برکت حضرت در میابیم که این اتفاق (تدریجی بودن) درمورد غیبت حضرت واقع شده است.

{ غیر از اینکه حیات سه امام همام قبل از امام عصر(عج) تقریبا به حالت غیبت بوده و نوعی تمرین برای شیعیان برای زندگی مومنانه بدون ارتباط فیزیکی با امام بود }

غیبت حضرت به دو مرحله غیبت صغری و کبری تقسیم میشود، مرحله غیبت صغری به مثابه آماده کردن مردم برای غیبت اصلی و طولانی حضرت بوده است.

همین حکمت در دوران ظهور حضرت هم رعایت خواهد شد؛ بشری که در طول صد ها سال در دل ظلمت زندگیِ بدون حاکمیت فرهنگ توحیدی-ولایی نشو و نما پیدا کرده، ظرفیت تحمل ناگهانی نور وجودی که به تعبیر قرآن زمین را اشراق میکند “اشرقت الارض بنور ربها…” را ندارد؛ لذا باید واسطه در این بین وجود داشته باشد؛ بدین معنا که مجالی برای تجلی نور ایشان در وسعت های محدود بوجود آید، که مردم بتوانند خود را برای حضور آن مقام رفیع آماده کنند))

سپس آن عارف روشن ضمیر تاملی کرده و با قاطعیت، جملاتی فرمودند که باعث شد جمع حاضر به وجد آمده و طوفانی از شادی و سرور در دل و جان حضار پدید آید:

و آن از این قرار بود (( قرائن و شواهد نشان میدهد انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران “ظهور صغرای حضرت بقیه الله الاعظم” و بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان ارواحنا فداه میباشد ))

آنگاه این مژده بزرگ را بیان مثال هایی شرح دادند (البته برای حقانیت این مطلب صدها و شاید هزاران مثال میتوان بیان کرد مخصوصا با محاسبه ده سال افتخارات نظام اسلامی که بعد از بیان این مطلب واقع شده، اما برای رعایت امانت فقط نمونه هایی که ایشان فرمودند ذکر میشود که خللی بر مستند بودن گزارش آن جلسه تاریخی وارد نشود)

ایشان فرمودند (( مثلا این مراسمات عبادی و معنوی را ببینید؛ روزی در همین شهر قم، اگر چند طلبه بصورت انفرادی و با هزینه شخصی چند روزی اعتکاف میکردند، میگفتیم الحمد الله معنویت در حوزه پیشرفت کرده ولی اکنون میبینیم چند هفته قبل از ایام اعتکاف شاهد جوانانی هستیم که چندین شبانه روز و در سخت ترین شرایط و با کم ترین امکانات در مساجد و حرمها معتکف میشوند و عمده هدف خود را خود سازی برای آمادگی ظهور اعلام میکنند ، مگر در ایام رژیم گذشته عموم مردم از معارف اهل بیت و ادعیه ایشان اینقدر اطلاع داشتند!؟ در روز عرفه در غیر صحرای عرفه شاید خواصی پیدا میشدند که دعای عرفه سید الشهدا را با آن مضامین بلند و عرشی را قرائت میکردند؛ اما اکنون چه؟ از ظهر تا عصر عرفه، مساجد ، حرمها و خیابانهای اطراف و رسانه ها بسیج میشوند تا میلیونها انسان اعم از نوجوان و جوان و پیر و زن و مرد و عامی و عالم در کنار هم نشسته و با ناله و تضرع، این دعای به این حجم را قرائت میکنند! اینها فرج امام زمان نیست، پس چیست؟ زمانی بر این ملت گذشت که حتی در میان خواص کمتر کسی پیدا میشد که بتواند قرآن را از روی مصحف، به درستی قرائت کند؛ تا چه رسد به درک معانی و معارف قرآن. اما اکنون میبینیم که درسراسر کشور دهها هزار حافظ و قاری قرآن تربیت شده اند که بدنبال درک حقائق قرآن و عمل به آنها هستند آیا اینها جلوه های ظهور نیست؟ نماز جمعه ها، راهپیمایی ها، جهادها و شهادت ها، احیاء مهدیه ها و جمکران، اقبال مردم به دعای ندبه و… همه و همه نشان از یک خیزش عظیم و تحولی بی سابقه در تاریخ تشیع و همه جلوه هایی از ظهور صغری است ، انقلاب اسلامی ایران، ظهور برنامه ای، شخصیتی و حقوقی حضرت مهدی موعود(عج) بوده و ظهور جهانی و اصلی حضرت، ظهور شخصی و حقیقی ایشان میباشد؛ هر کس هر کاری میخواهد در دوران ظهور انجام دهد الان شروع کند چون وقتش فرا رسیده و زمینه اش از هر جهت آماده است))

جلسه پایان یافت و همراه با دوستان با دامانی پر از گلهای معارف و حکمتهای ناب بوستان معطر و رنگارنگ علامه حسن زاده آملی با ایشان وداع کردیم و سرمست از شعور مژده ظهور به شهر خود بازگشتیم؛

نقل از اینجا




ادامه نوشته

ماجـرای طلبه سیـــرجانی چیست ؟


شروع ماجرای طلبه ی سیرجانی به بحثهای افشای زمین خواری در سیرجان بازمیگردد.
زمانی که حجت الاسلام جهانشاهی امام جماعت مسجد امام حسن و مسئول کانون جوانان مساجد سیرجان با انتشار نشریه عدالتخواهی و پخش آن در نماز جمعه ی سیرجان به افشای مفاسد اقتصادی و زمین خواران آن شهر می پردازد و از مردم میخواهد طوماری را که جهت برخورد با این مفاسد به سران سه قوه نوشته شده،امضا کنند.اما اداره اطلاعات استان بلافاصله ضمن جلوگیری از ادامه ی امضای این طومار از جهانشاهی به دلبل برهم زدن نظم شهر شکایت میکند
.

 وی در آن طومار به زمین خواری 2500هکتاری برخی با نفوذان شهر اعتراض کرده بود که همین اعتراض ها و بیانیه هاباعث شد تا وی را برای اولین بار به جرم تشویش اذهان عمومی بازداشت و محاکمه و به سه ماه و یک روز حبس محکوم نمایند.

او اما پس از آزادی از مبارزه با مفاسد اقتصادی پشیمان نشد تا آنجا که وقتی بیانیه ها و تحصن ها در برابر فرمانداری سیرجان کارگر نیافتاد او تصمیم گرفت از سیرجان تا تهران را در اعتراض به مفاسد اقتصادی راهپیمایی کند.


ادامه نوشته

پیشنهادهایی برای تسهیل ازدواج جوانان (2)

در راستای ارائه آنچه از نظر نویسنده وبلاگ، در تسهیل ازدواج جوانان ، میتواند موثر باشد ، در مرحله دوم ، مورد جدیدی را ذکر خواهم کرد .

همه ما دیده و شنیده ایم و حتی خود تجربه کرده ایم که در گذشته های نه چندان دور در کشورمان ، زندگی خانواده ها بسیار صمیمی تر و زیبا تر از امروزه بود ، و هر خانواده ، به مدد ارتباطات ویژه و ناگسستنی خود با دیگر خانواده های فامیل و آشنایان ، علاوه بر ایجاد صمیمیت در زندگی ، از حمایت های آنها در حل مشکلات خود بهره میبرد . خصوصا نقش خانواده های کهنه تر و باتجربه تر در این مقوله مهم تر بود و می توانستند با قدرت زیاد ، خانواده های جوان تازه تاسیس شده را ، زیر چتر حمایت خود بگیرند ، و این جوانان تازه نفس و خام را ، در پرورش نهال تازه غرص شده زندگی خود یاری نموده و تا مرحله پختگی و ثمر دهی همراهی نمایند .

این صمیمیت و یکپارچگی بین خانواده های فامیل ، به درجه ای رسید که این خانواده ها ، در معماری خانه های خود هم دست بردند ، و سیستم خانه سازی  حیاط مرکزی در ایران قدیم رواج پیدا کرد .

بنده تحقیق خاصی در مورد دلیلِ تاریخیِ پیدایش این نوع معماری در ایران قدیم انجام نداده ام ، اما می توان حدس زد که به منظور اجرای راحت ترِ همین حمایت و صمیمیت و گذر کردن از مشکلات اقتصادی و امنیتی زندگی ، ایرانیان قدیم به این شیوه از زندگی و معماری ، سوق پیدا کرده بودند .

چیزی که مهم است ، اینکه ، ایرانِ جوانِ امروزِ ما ، می بایست با مدد گرفتن از تجربیات تاریخی و فرهنگیِ نیاکان نیکوکار و باهوشِ خود ، برای گذر از مشکلات امروز ایران _ که بنا بر نظر اکثر جامعه شناسان ، مشکل اشتغال ، ازدواج و مسکن جوانان ، مهمترین مشکل حال حاضر ایران است _ دست به دست هم داده ، مشکل گشایی کند .

سیستم معماری حیاط مرکزی ، که در آن گاهاً تا ده خانواده از فامیل در یک خانه سکونت داشتند و دارای آشپزخانه ، سرویس بهداشتی و پذیرایی مشترک بودند ، باعث میشد جوانها برای ایجاد یک زندگی جدید و تشکیل خانواده با مشکلات کمتری روبرو باشند و در این راه موردحمایت فامیل قرار گیرند و حتی خانواده های دیرپا و مسنٌ فامیل در حل مشکلات و رفع کمبودهای احتمالی زندگیِ خود از مدد و یاری نزدیکان قلبی و فیزیکی خود بهره مند شوند .

مسلماً اجرای این سیستم از معماری و زندگی ، با تمام مشخصاتش ، خصوصاً در شهرهای بزرگ ایران امروز ، غیر ممکن است ولی آب دریا را اگر نتوان کشید ، هم به قدر تشنگی باید چشید ...

هستند خانواده هایی که میتوانند یکی از اتاق های منزل مسکونی خود را در اختیار تنها پسرشان بگذارند تا در سالهای اولیه زندگی با همسرش در آن زندگی کند و در طول این مدت با تلاش خود و کمک و همیاری خانواده زندگی خود را سامان بدهد .

و این کار نیاز به این دارد که در ابتدا جوان ها با کنار گذاشتن عقاید و نظرات غیر منطقی و بی ثمر ، این شکل از زندگی را قبول کنند و به اجرا بگذارند .

و اجرای اینکار در شهرستانهای کوچک به مراتب ، آسانتر است .

شیوه دیگر اجرای این رسم دیرینه در دنیای امروز ما میتواند به اینگونه باشد که دو یا سه برادر که ازدواج کرده یا در آستانه ازدواج هستند به جای اینکه هرکدام یک خانه جداگانه با مخارج سنگین آن رهن یا اجاره کنند همگی به دنبال خانه ای بروند که دارای سه یا چهار اتاق خواب باشد و همه باهم به عنوان چند جوان فهیم وتحصیل کرده و منطقی ، در کنار هم زندگی کنند وهر اتاق خواب متعلق به یک زوجباشد و از باقی فضای خانه بهطور مشترک استفاده کنند .

و مسلما در صورت اقبال جوانان به این نوع زندگی ، خود به خود جامعه انبوه سازان هم به سمت ساخت این نوع خانه ها میروند و مشکل کمبود این نوع خانه ها که امروزه حس میشود رفع خواهد شد .

معلولیت


معلول كسي است كه ،جامعه اورا به خاطر رفتار و ظاهرمتفاوت معلول تلقي مي كند.


معلول به کسی گفته می‌شود که بر اثر نقص جسمی یا ذهنی، اختلال قابل توجهی به طور مستمر بر سلامت و کارایی عمومی، و یا در شئون اجتماعی، اقتصادی و حرفه‌ای او به وجود آید، به طوری که این اختلال، از استقلال فردی، اجتماعی و اقتصادی وی بکاهد.


درك و شناخت معلوليت برمبناي محدوديت در عملكردها و فعاليتهاي فرد و باتوجه به وضعيت قبلي تعريف مي شود.

معلول کسی است که اراده کند کاری را انجام دهد و به خاطر برخی مشکلات توانایی آن را نداشته باشد .

با توجه به تعریف اخیر ، در دنیای اطراف ما خیلی ها معلول هستند .

ما ، در جامعه امروز ایران ، یعنی سال هزار و سیصد و نود و دو ، جوانان زیادی داریم ، که اراده می کنند خوب زندگی کنند ، اراده میکنند لا اقل در سن 30 سالگی ، بعد از کلی درس خواندن ، توانایی کار کردن در مسیر اهداف تحصیلی و علمی و کلا اهداف زندگی خود را داشته باشند و بتوانند علاوه بر انجام این مهم ، درآمد اقتصادی نیز داشته باشند ، و به مدد آن ، وبا رسیدن به استقلال اقتصادی ، یک زندگی ایده آل و خداپسندانه در مسیر اهداف دنیوی و اخروی خود بسازند.

اما ... بنا بر دلایلی ، این جوانان پرشور !!! ، ناتوان از اجرای این خواسته خود هستند . و به همین سادگی ، و با توجه به تعریف مذکور از معلولیت ، همگی ، در جرگه معلولان جامعه قرار میگیرند .

جوانی که نتواند در سن 30 سالگی به درجه ای از استقلال مالی و اجتماعی و فرهنگی برسد که بتواند تشکیل خانواده و زندگی مستقل دهد ، مسلما معلول است ، و این جوان در این جامعه نقش یک نیروی پرت و از دست رفته و مصرف کننده را دارد ...

حال باید ببینیم مشکل از کجاست ؟؟؟

آیا تمام مسئولیت ایجاد این معلولیت متوجه دولت ها و حکومت هاست ؟

آیا تمام مسئوایت متوجه سازمان های آموزشی است که جوانان را فقط برای انجام یک کار تربیت کرده اند و هیچ کس به آنها نگفته است که شما حتما باید در کنار تخصص دانشگاهی ای که می آموزید یک یا چند حرفه اقتصادی و نان آور هم بیاموزید ؟

آیا کسی قبلا تضمین کرده بود که همه جوانان این مملکت بعد از رسیدن به درجه ای خاص از آموزش حتما به کارگیری میشوند و نگران نباشند ؟

آیا همه جوانانی که در کنار تحصیلات دانشگاهی یک یا چند حرفه نان آور اقتصادی هم آموخته اند به همین درجه از معلولیت گرفتارند ؟

آیا امروز برای یک جوان سی ساله دیر است که شروع به یادگیری یک حرفه و فن و هنر نان آور نماید؟

آیا تمام کسانی که در جامعه امروز ایران به این دلیل که فقط به خاطر یکسری ضایعات جسمی و حرکتی ، معلول شناخته می شوند ، زندگی شکست خورده و ناکام و نابود شده ای دارند ؟

خود شما در اطرافتان چند جوان معلول را میشناسید (معلول حرکتی ) که هم تحصیل کرده است ، هم مشغول به کار است ، هم درآمد عالی دارد ، هم تشکیل خانواده داده است، هم شاداب ...؟ نگویید بهزیستی فلان میکند برایشان بهزیستی بهمان میکند که خودتان هم میدانید که بهزیستی الحمدلله کار خاصی برای اینها نکرده !!!

سخن آخر اینکه ، به نظر من ، درصد زیادی از آمار بالای بیکاری جوانان کشور ناشی از معلولیتی است که خود جوانان ما ، با تفکرات غلط ، ناخواسته ، برای خود ایجاد کرده اند . من منکر وظیفه دولتها در ایجاد اشتغال و رفاه و آسایش همگانی نیستم و مثل همه مردم ایران معترف به کوتاهی ها در این زمینه هستم و همچنین معترف به کوتاهی ها و بی تدبیری ها در امر آموزش کشور ... ولی معتقدم وقتی کاری از سوی دولتها برای حل مشکل ما جوانها انجام نمی شود ، خودمان باید به هر طریقی که شده مشکل را حل کنیم و فراموش نکنیم که ما جوانها در این زمینه معلول هستیم ، به معنای واقعی کلمه ، و نباید صورت مسئله را پاک کنیم ، و همه شنیده ایم که معلولیت محدودیت نیست ...




خیلی دور خیلی نزدیک



قبر در هر روز پنج كلمه را فرياد ميزند:

1. انا بيت الوحده فاحم لوا ا ليّ انيساً:

من خانه تنهاييم پس با خود انيس و مونسي به سوي من آوريد(تلاوت قرآن)


2. انا بيت الظّلمه فاحم لوا ا ليّ س راجاً:

من خانه تاريكي هستم پس با خودتان چراغي به سوي من آوريد (نافله شب)


3. انا بيت التراب فاحم لوا ا ليّ ف راشاً:

من خانه خاكي هستم پس با خودتان فرشي به سوي من بياوريد(عمل صالح)


4. انا بيت الع قاب فاحم لوا ا ليّ ترياقاً:

من خانه گزندگان هستم پس با خودتان پادزهري به سوي من بياوريد (لااله الا الله و محمد رسول الله و علي ولي الله)


5. انا بيت الفقر فاحم لوا ا ليّ كنزاً:

من خانه فقر هستم پس با خودتان گنجي به سوي من بياوريد

( صدقه)

چرا ؟

چرا ؟
  چرا کسی در باره
 پست قبلی هیچ نظری نداد ؟
 همون مطلبی که
 در مورد
 پیشنهادهایی برای تسهیل ازدواج جوانان بودو میگم
 ... ها ؟؟؟


خوشبختي ما در سه جمله است :


تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا



ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي کنيم:

حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا

فرصت ها مانند ابر بهار زود می گذرند. هرگاه فرصت خیری  پیش آمد آن را

مغتنم بشمارید مولای متقیان


 امیر المومنین علی علیه السلام

برگرفته از این وبلاگ

دعای علقمه ، دعای بعد از زیارت عاشورا

السلام علیک یا اباعبدالله

ضمن عرض تسلیت ایام حزن و اندوه سید و سالار شهیدان ، به پیشگاه رفیع صاحب الزمان ، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف و شما خواننده گرامی ، امروز ترجمه فارسی دعای علقمه رو براتون گذاشتم .

این دعا بعد از زیارت عاشورا نقل شده و متن بسیار بسیار زیبا و تاثیر گذاری داره .خوندن اونو تو صفحه ی 755 تا761 مفاتیح به همه توصیه میکنم .

اى خدا،اى خدا،اى خدا اى مستجاب كننده دعاى بیچارگان و اى برطرف كننده غم و اندوه پریشان خاطران‏ اى دادرس دادخواهان و اى فریادرس فریادخواهان و اى آنكه تو از رگ گردن من به من نزدیكترى .
اى آنكه بین شخص و قلب او حایل مى ‏شوى اى آنكه ذاتت در منظره بلند است و وجودت در افق روشن است
اى آنكه او منحصرا بخشاینده و مهربان و بر عرش مستقر است اى انكه نظر چشم آنان كه به خیانت نگرند و آنچه در دلها پنهان دارند همه را مى ‏دانى ؛ اى آنكه هیچ امر مستور و سر مخفى بر تو پنهان نیست اى آنكه اصوات بر تو مشتبه نخواهد شد و حاجات تو را به اشتباه نیفكند و اى كسى كه الحاح و التماس تو را رنج و ملال ندهد .
اى مدرك هر چه فوت شود و اى جمع آرنده هر چه در جهان متفرق و پریشان شود اى برانگیزنده جانها پس از موت .
اى آنكه تو را در هر روز شأن خاصى است اى برآورنده حاجات اى برطرف ساز غم و رنجها ؛ اى عطا بخش سؤالات .
اى مالك رغبت و اشتیاقات اى كفایت كننده مهمات خلایق
اى كسى كه تو به تنهایى كفایت از همه می‏كنى و هیچ چیز در آسمان و زمین از تو كفایت نمى‏ كند .
از تو درخواست مى ‏كنم به حق محمد خاتم پیغمبران و به حق على امیر اهل ایمان و به حق فاطمه دخت پیغمبرت و به حق حسن و حسین (علیهم السلام) كه من بوسیله آن بزرگواران به درگاه حضرتت رو آورده ‏ام در این مقام و به آنها توسل جسته و آنان را به درگاهت شفیع مى‏ آورم و به حق آن پاكان از تو مسئلت مى ‏كنم و قسم و سوگند به جد یاد مى‏ كنم بر تو و به شأن و مقامى كه آن بزرگواران را نزد توست و به قدر و منزلتشان نزد تو و به آن سر حقیقتى كه موجب افضلیت آنها برعالمیان گردید و به آن اسم خاصى كه تو نزد آنها قرار دادى از همه خلق به آنها اختصاص دادى تا آنكه فضل و كمال آنان برتر از تمام عالمیان گردید.
(به این امور تو را قسم مى ‏دهم و) از تو درخواست مى ‏كنم كه درود فرستى بر محمد و آل محمد و هم و غم و رنج مرا برطرف سازى
و مهمات امورم را كفایت فرمایى و دینم را ادا سازى و از فقر و مسكنتم نجات دهى و مرا از سؤال از خلق به لطف و كرمت بی ‏نیاز گردانى و مرا كفایت كنى از هر هم و غمى كه از آن مى‏ ترسم و از هر مشكل و خشونت هر كه خایفم و از هر شر اشرارى كه ترسانم و از مكر و ظلم و جور كسانى كه خوفناكم و از تسلط و خدعه و كید و اقتدار كسانى كه از آنها خائفم بر خود ؛ از همه مرا حفظ و كفایت فرمائى و كید و خدعه حیلت گران و مكر مكاران را از من بگردانى .

پروردگارا هر كس با من اراده شرى دارد شرش را به خود او برگردان و هر كه با من قصد خدعه و فریب دارد آرزو و فریب و آسیب او را از من برطرف ساز و به هر طریق و به هرگاه مى ‏خواهى آزارش را از من منع فرما .
پروردگارا تو از فكر آزار من او را به فقر و مسكنت و بلا و مصیبت دایمى كه برطرف ابدا از او نگردانى و به دردى كه عافیت نبخشى مشغولش گردان و به ذلت ابدى و فقر و مسكنت همیشگى كه هیچ جبران نكنى گرفتار ساز.

پروردگارا ذلت نفس را نصب العین او گردان‏و فقر و احتیاج را به منزل او داخل ساز و درد و مرض را به بدن او جاى ده تا او را از من همیشه مشغول درد و الم و فقر خودش گردانى و مرا از یاد او ببر چنانكه یاد خود را از خاطرش بردى و آن دشمن مرا تو به كرمت گوش و چشم و زبان و دست و پا و قلب و جمیع اعضایش را از آزار و اذیت به من منع فرما و دردى به تمام این اعضاء و جوارحش مسلط فرما كه ابدا شفا نبخشى تا از من مشغول شود و یاد من از خاطرش برود و مهمات مرا كفایت فرما اى كافى مهماتى كه غیر تو احدى آن مهمات را كفایت نتواند كرد كه همانا تویى كفایت كننده در عالم و جز تو كفایت كننده‏اى نیست و فرج و گشایش امور منحصر به توست و غیر تو نیست و فریادرس خلق تویى و غیر تو نیست و پناه بیچارگان تویى و غیر تو نیست .
هر كس به جوار غیر تو پناه برد و فریادرسى جز تو طلبد و زارى به درگاه غیر تو كرد و ملجأ و پناهى غیر تو جست و نجات بخشى ماسواى تو از مخلوق طلب كرد محروم و ناامید گشت .
پس تویى اى خدا اعتماد و امید من و محل زارى و پناه و ملجأ و نجات بخش من كه به لطف تو گشایش و فیروزى مى‏ طلبم و بوسیله محمد و آل محمد  بدرگاه تو روى مى ‏آورم و توسل و شفاعت مى ‏جویم .
پس از تو منحصرا درخواست مى ‏كنم اى خدا اى خدا اى خدا و تو را شكر و ستایش مى ‏كنم و به درگاه تو به شكوه و ناله و زارى مى ‏آیم و از تو یار و یاور مى ‏طلبم .

باز از تو تنها مسئلت مى ‏كنم اى خدا اى خدا اى خدا به حق محمد و آل محمد كه درود فرستى بر محمد و آل اطهارش و از من هم و غم و رنج و پریشانیم را برطرف سازى در همین جا كه اقامت دارم .
چنانكه هم و غم و رنج ‏پیغمبرت را هم تو برطرف فرمودى و از هول و هراس دشمنش كفایت كردى ؛ پس از من برطرف ساز چنانكه از آن حضرت برطرف ساختى و به من فرج و گشایش بخش چنانكه به او بخشیدى و امورم كفایت فرما چنانكه از او كفایت فرمودى و هر چه از آن هراسانم تو برطرف گردان و از من آنچه كه از مشقت و زحمتش ترسانم و آنچه از او اندوهناك و پریشان خاطرم بدون تحمل مشقت من تو از من كفایت فرما و مرا برآورده حاجت از اینجا بازگردان و مهمات امور دنیا و آخرتم را كفایت فرما .

اى امیر المؤمنین و اى ابا عبد الله ( الحسین ) سلام و تحیت خدا از من بر تو باد همیشه تا من باقیم و تا شب و روز باقى است و خدا این زیارت مرا آخر عهد من در زیارت شما قرار ندهد و هرگز میان من و شما خدا جدایى نیفكند .

پروردگارا مرا به طریق حیات محمد و آل محمد زنده بدار و به طریق آنان بمیران و بر ملت و شریعتشان قبض روحم فرما و در زمره آن بزرگواران محشورم گردان و طرفة العینى تا ابد در دنیا و آخرت میان من و آنها جدایى میفكن .

اى امیر المؤمنین و اى ابا عبد الله من آمدم به زیارت شما و براى توسل بسوى خدا پروردگار من و شما و براى توجه به درگاه او بوسیله شما و به شفاعت شما و به شفاعت شما بسوى خدا براى برآمدن حاجتم ؛ پس براى من به درگاه خدا شفاعت كنید كه شما را نزد خدا مقام بلند محمود و آبرومندى رتبه و منزلت رفیع است و وسیله خدایید.
حالیا من از زیارت شما باز مى‏ گردم و منتظر برآمدن قطعى حاجتم و روا شدن آن از لطف خدا بواسطه شفاعت شما به درگاه ‏حق در این حاجت هستم.
پس اى خدا ناامید نشوم و از این سفر زیارت به زیان و حرمان باز نگردم بلكه از آن درگاه كرم با فضیلت و رستگارى و فیروزى و اجابت دعاها و برآورده شدن تمام حاجات باز گردم و با شفاعت به درگاه حق برگردم بر آنچه خدا مشیتش قرار گرفته و هیچ قدرت و نیرویى الا به حول و قوه خدا نخواهد بود ؛ كارم را به خدا تفویض مى كنم و در پناه حق و یارى او با توكل بر خدا .
پیوسته خواهم گفت كه خدا مرا بس و كافى است كه خدا هر كه او را به دعا بخواند مى ‏شنود و مرا جز درگاه و درگاه شما بزرگانم كه اولیاء خدایید درى دیگر نیست .
آنچه پروردگارم خواسته وجود یابد و آنچه نخواسته وجود نخواهد یافت و هیچ حول و قوه‏اى جز به خدا وجود ندارد .

من شما دو بزرگوار را اینك وداع مى ‏گویم و خدا این زیارت را آخرین عهدم به زیارت شما قرار ندهد.

من بازگشتم اى آقاى من اى امیر المؤمنین و اى آقاى من اى ابا عبد الله و سلام و تحیت مادام كه شب و روز پیوسته به یكدیگرند بر شما باد و همیشه این سلام به شما واصل شود و از شما پوشیده و محجوب هیچگاه نباشد انشاء الله و از خدا به حق شما دو بزرگوار مسئلت مى ‏كنم كه این همیشه با مشیت خدا و عنایت الهى انجام یابد كه او البته خداى بزرگوار ستوده صفات است .
بازگشتم اى آقاى من از زیارت شما در حالى كه از هر گناه توبه كرده و به حمد و شكر و سپاس حق مشغولم و امیدوار اجابت دعاهایم هستم و ابدا مأیوس از لطف خدا نیستم كه باز مكرر رجوع به درگاه شما و بازگشت به زیارت قبور مطهر شما كنم و هیچ از شما و زیارت قبور مطهرتان سیر نشوم ؛ بلكه مكرر باز بیایم انشاء الله و البته هیچ حول و قوه ‏اى جز به خواست خدا نخواهد بود .

اى بزرگان،من به زیارت شما مشتاق و مایل بودم بعد از آنكه اهل دنیا را دیدم به شما و زیارت شما بى ‏میل و رغبت بودند پس خدا مرا از امید و آرزویى كه دارم محروم نگرداند و هم از زیارت شما محروم نسازد كه او به ما نزدیك است و اجابت كننده دعا است.


هم چنین مشاهده این وبلاگ خالی از لطف نیست .

پیشنهادهایی برای تسهیل ازدواج جوانان

پیشنهادهایی برای تســـــهیل ازدواج جــــــــــوانان

در روزگاران قدیم پادشاهی سنگ بزرگی در یکی از معابر شهر قرار داد. بعضی از مردم بی اعتنا به سنگ از کنارش می گذشتند و برخی دیگر وقتی که می دیدند نمی توانند به راحتی از راه بگذرند شروع به شکایت می کردند و از اینکه این سنگ بر سر راهشان قرار دارد ابراز ناراحتی می کردند و با خود می گفتند که پادشاه این سرزمین بی مسئولیت است و به مسیر رفت و آمد مردم توجه نمی کند. روزی یک روستایی ساده از راه مذکور می گذشت که با سنگ مواجه شد. او بدون هیچ صحبتی باری که بر دوشش بود به زمین گذاشت و سنگ را به کناری جابجا کرد. ناگهان متوجه شد که زیر آن سنگ بزرگ، کیسه ای قرار دارد. کیسه را برداشت و درون آن را نگاه کرد. درون کیسه سکه های طلا قرار داشت به همراه تکه ای کاغذ که روی آن نوشته شده بود: “این پاداش کسی است که بجای اعتراض به مشکلات، آنها را حل می کند!منبع

علی رغم برنامه های دولتها در جهت تسهیل ازدواج جوانان ، و با توجه به بی نتیجه بودن برنامه های قلیل اجرا شده و اجرا نشدن اکثر قریب به اتفاق برنامه های تصویب شده و با در نظر گرفتن وضعیت بحرانی کشور در این زمینه ، به نظر می رسد می توان با انجام اقداماتی نسبتا ساده ولی حیاتی ، نسل جوان کشور را حیات دوباره ای بخشید و به طبع آن حیات دوباره ای به تمام بخش های کشور وراد ساخت . این پیشنهادات در طول مدتی نسبتا طولانی در ذهن نویسنده این وبلاگ شکل گرفته و در آینده به آنها اضافه خواهد شد . به امید آبادی بیش از پیش وطن با همراهی همه دلسوزان وطن .

پیشنهاد میشود برای تسهیل در امر ازدواج جوانان خیرین محترم در همه شهرهای کوچک و بزرگ ایران همانطور که تا بحال در اقدامات خداپسندانه ی خود ، اقدام به ساخت مدارس می نمودند ، تغییر جهت داده واز این به بعد شروع به ساخت خانه های کوچک سی متری _ درکنار هم و درمرکز شهرها _ نمایند و هرکدام ازین خانه ها را به طور رایگان به مدت پنج سال دراختیار یک زوج جوان قرار دهند و در این مسیر از ایده های خلاق طراحان معماری داخلی جوان کشور ، جهت استفاده ی هرچه بیشتر از فضا ، بهره مند شوند ، و با بکارگیری مصالح بومی و مقاوم ، خانه هایی هرچند کوچک اما کارا ، مفید و باصفا برای فرزندان خود بسازند.

پیشنهاد دوم برای کمک به ازدواج جوانان اینکه میتوان تعاونی های بزرگ کار و اشتغال تشکیل داد که تعداد اعضای آنها زیاد باشد _ مثلا چند هزار تا چندصدهزار نفر _ و اعضای تشکیل دهنده این تعاونی ها شامل اعضای خانواده ی جوانان جویای کار و هم چنین افراد خیر باشد . این تعاونی ها به دلیل تعداد بالای اعضا ، می توانند سرمایه در گردش بسیار خوبی در اختیار داشته باشند و با انتخاب یک هیئت امنای مطمئن و به کارگیری افراد متخصصِ صاحب ایده _ متناسب با شرایط اقلیمی و اقتصادی و فرهنگی هر منطقه از کشور _ دست به کارهای بزرگ تولیدی بزنند و نیروی کار مورد نیازشان را از بین فرزندان اعضای تعاونی و دیگر جوانان مستعد آن منطقه انتخاب کنند .

ادامه دارد ....


ای وطن ای مادر تاریخ ساز ، ای مرا بر خاک تو روی نیاز ، ای کویر تو بهشت جان من ،عشق جاویدان من ایران من ، ای ز تو هستی گرفته اندیشه ام نیست جز اندیشه ات اندیشه ام ...

مرگ بر امریکا


مرگ بر اسرائیل


مرگ بر صهیونیسم





مرگ بر امریکا فریاد و دعایی است که از آه دل مظلومان عالم به خصوص مردم مظلوم ایران در طول تاریخ برخاسته و بر می خیزد این شعار نماد نفرت از هر گونه جنایات بی شمار و زورگویی ها، چپاولگری ها و خود برتربینی های آمریکا بر مردم مظلوم ایران است و خاطرات دردناک آن هنوز هم برای مردم ایران آزار دهنده است، در حقیقت نفرت و بی اعتمادی مردم ایران به آمریکا عمیق تر و تاریخی تر از آن است که به سادگی و با لبخندهای دیپلماتیک قابل حل و فصل باشد.

و حالا چرا باید گفت مرگ بر آمریکا:

چرا مرگ بر آمریکا: چون آزادی در آمریکا یعنی تایید اعمال و کردار اسرائیل در فروختن اعضای بدن نوجوانان فلسطینی در بازار سیاه و اگر آمریکا در این موارد سکوت میکند به خاطر حرمت گذاشتن به زندگی انسانی است که با این پیوند زندگی دوباره ای به دست می آورد و این یعنی حقوق بشر امریکایی.

چرا مرگ بر آمریکا: چون آزادی در آمریکا یعنی اینکه بگویند ما فقط زبان و چماق داریم و گوشی برای شنیدن نداریم و بقیه کشورها باید فقط گوشی برای شنیدن و دستی برای گرفتن هویچ داشته باشند و داشتن زبان برای آنها را سلاحی تروریستی می دانند که اگر این زبان سخن از مقاومت علیه سلطه گری آمریکا بگوید اول باید تحریم اقتصادی شود و بعد هم طبق بند هفتم منشور سازمان ملل باید پرونده آنها به شورای امنیت برود برای انجام حمله نظامی احتمالی به آن کشور.

چرا مرگ بر آمریکا: چون آزادی در آمریکا یعنی بمب های خوب پهبادهای آمریکا باید بر سر آدم های بد جهان سوم فرود آید که مخالف سلطه آمریکائی ها بر کشورشان هستند و این همان نظم نوین جهانی است که وعده اش را داده اند.

چرا مرگ بر آمریکا: چون آزادی در آمریکا یعنی زمانی که اعلام میکند سیاست ما مذاکره نکردن با تروریستهاست عیبی ندارد و این خیلی هم خوب است ولی اگر به صورت علنی در کشورهای حوزه خلیج فارس مثل قطر با تروریست های طالبان به گفتگو می نشینند باید مردم جهان بدانند این از تبصره های آزادی و حقوق بشر آمریکا برای مردم افغانستان و ملت های منطقه و جهان است و منعی ندارد.

برگرفته از این وبلاگ

از دست این بلاگفا

دیشب ... کلی مطلب درباره شهادت سربازان جوان مرزبانی توی سراوان نوشتم و وقتی خواستم تو وبلاگ ثبتش کنم بلاگفا از سرویس خارج شد و دیگه کار نکرد ...  چون من خودم دوران خدمتم توی نیروی انتظامی بود و مرزبانی هم یکی از واحدهای این نیرو به حساب میاد مطالبی رو نوشتم که الان دیگه حوصله ام نمیاد دوباره بنویسمشون و این خیلی بده ... مطالبی درباره نبود امکانات و تجهیزات نظامی در اختیار سربازان مرزبانی و مثلا جابجا شدن نیرو پشت وانت های روباز تویوتا ، که یکی از دلایل به شهادت رسیدن نیرو ها بوده ، همیشه و این دفعه ، و اینکه با اینکه سازمان محترم به اندازه کافی جلیقه ضد گلوله داره ولی این جلیقه ها رو به اندازه کافی در اختیار نیروهاش قرار نمیده و اگه هم بدن فقط به نیروهای کادر میدن در حالیکه توی درگیری ها تعداد سربازان ( نیروهای وظیفه ) همیشه بیشتره و اگه توجه کنید شهدای این دفعه 14 نفر بودن که 12 تاشون سرباز بودن .............. .


برای شادی روح این جوانان سرفراز یه حمد و سوره میخونیم . جوونایی که نمونه شون رو هر روز کنار خودمون میبینیم . جوونایی که درسته اجباری رفته بودن خدمت و همشون منتظر بودن تا خدمتشون تموم شه و بیان سراغ زندگیشون و شاید بعضیهاشونم تو این روزا نبود میکشیدن ( یه اصطلاح بین سربازا ، نیود 5 روز دیگه تسویه ) ، ولی مطمئن باشید همشون دلشون برای این آب و خاک میتپید و همشون با هر عقیده ای که داشتن ، وقتی پای دست درازی اجنبی به این کشور درمیون باشه ، در عین بچه سالی ظاهری ، غیرت مردونه شون به جوش میومد ، و مردانه در مقابل هر گرگ صفتی ایستادگی میکردن . این حرفهایی که من میزنم ، شعار نیست ، یا نمی خوام متن روز تشییع جنازشونو تنظیم کنم ... نه ... اینا چیزیه که من در طول خدمت تجربه کردم و با چشم خودم دیدم و با گوشت و تن خودم تجربه کردم .

خلاصه ، بگذریم .

این صدا و سیما هم کلی بودجه ی مملکتو خرج کرد تلویزیون دیجیتال راه اندازی کرد ، نشستی داری شبکه مستند نگاه میکنی ، یدفعه میبینی جل الخالق ، کانال تلویزیون خود به خود عوض شد . بسم الله الرحمن الرحیم . کی بود ؟؟؟؟ ما به جن اعتقاد داریم ولی تا حالا تو خونه نداشتیم ... . بعد کاشف به عمل اومدیم که ایراد از تلویزیونه و حضرات اجنه خوشبختانه تا به حال تا این درجه از جسارت نرسیدن که البته با تعلیمات هری پاتری تلویزیون شاید به همین زودی برسن .اصل هم میره سر همون برنامه ای که تو اصلا دوست نداری مثل جومونگ ... .


ب ن : مغز ما یه دینام هزار ولتیه که متاسفانه بیشتر ما به اندازه یه چراغ موشی هم ازش استفاده نمیکنیم ... ویلیام جیمز میگه .


رنج یعنی خورشید


من میخوام برگردم به کودکی

دیگه چی؟ کم و کسری نداری؟ دیگه چیزی نمیخوای؟

کمکم کن نازی

ما باید خوب بخوابیم تا فردا برسیم به کارمون اگه ما کار نکنیم چطور جوراب و شلغم بخریم؟

ای های به هیچی اعتماد نکن اگه خواستی از خونه بری بیرون بی چراغ دستی و بی کلاه و شال بیرون نرو

ممکنه خورشید یه هو خاموش بشه! یا سقوط کنه!یا یخ بزنه!

ما چرا میبینیم؟ما چرا میفهمیم؟ ما چرا می پرسیم؟

خودتو میشناسی؟

من خودم یه سایه ام!

منو چی؟ یادت میاد؟

سایه ای در سایه ی یک سایه!

چت شده یه هووکی؟

چیزی نی، تو سرم روی شاخ ممکن بوف کور میخونن اون ورش تو جاده ناممکن برف ریز میباره تو هستی پیچ اضافه اوردم نمیدونم اون پیچ مال بوده یا نبود؟

گمونم باز فلسفه ام عود کرده!

وا خدا مرگم بده هگله؟

نه بابا! هگلو یه بار عمل کردم رفت پی کارش با پول گوشواره های تو و عینک ته استکانی خودم

سرت خارش نداره؟نمیخوایی شاخ دراری؟

مگه من کرکدنم؟ آدمی چون عاقله به شاخ نیازی نداره ، البته یادم هست که ما مستعد تبدیلیم

نگاه کن منو فرشته میبینی؟

نه بابا تو آدمی

رنگ چشمم؟

میشی

قد؟

قد یه سرو

اصل و تبار؟

ایرانی

ما چرا دماغمون پنگوله رنگ مو قهوای؟ پاهامون باریکه؟

چون که از نژاد زردشت هستیم

خسته ای از هیئت رنگینت؟

نازی جان ! مرغ عشق از قفسش در رفته ، شیرین خانوم تو حموم سونا حوصله اش سر رفته؟ اونم از فرهادش تیششه شو داده به اسمال آقا جاش یه دیزی خورده ، بی نعناع بی نعناع ، مف شو رو گل رز فین میکنه!

قسم بخور

جان ... سکوت

بی باکی یا بزدل؟ می ترسی از فردا؟روز نو روزی نو؟راه نو گیوه ی نو؟ می ترسی؟

میدونم ، باز داری جوش میزنی که زبونت لالای یه وقت ارسطوم نباشه

واه واه وا افاده ها طبق طبق سکه ها به دورش وق و وق ! خودشو با کی داره طاق میزنه

خودمو با کی دارم طاق میزنم؟ ارسطو ادم بود دندون داشت تو خونش اهن بود مثه یک سنگ که اهن داره وقتی که خواب کم داشت چشاش قرمز می شد فلسفه یعنی رنج

افتخاره که بگی رنجورم؟

رنج یعنی خورشید اگه خیلی دل خوری از اغراق رنج یعنی فانوس رنج یعنی امکان رنج یعنی خانه یعنی شربت و قرص و دوا یعنی یخچال رنج یعنی ماشین سنگ چخماخ بهتره یا کبریت؟پیه سوز روشن تره یا چل چراغ؟ تلفن راحت تره یا فریاد؟

وقتی فهمیدم زمین توی تسبح کرات یه دونست جنسشم از خاکه سنگشم جور واجوره ماهی و علف داره بهارو پاییز داره خیالم راحت شد دیگه وقت زایمان نمی ترسم از آل چون به بازوی چپم سرم خون میزنن نمی ترسم از غول نمیترسم از سل چون که در کودکی واکسینه شدم خوش بختم خیلی هم خوش بختم

کار کردن یه چیز و خوش بختی یه چیز دیگه است

عاشق خرابه و تاریخی؟ کاروونای شتر خمره های کهنه سکه های زنگار

یعنی چه این حرف ها؟

به شرق ذهنت ابن خلدونت نیست؟

تو اصلا ویرانه می بینی؟ تا برای سوسمارش جا تعیین بکنی؟ من گفتم ویرانه منظورم تجزیه بود جای سوسمارشم تحلیلم ! حالیت نیست؟

مثه اینکه بعضی چیزا حالیمه

کهنه در برکه ی نو قلت میزنه و نو میشه

قلبت بهتر از چشات می بینه؟

چی چی رو؟

حقیقتو

حقیقت یه لحضله است تفسیر یه تعبیره

نمیشه یه لحضله رو کشش بدیم؟

کش به درد تمبون کانت میخوره ! کش یعنی سر درد کش یعنی سیگار کش یعنی تکرار کش یعنی لیسیدن یک کاغذ بی مصرفی که یه روزی لای اون شکلات پیچیده بود ما چرا میبینیم؟ما چرا میفهمیم؟ما چرا می پرسیم؟

-------------------------

حسین پناهی


از خوندن دوباره پست دایه مهربانتر از مادر خودم خیلی خوشم اومد !!!

حس

فقط بگم که این روزا رمقی برای نوشتن هم ندارم ... یه حسی بهم میگه فعلا بی خیال همه چی باش ... اصلا فکر نکنید که به خاطر موقعیتی که درش گرفتار شدم ناراحت و افسرده ام . به هیچ وجه . من به سختی عادت دارم . چون فرزند آدم ابوالبشرم . منتها چیزی که ناراحتم میکنه اینه که بعضی ها فراموش کردن که فرزند آدم ابوالبشریم هممون و فکر میکنن اونا استثنائا از آسمون یا احتمالا از جایی دیگه اومدن روی زمین ... چرا ما آدما انقدر به هم بد میکنیم ؟ واقعا چرا ؟ به خوندن کتابهای فلسفی از نوجوانی علاقه مند بودم و این علاقه این روزها بیشتر شده و مشغول هستم به این کتابها . هیچ میدونستید فلسفه از همین چرا ها شروع میشه ؟ واقعا چــــــــــــــــرا ؟؟؟

چرا جعفري ؟

ذبيح الله منصوري در مقدمه يكي از كتابهايش به نام مغز متفكر جهان شيعه اينگونه مينويسد :

" من مردي هستم مسلمان داراي مذهب شيعه اثني عشري ، ولي تا به امروز نمي دانستم چرا مذهب شيعه به اسم مذهب جعفري خوانده اند ؟ راجع به امام جعفر صادق عليه السلام امام ششم مذهب خود اطلاعي جز اين نداشتم كه او پسر امام محمد باقر عليه السلام است و پدر امام موسي كاظم عليه السلام . از تاريخ زندگي او به كلي بي اطلاع بودم و حداكثر مي دانستم در كجا متولد شد و در كجا زندگي را بدرود گفت . اما نمي دانستم در دوره حيات چه گفت و چه كارها انجام داد و نمي دانستم چرا مذهب شيعه را به اسم جعفري مي خوانند . مگر امام اول ما حضرت علي ابن ابي طالب عليه السلام نيست و چرا مذهب ما را مذهب علوي نخوانده اند و مذهب جعفري ناميده اند ؟

... آيا شايسته نبود به پاس فداكاري ها ي حسين بن علي عليه السلام مذهب شيعه به اسم مذهب حسيني خوانده ميشد ؟ تا اينكه رساله اي از انتشارات مركز مطالعات اسلامي ( مطالعات اديان ) استراسبورگ به دستم رسيد كه راجع به امام جعفر صادق عليه السلام امام ششم ما بود و بعد از خواندن آن رساله بر من معلوم شد كه چرا بين ائمه دوازده گانه ما حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آن قدر برجسته شد كه نام او را روي مذهب شيعه نهادند و آن را مذهب جعفري ناميدند . ممكن است خواننده محترم بگويد نشناختن امام جعفر صادق عليه السلام از طرف تو ، ناشي از قصور و كاهلي خودت مي باشد و اگر تو كتاب بحار مجلسي و كتاب وفيات الاعيان ابن خلكان و كتاب وافي ملامحسن فيض و كتاب كافي تاليف كليني و يا كتاب ناسخ التواريخ لسان الملك سپهــر را ميخواندي امام ششم شيعيان را به خوبي مي شناختي . در جواب عرض ميكنم كه من بعضي از كتب را كه راجع به امام صادق عليه السلام نوشته شده خوانده و ديدد ام در اكثر آنها از اعجاز و مناقب امام ششم صفحات زياد وجود دارد ولي ننوشته اند چرا مذهب شيعه به اسم مذهب جعفري خوانده مي شود ؟ ليكن رساله اي كه مركز مطالعات استراسبورگ منتشر كرده اين موضوع را براي من روشن و ديدگان نابيناي مرا بينا نمود و بهمين جهت در صدد برآمدم ... با بسط اين مقاله امام ششم را به نسل جوان ايران بشناسانم . "

آقای منصوری‌نويسنده معروف و شناخته شده اي در ايران هستند و آثار زيادي از ايشان به جا مانده و از مترجمان و نويسندگان بسيار پركار ايران بوده اند ، هرچند از آنجا كه ايشان در ترجمه به متن اصلي كمتر وفا دار بوده اند و همين كار اعتبار تاريخي بعضي از آثارشان را كم كرده ، اما همه آثار ايشان ارزش خواندن دارند و آقاي منصوري در اين كتاب به مسائل جالبي در مورد امام صادق عليه السلام اشاره كرده اند .

امام ششم ما شيعيان به نظر من يكي از غريب ترين و ناشناخته ترين ائمه عليهم الصلوة و السلام هستند و از همه بدتر اينكه ايشان در بين ما شيعيان هم تقريبا ناشناخته هستند و لازم است ما شيعيان در راه شناخت ايشان بيشتر مطالعه كنيم و بيشتر اهميت بدهيم .سرفصل هاي كتاب ذبيح الله منصوري ازين قرار اند :

كسيكه مذهب شيعه را از نابودي نجات داد .

اولين كسيكه اعتقاد به عناصر اربعه را متزلزل كرد

جعفر صادق عليه السلام پايه گذار عرفـــان در اســــلام

اولين قدمي كه جعفر صادق عليه السلام براي جلوگيري از زوال مذهب شيعه برداشت

دومين قدم (امام ) جعفر صادق عليه السلام براي جلوگيري از اضمحلال شيعه

نظريه امام جعفر صادق عليه السلام در مورد زميــــن

نظريه جعفر صادق عليه السلام در مورد ساختمان بدن انسان

تئوري نور از نظر امام صادق عليه السلام

بحث جعفر صادق عليه السلام با جابر بن حيان

و ديگر مطالب در اين مورد .

چيزي كه لازمه بگم اينه كه ما شيعيان به نظر من اگه مطالعات ديني و تاريخي خودمون رو در مسائل دين و مذهب مون بالا نبريم مطمئنا در برخورد با بعضي مسائل روز به مشكل برمي خوريم و صد البته بايد اين اطلاعات رو به ديگر مسلمانان و ديگر انسانهاي جهان هم برسونيم و شايد اگه سطح سواد و بينش و آگاهي جامعه اسلامي ما بالاتر از چيزي بود كه در حال حاضر وجود داره ما امروزه شاهد افراط گري ها در مذاهب و كشتار بي گناهان توسط انسانهاي بي رحمي كه پايه و اساس بي رحمي هاي آنها سوء استفاده از جهل و ناداني آنها توسط سودجويان جهاني است نبوديم .

و شايد اگر سطح اطلاعات جهاني در اين مسائل بالا برود ما شاهد عزمي جهاني براي اصلاح زندگي انسانها باشيم و ديگر شاهد اين نباشيم كه در كشوري كه داعيه اسلامي بودن دارد ، امام جعفر صادق عليه السلام ، فرزند رسول خدا صل الله عليه و آله ، كسي كه نه تنها جهان تشيع _ كه به گواه مورخين مسلمان و غير مسلمان _ جهان اسلام مديون دانش افزايي و آگاهي افزايي هاي اوست ، تا اين اندازه غريب باشد كه مقبره اي نداشته باشد و شبها چراغي بر مزارش روشن نباشد و گنبد و بارگاهي نداشته باشد و از همه ي اينها مهمتر كسي ايشان را نشناسد ...

السلام عليك يابن رسول الله

السلام عليك يا جعفر بن محمد الصادق

ايها الامام الغريب

و رحمة الله و بركاته


قبر بالايي قبر عباس عموي پيامبر صل الله عليه و آله ميباشد

هماي سعادت


همای اوج سعادت به دام ما افتد

اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر

ز روی تو عکسی به جام ما افتد

شبی که ماه مراد از افق شود طالع

بود که پرتو نوری به بام ما افتد

به بارگاه تو چون باد را نباشد بار

کی اتفاق مجال سلام ما افتد

چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم

که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد

خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز

کز این شکار فراوان به دام ما افتد

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی

بود که قرعه دولت به نام ما افتد

ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ

نسیم گلشن جان در مشام ما افتد




به آينده اميــــــــــــد وارم/

گاهی گمان نمی کنی ولی نیک می شود


گاهی گمان نمی کنی ولی نیک می شود

گاهی نمی شود و دوباره نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

گاهی گدای گدایی و بخت نیست

گاهی تمام شهر گدای تو می شود

گاهی بساط عشق خودش جور می شود

گاهی به صد مقدمه ناجور می شود



اَی خـــــدا ! خيلي چاكرتم . خيلي مي خوامت . خداجون نوكرتم .


ما بـرون را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را ناظر قلبیم اگـر خاشع بود گر چه لفظ و گفت ناخاضع بود
ادامه نوشته

درِ دل آدم چطوري باز ميشه ؟


یکی از دیالوگ های بسیار زیبا بین آقای مجری و فامیل دور در برنامه کلاه قرمزی

آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟ فامیل دور: واسه بهار.

از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه. وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش، فکر می‌کنه یکی هست که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه. در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطراینکه بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه. یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دل‌هاهست که درش بسته ‌اس. این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.

آقای مجری: در ِدلِ آدم چه‌جوری باز می‌شه؟

فامیل دور: درِ دلِ آدم با دردِ دله که باز می‌شه


نقل شده در وبلاگ زمین شناسان 86 دانشگاه تربیت معلم

پاسخ به شبهاتي در مورد رهبر معظم انقلاب


درباره مسئله رهبری نظام اسلامی و پاسخ به شبهات ولایت فقیه و رهبری دوران غیبت سخن های بسیاری گفته شده و کتابهای متعددی نوشته شده است اما در کنار پاسخ به این سوالات نظری، از پاسخ به شبهات عملی مربوط به رهبری غفلت شده است که اتفاقا بیشتر در میان عموم مردم رواج دارند و شاید بسیاری از شبهات نظری موجود در اذهان افراد نیز به خاطر حل نشدن این شبهات ایجاد شده باشند! برخی از اینگونه شبهات بدین قرار اند:

این همه فساد و فقر و تبعیض در جامعه هست، اگر رهبری مطلع نیستند که نالایق اند و اگر هستند چرا کاری نمی کنند؟ آیا بی تفاوت اند؟ چرا فلان نماینده و منتسب رهبری خطا کرد و تغییر نکرد؟ چرا مدیر فلان اداره روشوه گرفت و توبیخ نشد؟ چرا وضع اقتصادی مملکت اینگونه است و به مسائل فرهنگی کم توجهی می شود و دادگستری این همه مشکل دارد اما رهبری کاری نمی کنند؟ مگر رئیس قوه قضائیه را رهبری انتخاب نمی کنند؟ و ....

به نظر می رسد اگر مساله کارآمدی نظام و عملکرد و نقش رهبری را درباره آن بررسی کنیم، به نحو دقیق تری می توانیم سوالات فوق را پاسخ دهیم. در این رابطه نکات زیر قابل توجه اند.

***وظایف رهبری و دیگران***

گام اول آن است که فارغ از مشهورات غلط و رایج، بار دیگر، وظایف رهبری در قانون اساسی را مرور کنیم چرا که تصور عمومی این اسا که چون رهبر، عالی ترین مقام کشور است و رهبری جامعه را بر عهده دارد، می تواند هر کاری را انجام دهد و مسوول پاسخگویی همه امور است در حالی که قانون اساسی تنها بخشش از امور را به عهده ایشان گذارده است.



اصل 110 قانون اساسي

قانون اساسی، صرفا، تعیین سیاستهای کلی نظام و نظارت بر حسن اجرای آنان را بر عهده رهبری گذارده و مسائلی چون امور اجرایی، تقنینی، قضائی و ... هر کدام به نهادی خاص سپرده شده که در قانون دیده شده اند. لذا اگر کسی درباره جهت گیری کلی کشور در سیاستهای کلان اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و... شبهه و مساله ای دارد می تواند از رهبری سوال کند که البته در تدوین آنان، مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز به رهبری کمک می نمایند اما اگر مساله مربوط به سطح اجراست یا مسائلی مصداقی را شامل می گردد که قانونا بر عهده افراد و نهادهای دیگری می باشندباید آنان را مورد سوال قرار داد.

بدیهی است که در بررسی وضعیت فرهنگی، اقتصادی و... نیز باید این مساله را مدنظر داشت که آیا سیاستهای کلان و جهت گیری ها عامل وضع موجودند یا عملکردها و تخطی از مقاصد تعیین شده، تا بتوان مقصر را بهتر شناسایی کرد. لذا از همین نقطه می توان تکلیف بسیاری از سوالات و شبهات جزئی و مصداقی یا کلی مربوط به امور اجرایی و... را مشخص کرد و برای یافتن پاسخ به سراغ مسوول مشخص هر کدام رفت چرا که رهبری مسوولیتی در قبال آنها ندارند و غیرمکلف را تکلیف بر پاسخگویی یا عقوبت، ظلم است.

***نگرش سیستمی***

در این جا این سوال مطرح می شود که بالاخره تنفیذ حکم رئیس جمهور و انتخاب رئیس قوه قضائیه بعهده رهبری است و عزل رئیس جمهور هم پس از تصویب مجلس یا دیوان عالی کشور توسط ایشان امضا می شود، حال چرا رهبری که می دانند در ذیل مدیریت آنان، خطاهایی رخ می دهد ایشان را عزل نمی کنند؟!

هر چند صرف تصور این سوال نزد انسان آشنا به امور کلان و گسترده کشورداری خود، کفایت از پاسخ می کند که نمی توان به خاطر چند مشکل ریز یا حتی درشت، فردی در آن سطح را به همین راحتی تغییر داد مگر آنکه به فساد یا خیانت وی اطمینان پیدا بشود! اما به این بهانه بد نیست تا نگرشی که رهبران انقلاب نیز به خوبی و در کمال زیرکی بدان اعتقاد داشته و آن را تعقیب کرده اند را توضیج دهیم که همانا نگرش سیستمی به کشور و مساله کشورداری است که جایگزین کار فردی و متمرکز و موقتی می گردد.

در این نگرش، ایجاد نهادها و ساختارها و تقسیم وظایف – که امری بدیهی و منطقی است- نباید به خاطر ناکارآمدی بخشی از سیستم یا عناصر آن، تبدیل به کار هیئتی و شخصی شود چرا که اساسا هر گونه عمل غیرسیستمی هر چند ممکن است در کوتاه مدت جواب بدهد ولی به خاطر پیچیدگی و گستردگی امور مملکت، مدیریت شخصی و ورود یک یا چند شخص برای حل مسائل و معضلات، مساله را حل نمی کند.

علاوه بر اینها، در این سیستم، دستگاههای نظارتی و ارزیابی نیز دیده شده اند که باید ساز و کارهای تشویقی و تنبیهی و اصلاحی را به فراخور نیاز، اجرا و نهادینه نمایند تا سیستم خود به خود نقایص را اصلاح نماید. اگر فرضا قرار باشد شخصی مانند رهبری یا رئیس جمهور و... به همه امور جزئی و کلی سطح گسترده مدیریت اجرایی کشور وارد شوند و در حل مسائل دخالت نمایند، قطعا بیت رهبری نیز باید به تدریج عرض و طولی مشابه دولت بیابد و مراکز تخصصی مربوط به موضوعات مختلف را راه اندازی نماید و....

لذاست که نامه های ارسالی به بیت ایشان، در ابتدا به ارگان مربوطه یا مقام بالاتر آن بخش ارجاع می شود چرا که ساز و کار سیستمی پیش بینی شده در قانون همان عنصر است و در صورت عدم پاسخ یا کارایی و فساد، مساله به نحو دیگر و با توجه به مکانیزم های دیگر موجود پیگیری می شوند.

متاسفانه یکی از دلایل ختم شدن همه نگاهها برای حل مسائل مختلف کشور به مسوولان کلان کشور، همین نهادینه نشدن نگرش سیستمی و روش برخورد اینگونه در میان مردم و حتی مسوولان جامعه است که غلبه فضای سیاسی و سلیقه ای و شخصی را موجب شده است که خود فسادزاست!

اگر دقیق تر بنگریم، به همین دلیل که سیستم ها در کشور ما نهادینه نشده اند و عزل و نصب ها و تشویق و تنبیه ها و تصمیم گیری ها و... بر اساس سلایق و علایق و نه شاخص هایی معین صورت می گیرند، شاهدیم که تغییر مدیران سطوح مختلف نیز به تغییر جدی خروجی منجر نمی شود و حتی بهترین افراد نیز نتایجی در خور شان به دست نمی آورند!

***ساختار کلان اجتماعی***

مساله مهم دیگر که به نوعی کلان تر از نگرش سیستمی است توجه به ساختارهای کلان سیاسی اجتماعی اداره کشور است به این معنی که اگر دولت به درستی کار کند اما ضلع ملت همراهی لازم را نداشته باشد مسائل گره خواهند خورد و یا اگر ملت و رهبری همسو عمل نکنند و دولتمردان را نیز وادار به جهت گیری خود ننمایند، نتیجه جمع برداری نیروها مطلوب نخواهد بود!

لذاست که همواره حضور موثر، فعال و آگاهانه مردم در جامعه، همسو با مطالبات و همراه با گام های رهبری، بر اساس سیاستهای کلی موردنظر می تواند دولت را نیز وادار به پیمودن این مسیر نماید و آنگاه خروجی مطلوب حاصل آید وگرنه چه بسیارند جهت گیری ها و مطالبات مهم و مفیدی که به خاطر عدم توجه کافی یا همراهی بدنه مردمی، به برنامه دولت ها بدل نشدند و مورد بی مهری و کم توجهی واقع گردیدند!

در سطح کلان، اگر موتور هر ضلع اجتماع به هر نحوی بد کار کند نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد و شاید یکی از آسیب های کلان فرهنگی کشور ما رواج تدریجی همین روحیه باشد که همگان منتظرند تا کسانی کشور را ساخته و درست نمایند و هیچ گاه هر فرد انگشت را به سوی خود نگرفته است که جای من در این مسیر حرکت و تعالی چیست و آنگاه به تناسب امکانات رسالت اجتماعی سیاسی خویش را ایفا نماید لذا همواره آنچه در منابر و تریبون ها و رسانه ها هم می شنویم، وظایف حاکمان نسبت مردم است و کمتر از وظایف مردم نسبت به حاکمان سخن گفته می شود!

***مصالح کلی نظام***

رسالت رهبری و همه دلسوزان نظام، قبل از هر چیز، حفظ این نظام است که به برکت فداکاری هزاران شهید گلگون کفن همین جامعه به دست آمده است، لذا رهبری نیز در حرکات و اقدامات خود همواره بحران سازی های داخلی و خارجی را مدنظر دارند و بعبارتی حیطه مصلحت را رعایت می نمایند.

نباید تصور شود که اساسا مساله ای بنام مصلحت بی معناست. نیم نگاهی به زندگی ائمه(س) نشان می دهد که این عامل، در عملکرد ایشان نقش داشته است و گاها برخی نزدیکان ایشان نیز که روحیه انقلابی داشته اند، آنرا نمی فهمیده اند! چنانچه به امام حسن(عليه السلام) پس از صلح با معاویه خبیث طعنه زدند که تو خوارکننده مومنان هستی! همان امامی که می گفت اگر ده یار داشتم قیام می کردم اما...

البته چنانچه دیده ایم رهبران انقلاب اسلامی، آنجا که مردم همراهی کرده اند، چنان فرصتی را روبروی خود گشوده یافته اند که انقلابی ترین و آرمانی ترین جهت گیری ها و تصمیمات را اتخاذ کرده اند و گوی سبقت را از همگان ربوده اند و در آن زمان است که دیگر جایی برای عرض اندام دشمنان نیز باقی نمانده چرا که همه اضلاع جامعه به طور فعال در یک جهت واحد بسیج شده اند و این یعنی به احتمال بسیار زیاد نتیجه مطلوب حاصل خواهد شد اما همیشه ماجرا اینچنین نیست! لذا شاید مساله پیوند عملی امت و امامت است که می تواند راه مصلحت را سد کند و همواره امکان تحقق سطح آرمانی و مطلوب را مهیا سازد و عدالت را جایگزین نماید.

***دسته بندی شبهات***

اما در مورد شبهات راجع به نقایص و خطاهای موجود ابتدا باید دسته بندی درستی صورت گیرد تا میان اشکال مختلف اشکالهای وارده، خلطی صورت نگیرد. درمورد دستگاههایی که به طور غیرمستقیم زیر نظر ایشان اند یا بعبارتی رئیس آنان را رهبری منصوب نمی کنند، مانند دولت و بدنه گسترده آن یا مجلس شورای اسلامی، پاسخ همان است که در توضیحات گذشته ذکر شد.

اما درباره مواردی که به شخص ایشان مربوط می شود یا عملکرد دستگاههایی که مسوول آنرا ایشان تعیین می کنند مانند صدا وسیما، باید گفت اگر مساله، مصداقی خاص است که مطمئنیم رخ داده، در صورتی که سطح مساله جزئی است مثلا مربوط به عملکرد عنصری تحت مدیریت آن مجموعه است، بر اساس قواعد و نکات مذکور، حکم سابق را برایش جاری می کنیم چرا که مسوول مربوطه و سیستم تحت مدیریت وی باید آن را بررسی کرده و حل نمایند ، اما اگر سطح مساله کلان باشد یا مدیریت کلان مجموعه در حدی پرضعف و خطا تشخیص داده شود که در انتخاب اولیه وی یا بقاء و تداوم مدیریتش شبهات جدی به میان بیاید، باید به سراغ بررسی علل مساله از مطلعین بیت رهبری یا پرسش از خود ایشان برویم.

نباید این نکته را فراموش کرد که در هر سطحی، بخشی از نقایص و خطاها، طبیعی است چنانچه در حکومت علی(ع) نیز امثال ابوالأسود دوئلی یا عثمان بن حنیف یا حتی شریح قاضی بودند که تعویض یا توبیخ یا بنا به مصلحت ابقاء شدند .

و منصفانه آن است که میان خیانت و خطا تفاوت گذاشت و البته عدم صلاحیت را نیز پس از بررسی دقیق نهایی کرد!

یک مساله مهم و واقعی دیگر، کمبود نیروی جامع توانمند برای اداره پست های حساس کشور است که از این منظر تفاوت نمی کند که ارگان مربوطه مستقیما توسط رهبری تعیین می شود یا غیرمستقیم، مثلا درباره قوه قضائیه این مساله به خوبی مشهود بوده و هست! چه بسیارند افرادی که در ظاهر، اندیشه و نگرش مناسبی دارند اما به هیچ وجه مدیران موفقی نیستند و... لذا یافتن مدیرانی که بتوانند سیستم تحت مدیریت خویش را به درستی سامان دهند کمتر ممکن است!

از طرف دیگر بر اساس منایع و شنیده ها و بیان خود رهبری، تذکرات مخفیانه ایشان به مسوولان بسیار بوده و هست و البته چنانچه شاهد بوده ایم، انتقادات صریح و نقدهای ایشان به دستگاههای مختلف کشور در مجامع عمومی و تریبون های رسمی نیز بیان شده است ! شاید که با ایجاد فشار افکار عمومی و نخبگان دلسوز جامعه کاری پیش برود و حرفی شنیده شود!

***عوامل موثر در کارآمدی***

در سطحی دیگر و از منظری عینی، اگر عوامل موثر در کارآمدی نظام را بشماریم و سپس نقش عناصر مختلف از جمله رهبری را در آنان بیابیم، متاسفانه یا خوشبختانه بدین نتیجه می رسیم که سهم رهبری در آنها بیش از دیگر ارگانها، نهادها، نخبگان و اقشار جامعه بوده و هست!

به عنوان مثال

تولید مدلهایی بر اساس علم بومی و دینی و دمیدن روحیه علمی و تلاش فکری که از عوامل جدی رشد و بالندگی کشور است،

فعالسازی بدنه مردمی کشور و احیای نقش آنان در سرنوشت خویش و تقاضای مطالبه عدالت از سوی ایشان،

جلوگیری از آزمون و خطا و پراکنده کاری و ترسیم اهداف مشخص افق آینده کشور و فشار برای حرکت وبرنامه ریزی به سوی آن چشم اندازها،

تلاش برای ایجاد بسترهایی که در آنها به طور ویژه نیروهای توانمند علمی و اجرایی چه در حوزه و چه در دانشگاه برای کشور تربیت شوند،

حمایت از فعالیتهای موثر و ضریب دادن به آنان،

توجه ویژه به نخبگان علمی فرهنگی هنری سیاسی و... ،

توجه اساسی به مسائل امنیتی نظامی کشور که تحت نظر ایشان اند و رشد چشمگیر آنان،

مدیریت صحیح بحرانهای داخلی و خارجی و اتخاذ سیاستها و تاکتیکهای لازم و....

همه و همه بخشی از مواردی است که جای پای رهبر انقلاب در آنان، بسیار پررنگ تر از دیگرانی است که شاید مسوولیت مستقیمی در قبال آنها داشته و دارند اما ....!

***لزوم نقد و پرسش***

و نهایتا اینکه چنانچه خود رهبری بارها و بارها تاکید کرده اند هیچ کس مصون از نقد و بررسی نیست لذا در نظام اسلامی پویا، باید مردم و نخبگان بتوانند در فضایی اخلاقی منطقی، منصفانه و آزادانه نقدها و سوالات خویش را مطرح کنند و شبهات موجود را برطرف نمایند.

در این میان نقش نخبگان آگاه و دلسوز کشور برای توضیح مواردی مشابه آنچه گفته شد ضروری است تا جلوی تبلیغات دشمنان و سوء استفاده چی ها را بگیرد.

اما نکته مهم و پایانی اینکه، اگر اجزای مختلف کشور رسالت خویش را به درستی انجام دهند و نتیجتا عدالت برپا بشود، بسیاری از شبهات موجود خود به خود رفع می شوند چرا که مردم، عمل صحیح و نتیجه خوب را دیده و حس کرده اند و آنگاه به شنیده ها اعتنای جدی نخواهند کرد اما وقتی مشکلات فزونی می یابد، کوچکترین شایعات حتی دروغ نیز آمادگی آن را می یابند که به شبهاتی بزرگ و سوالاتی اساسی مبدل شوند و از کاهها کوهها ساخته خواهد شد!

و من الله التوفيق . اللهم عجل لوليك الفرج وجعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدين بين يديه .


دوست شهيدت كيه ؟؟؟ به ادامه مطلب مراجعه كنيد


گمشده ي ماه عسل پيدا شد


ادامه نوشته

دايه مهربان تر از مادر

به نام يكتا ايزد منان ___ روزي روزگاري ، مردمي بودند كه در جزيره اي مبحوس شده زندگي ميكردند . سالهاست كه اين مردم در اين جزيره مبحوس هستند و اين جزيره روزگاري حاكم مستبدي داشت كه توسط اين مردم بيرون انداخته شد . خارج از جزيره و در جزيره هاي اطراف مردمان ديگري زندگي ميكردند كه در حقيقت همه آنها با مردم جزيره مبحوس شده قرابت فاميلي داشتند . همه از يك پدر و مادر بودند . اما به مرور زمان به خاطر فتنه انگيزي هاي يكي از بيگانگان ،‌ بين اين برادر و خواهر ها اختلاف افتاده بود . اختلافي كه در بيشتر موارد بسيار جزئي بود و البته كه در بعضي موارد اين اختلاف بسيار ريشه دوانده بود. اين فرد بيگانه و نوچه هايش كه از سرزمين بسيار دوري به محل آمده بودند و با هيچ كدام از مردم جزاير _ نه جزيره مبحوس شده و نه جزاير اطراف _ قرابتي نداشتند با شيوه هاي حرفه اي خود موفق شده بودند كه اين اختلاف را بين مردم جزاير گسترش دهند .

مردم جزاير اطراف تقريبا تمام چيزهايي را كه به دست آورده بودند ريشه در فعاليتها و كوششهاي مردم جزيره مبحوس شده بود و زماني كه مردم جزيره مبحوس شده داراي تمدن و جامعه مدني شكل گرفته براساس ارزش هاي انساني و حتي خدايي داشتند مردم جزاير اطراف در توحشي عجيب زندگي ميكردند و البته امروزه نيز آثار بسياري از آن توحش را مي توان در زندگي به ظاهر متمدن شده مردم جزاير اطراف مشاهده كرد .

اما امروزه پس از گذشت قرنها از آن زمان و به خاطر اتفاقات پيش آمده _ كه فرد بيگانه و نوچه هايش در آن بي تاثير نبوده اند _ مردم جزاير اطراف به مردم جزيره مبحوس شده سخت گرفته اند و به آنها كه به خاطر اينكه از آرمانهاي الهي شان دست بردار نيستند فشار مي آورند و دوست دارند تا آنها هم مانند خودشان تمدن را در توحش به روز شده آنها بيابند و همچون آنها بخورند و همچون آنها بياشامند و همچون آنها فكر كنند و ساز مخالف نزنند و در اين راه از هر وحشي گري اي كه فرد بيگانه و نوچه هايش به آنها پيشنهاد كنند دريغ نميكنند .آنها سعی دارتد با محروم کردن مردم جزیره مبحوس شده از نیازهای اساسی شان آنها را وادار به عقب نشینی از آرمان خواهی شان کنند . آنها حتي داروهاي حياتي را _ كه جان برخي كودكان جزيره مبحوس شده به آن داروها وابسته است _ از آنها دريغ مي كنند و اين اوج توحش آنها حتي آن فرد بيگانه را هم به تعجب انداخته ...

اما اين مردم ، با نگاه به گذشته پر افتخار خود ، كه پر است از دلاوري ها و جوانمردي هاي پدرانشان ، و سرشار است از پاكي و زلالي و صداقت و مهرباني و نوع دوستي مادرانشان ، و مملو است از خير خواهي براي همه نوع بشر كه همه را مخلوق خالقي يكتا ميدانند _ و اين يكتا پرستي را از گذشته هاي دور از نياكانشان به ارث برده اند _ از آرمان هاي خود دست نميكشند و سالهاست كه در مقابل فشارهاي مردم جزاير اطراف مقاومت كرده اند . فشارهايي كه اكثرا ناشي از جهل و ناداني كودكانه اي است كه مردمان جزاير اطراف به آن دچارند و حاكمان جزاير اطراف نهايت سوء استفاده را ازين جهل ميكنند و سعي دارن سرمايه اصلي مردم جزيره مبحوس شده را ،كه همان اعتقادات و آرمان گرايي شان است ، ازين طريق بربايند .

مردم جزيره مبحوس شده در راه حفظ آرمان هاي خود ،‌هزينه هاي گزافي داده اند كه ياد آوري همين هزينه هاي گزاف و اميدي كه خداي يكتايشان در دل هايشان پرورانده باعث شده كه هر روز مصمم تر و قوي تر از گذشته به رسيدن به آرمانشان فكر كنند و در راهش تلاش نمايند .

مردم جزيره مبحوس شده ، از آنجا كه عشق به هم نوع را از نياكان خود به ارث برده اند ، نجات مردم جزاير اطراف از جهل شان را هم يكي از آرمانهاي خود مي دانند و آن اميدي كه خدا در دلشان قرار داده اينست كه روزي روزگاري ، فردي خدايي از جزيره اي نامعلوم ، در همان نزديكيها ، از سوي خدا و به فرمان او ، براي نجات مردم جزيره مبحوس شده از مشكلات و نجات مردم جاهل ديگر جزاير از جهلشان خواهد آمد و خدا به مردم جزيره مبحوس شده وعده داده كه اين كار با كمك آنها انجام خواهد شد و فرد بيگانه و نوچه هايش توسط اين موعود خدايي نابود خواهند شد و جهاني نمايان ميشود سرشار از عشق و محبت انسانها به يكديگر و همه تلاشهاي مردم جزيره به نتيجه خواهد رسيد .

مردم جزيره مبحوس شده ،‌بر اساس شواهد و قرائن ، آمدن فرد موعود را نزديك ميدانند و اين روزها در حال آماده كردن خود براي استقبال از او و كمك به او هستند. و در عين حال فراموش نمي كنند كه همين مردم جزاير اطراف دستشان به خون فرزندان آنها آلوده است و اين آلودگي و آلوده شدن هر روز ادامه دارد و تكرار ميشود و اگر روزي مردم جزاير اطراف پيام فدايت شوم و به قربانت روم براي مردم جزيره مبحوس بفرستند آن را باور نمي كنند و اين گونه پيامها را ناشي از همان جهل كودكانه ميدانند و در بين مردم جزيره مبحوس مثلي رواج دارد كه اين مواقع كاربرد دارد و مي گويند دوستي آنها دوستي خاله خرسه است يا اينكه مي گويند آنها مي خواهند براي ما دايه ي مهربان تر از مادر باشند.

مردم جزيره مبحوس ، با سعه صدر بالا ، و بزرگ منشي اي كه آن را هم از نياكان فرهيخته ي خود به ارث برده اند ، اين ناملايمات و كج فهمي ها و عداوت ها و تنگ نظري هاي مردم جزاير اطراف را تحمل مي كنند و اميدوارانه در تلاش براي رسيدن به روزي هستند كه به وعده خدايي كه به يكتايي مي پرستندش ، منت دار شوند ، و منت هدايت و راهنمايي همه مردم جزاير را به رهبري فرد موعود به دست بگيرند و همچون گذشته وارث خوبي ها براي آيندگان خود باشند .

ادامه دارد ...


بعدا نوشت : در سال 2012 رقم واردات ايران از آمريكا به 160 ميليون دلار رسيد و رقم واردات امريكا از ايران تقريبا صفر است. فارغ از اهداف آمريكايي ها كه اين واردات برايشان دوسر برد است ،‌هم سود كسب مي كنند و هم به توليد ايران ضربه مي زنند و هم اهداف فرهنگي خود را دنبال مي كنند ، مشخص نيست طرف ايراني در اين واردات به دنبال چيست ؟ مشرق

بعدا نوشت: سهم مصرف لوازم آرايش توسط ايرانيان رقمي در حدود يك ميليارد و دويست ميليون دلار از بازار صدوشصت ميليارد دلاري محصولات آرايشي در جهان است . ايران هفتمين مصرف كننده لوازم آرايش در جهان است . مشرق

طهارت

عقايد عوامي ما به مسائل اعتقادي همچون قيامت و معاد باعث شده از فيض حقيقت بي بهره بمانيم ... اكثر ما مساله قيامت را مربوط به آينده مي دانيم و انتظار روزي را ميكشيم كه اين واقعه انجام گيرد . اين اعتقاد نه تنها ما را در مسير انسان سازي قرار نميدهد بلكه موجب بيچارگي ما ميشود . اين اعتقاد باعث بسته شدن راه رشد و تعالي روح ما مي گردد . بايد معناي بهشت و جهنم را واقعا دريابيم . بايد كتاب وجودي خود را بررسي كنيم . اين كه مي فرمايند نامه اعمال را به دست راستمان بدهند يا چپ يعني چه ؟بايد مقداري در اين موارد كار كنيم .

با اين كه بهترين دين و كتاب و سخن از آن ماست ولي با اين حال همين عقايد متعارفي كه به سرّ آن نرسيده ايم و در حد عوامي مانده ايم باعث عقب ماندگي ما مسلمانها شده است . حتي بسياري از علما و دانشمندان ما نيز گرفتار چنين اعتقاداتي هستند . لذا نتوانسته اند حقايق را بيابند و آنها را به مردم القا كنند ...

... ما بايد اشكالات و عيوب خود را پيدا كنيم و ببينيم آيا در ته اين غربال خداوند باقي مي مانيم ؟ بايد علت لنگ ماندنمان را بيابيم . با اين ديني كه من و شما داريم اصلا نبايد نيازي به نيروي قضايي و انتظامي داشته باشيم . بايد همچون زمان ظهور حضرت حجت _ عج الله تعالي فرجه الشريف _ مدينه فاضله محقق شود ...


آنچه خوانديد بخشهايي بود از كتاب شرح مراتب طهارت نوشته داوود صمدي آملي

خوندن اين كتاب رو به همه توصيه مي كنم .


رزق و روزی زیاد

پیامبر صلوات الله علیه وآله و شبان رسول خدا صلوات الله علیه و آله با عده ای از بیابان عبور میکردند در راه به شتر چرانی رسیدند حضرت کسی را فرستاد تا مقداری شیر از او بگیرد .

شتر چران گفت : شیری که در پستان شتران است برای صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف دوشیده ام برای شام آنها ... با این بهانه به حضرت شیر نداد ... پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله او را دعا کرد و فرمود : خدایا مال و فرزندان او را زیاد کن !

از آن محل گذشتند و به گوسفند چرانی رسیدند پیامبر کسی را فرستاد تا از او شیر بخواهد ... چوپان گوسفندها را دوشید و با آن شیری که در ظرف حاضر داشت و از قبل دوشیده بود همه را در ظرف فرستاده پیامبر ریخت و یک گوسفند نیز برای حضرت فرستاد و خدمت پیامبر عرض کرد فعلا همین مقدار آماده است اگر اجازه دهید بیش از این تهیه کنم و تقدیم کنم ... رسول خدا صلوات الله علیه و آله از او تشکر کرد و در حق او هم این دعا را کرد و فرمود : بارالها به اندازه نیاز او به او روزی عطا بفرما !!!

یکی از یاران عرض کرد : یا رسول الله در حق کسی که به شما از شیر شترانش نداد دعایی کردی که همه ما آن دعا را دوست داریم و درباره کسی که به شما لطف کرد و از شیر گوسفندانش داد دعایی کردی که ما آن دعا را دوست نداریم !

رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمودند : مال کمی که نیاز زندگی را برطرف می سازد بهتر از ثروت بسیاری است که آدمی را غافل میکند ... سپس این دعا را نیز کردند : خدایا به محمد و اولاد او هم به اندازه کافی روزی عطا فرما !

منبع : کتاب داستانهایی از بحارالانوار  گردآوری محمود ناصری



زبان حال ما : خدایا به حق حبیبک محمد المصطفی صلواتک علیه و آله الاطهار به همه جوانهای پاک و بی آلایش ایران زمین هم به اندازه ای که نیازهای اولیه زندگیشون تامین بشه و بتونن تشکیل خانواده ای ساده بدن و سالم زیستن و سلامتی در همه چیز رو درک کنن روزی عطا کن و راه رسیدن به این روزی رو هم نشونشون بده و همه ما رو از غرق شدن در گرداب گناهان حفظ کن و همه همت و تلاش و نیات ما رو فقط و فقط برای خودت قرار بده . آمین یا اله العاصین


داستان یک ازدواج

عنوان نداره . سوز داره

استغفرالله ربی و اتوب الیه ، این چه حرفیه میزنی ؟

نمی دونم چرا بعضی وقتا از روش دینداری خیلی از این پدر و مادرها خیلی خوشم نمیاد و یه چیزایی از ته گلوم میاد بالا و درست زیر حنجره ام گیر میکنه و راه نفسمو میبنده و باعث میشه بعضی وقتا با یک حرکت ناگهانی این بغض بترکه و یه چیزایی بگم که خیلی از گفتنشون راضی نیستم ...

مثلا ... هیچی بابا ولش کن ...

بگذریم

یادمه جایی روایتی از معصوم خوندم که دینداری در روزگار آخرالزمان مانند گرفتن تکه ای ذغال در دست میشه . انقدر سخت و سخت ... جوونهای این دوره زمونه ی کشور ما __ نمی خوام آیه یاس بخونم ، حرف سیاسی هم نمی خوام بزنم __ میگفتم __ جوونهای این دوره زمونه توی کشور ما به نظر من خیلی مظلومن . خیلی زیاد . بعد ازینکه دوران شیرین کودکی رو با سختی محرومیتها و دیررسیدنها و فراموش کردن آرزوهای کودکانه و ... پشت سر گذاشتن وپا به دوران جوونی و بزرگسالی گذاشتن تازه فهمیدن جامعه و دنیا از اونها ساخته هایی رو میخواد که هرگز فرصتی برای ساختن اونها در گذشته به اونها داده نشده و تازه اول راه هستن . با این حال به خاطر پشتکار زیادی که داشتن ناامید نشدن و هرکاری از دستشون برمی اومد کردن . بهشون گفتن که برای اینکه بتونی در آینده درآمد خوبی داشته باشی و به طبعش زندگی آرومی باید دانشگاه بری و درس بخونی و خیلی از این جوونهای پاک و بااحساس وپرانرژی با تمام تلاش و باهنرمندی تمام به این کار مشغول شدن و چه موفقیتها که کسب نکردن . حتی بعضا به اونها گفته میشد که باید علایق خودتون رو فراموش کنید و رشته ای رو بخونید که آینده شغلیش بهتره . یکی نبود بگه آهای کسانی که ادعای بنده خدا بودن و مسلم بودن دارید آیا شما نمیدونید که خدای متعال هیچ بنده ای رو بدون روزی نمیذاره . پس این چه راهیه که جلوی پای جووناتون گذاشتین ؟ همین جونای با احساس و پرانرژی بعد از اتمام تحصیلات میان تو جامعه ای که برای اونها هیییچ پیش بینی لازمی در هیچ زمینه ای نکرده و خبری از اشتغال نیست و سطح توقعات پدر و مادر و جامعه هم روز به روز از این جوون بالاتر میره و گاها این وسط اتفاقات ناگواری برای این جوونا میافته که اشک آدمو در میاره . چه پسر چه دختر ... با وجود همه این مشکلات بازهم شاهد پشتکار و هنرمندی و انرژِی پایان ناپذیر این جوونهای پاک و بی آلایش هستیم و میبینیم در گوشه ای جوونی با ابتکار و خلاقیتی که به خرج داده کار تولیدی کوچیکی راه انداخته وخودش و چند نفر دیگه رو توی این بله بشوی اقتصادی به لقمه نون حلال و با برکتی رسونده ... اما باز همین جوون شاهد بی لطفی و ظلمی میشه که پدران معنوی جامعه در این بی لطفی سهم زیادی دارن ... این جوون بعد از گذشت این همه سختی تصمیم میگره به زندگیش هدف و سروسامانی بده و ازدواج میکنه و با تحمل مشکلات زیادی سعی میکنه دامن خودش رو پاک نگه داره ... اما بعد از مدتی با دخالتهای بی جای والدین خودش و همسرش مواجه میشه و گاهی وقتا تاثیرات منفی جانبی جامعه با این بی مهری ها همسو میشه و برآیند اون اینه که کارشون به طلاق کشیده میشه و نتیجه اش این میشه که ایران آمار طلاقش از خیلی از کشورهای بی دین و لامذهب هم بیشتر میشه ... آخه این چه دیندای ایه که ما ایرانی ها داریم ؟ به نظر من پدرها و مادرهای جامعه و همچنین پدران معنوی اجتماع سهم زیادی در این مشکلات دارن ... در کمال تعجب شاهدیم که پدری با شرکت در دعای پر فیض و پر ارشاد کمیل دست به دعا و انابه برمیداره و از خدا عاقبت به خیری می خواد اما همین پدر نسبت به حال آینده و عاقبت فرزندانی که از خودش در عالم به جا گذاشته بی تفاوته . مادرها هم همین طور ولی کمتر ... این دین داری رو ما از کجا و از کی یاد گرفتیم ؟ چرا به فکر جوونهامون نیستیم ؟ چرا با اینکه همه میدونیم راه حل چیه اقدامی نمیکنیم ؟ چسبیدیم به دعا و نماز و مسجد خیلی خوبه ولی دینداری همش این نیست ... اینه روش دینداری حضرت علی علیه السلام ؟ چرا ما ایرانی ها جدیدا انقدر خودخواه شدیم ؟ ... همین شمایی که الان داری این مطلبو می خونی چندتا از همسایه هاتو فقط فامیلیشونو میدونی ؟ نمیگم از مشکلاتنش خبر داشته باش و ببین اگه کمکی از دستت برمیاد کمکش کن ؟ اصلا می دونی همسایه ی دیوار به دیوارت چندتا بچه داره ؟ همه جا ما ایرانی ها از خودمون تعریف میکنیم و هندونه زیر بغل خودمون میذاریم بذارید این دفعه من ضعفها و کاستی هامونو بگم . یکی دیگه از ضعفهامون همین دهن بینیمونه . تا یکی ازمون تعریف کنه خامش میشیم . اصلا فکر نمیکنیم شاید قصد و غرضی داشته باشه . قصه روباه و زاغو همینطوری خوندیم و فراموش کردیم ... هرچی بنویسم دلم خنک نمیشه ... خدایا خودت صاحب این عصر و صاحب به حق این مملکت رو برسون که کاسه های صبر لبریز شد و جامهای تنهایی ترک برداشت و آسمان تنگ شد و زمین کوچک ... ربنا اغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین . خدایا به بزرگی و عظمت مهر و محبتی که نسبت به بنده برگزیده و شایسته ات حضرت محمد صلوات الله علیه و آله داری و به خاطر تسکین دل باقی مانده ات در روی زمین و نه به خاطر تسکین دل ما بنده های عاصی فرج اون منتظر رو برسون و ما رو لیاقتی بده که سرهامون رو فدای قدمش کنیم بی هیچ منتی ...


بازی دنیا

درسی که ازاین بازی های رایانه ای گرفتم اینه ... اگه یه مرحله از بازی رو برای اولین بار بازی کردی و شکست خوردی game over راهش این نیست که کلا اون بازی رو بندازی کنار ... باید دوباره سعی کنی ... شاید هم سه باره و چندباره ... تا موقعی که ذره ذره قلق کار دستت بیاد و پیچ و خم بازی رو بلد شی و نهایتا بتونی اون مرحله رو با موفقیت رد کنی ... حتی بعضی مواقع لازمه از کسایی که قبلا اون بازی رو تا ته انجام دادن در مورد شیوه بردن اون مرحله سوال کنی و مشورت بخوای ... به همین سادگی ... حتی ممکنه کدهای تقلبی وجود داشته باشه که تو اونها رو ندونی و با سوال کردن بهشون دست پیدا کنی ...

زندگی هم میتونه بربگردان ساده شده ای از همین بازی های رایانه ای چند مرحله ای باشه ...

مراحل زندگی میتونه همون مراحل بازی باشه و ما اگه روزی هدفی رو انتخاب کردیم و به سمتش حرکت کردیم و اولین بار نتونستیم موفق بشیم نباید نا امید بشیم و باید دوباره و چندباره سعی کنیم و ازکسانی که آشنا به اون کار هستن حتما کمک و مشورت بخواهیم ... البته در زندگی واقعی گاهی وقتا بعضی اشتباهات رو نمیشه به همین سادگی جبران کرد پس باید حسابی حواسمون جمع باشه ولی نباید ترسید و باتوکل باید طی مسیر کرد و در راه رسیدن به هدف میشه از کدهای تقلب استفاده کرد که همون توکل به خداوند قادر متعال و توسل به ائمه اطهار و ارواح پاک اولیای خدا میتونه باشه ....


بعدا نوشت : من عاشق رنگ بنفشم ...


می گفت حالا که جوونم میخوام جوونی کنم ...

سریال ماه رمضان


مش رمضونم با کوله بارش از راه رسید و دوران یکماهه روزه داری درحال شروع شدنه ... رمضونه و سریال های تلویزیونی مخصوصش

رمضونه و لذت عبادت و قرائت قرآن

رمضونه و چشیدن تشنگی

رمضونه و لمس گرسنگی

رمضونه و چشیدن لذت فراموش کردن خود و رسیدن به مقصود


تجربه نشون داده توی کشور ما سریالهای تلویزیونی تاثیر زیادی روی اخلاق و فرهنگ اجتماعی مردم ایران داره

کاش توی سریالهای امسال ماه رمضون مطالب زیر به مردم ایران آموزش داده بشه که البته بعید میدونم همچین چیزی اتفاق بیافته :

- نحوه صحیح رانندگی در شهرها

- اینکه با پرهیز از تجملگرایی و مصرف گرایی هم میشه زندگی کرد

- اینکه اگه پسر و دختری خواستن با هم ازدواج کنن لازم نیست حتما کار و کاسبی پسر سکه باشه و ... و میتونن فرهنگ صحیح نامزدی و طولانی کردن دوران عقد رو بین مردم و جوونای ایران جا بندازن .

- و هزار مشکل اجتماعی دیگه که به سادگی میشه توی همین سریالهابهشون پرداخت ...

راستی یاد ماه رمضون پارسال افتادم . پارسال این موقع من سرباز بودم و توی گرما چه ... . ای بسوزه این خدمت که حالا حالاها خاطراتش از یاد آدم نمیره ...


نمایی از سریال دودکش که قراره ماه رمضون امسال از شبکه یک پخش بشه ...