هــــــــــر عــــــ♥ــــــشقی میمیـــــــرد !
خـــــــــ ــآموشـــــی میگیـــــــــرد .....
عـــــــ ـ♥ـــــــشق تو نــــ ــِمیمیرد ......
بـــــ ــــــاور کن بعــــــد از تو دیـــ ـــــگری در قــــ ـــــــ♥ـــ ـــــــــلبم جایـــ ـــتــ ــ را نــــ ـــــِمیــــ ــگیــــ ـــرد !!
رسيــدن،
چيــزي را درســت نمــي‌کنــد ؛
وقتــي قــرار نيســت پــا بــه پــايــم بيــايــي
تقــویمِ امـسال هـــم
بـا تقـــویــمِ پــارسال
هیـــچ فــرقـی نمیـــکند
وقتـی:
زنـــدگی..
تــا اطّـلاعِ ثــانــوی ..
تعــطــــــیل اسـت !
پی نوشت :
گـِـــــل گرفته ام تا اطلاع ثانوی
در قلبم را (!)
تمام شد
من تعطیلم
ارامشـــی میـــخواهم از جنـــس طلــــــوع
تـ ـو بـاشی و مـ ـن
تنهــــا
مـن از خـوبـی هـای تـو
تـ ـو از خوبـی هـای مـ ـن
مـ ـن بمـانـم و تـ ـو و آن نسیـ ـم صبـح گـاه
تــو بمــانی و مــن شیــدای نگــاهی
میدانــــم ایــن است ارامــش
تنهــا
خــدا بــاید کــاری کنــــد
سبا نوشت :
+ تو نت داشتم وبگردی میکردم بابام اومده میگه به غیره اینترنت دنیای دیگه ای هم هستا
بش گفتم مرگ من لینکشو بده تا برم سر بزنم نمی دونم چرا زد پس گردنم ول کرد رفت ! کسی میدونه چرا؟
+ این یه نکته هم مد نظر داشته باشید که تو زندگی همه چیز پول نیست
خونه ماشین و شغلم نقش خعلی مهمی داره ! بعله!
+ بنابر تجربه های کسب شده طی این یک ماه
دوست رو باید سر جلسه امتحان شناخت ...نه در سفر !
+ داشتن یه دوست خوب و خشگل باعث افتخاره
خوشحالم که باعث افتخارتونم! بابای
ديــوونگــي يعــني
عکسشــو هي نيگــاه کني ، واســه بار هــزارم
انگــار تاحــالا نــديديش .
بوســش کني محــکم مث ديــوونه ها !!
بگي خــو آخــه دلم همــش يه ذره ميشــه بــرات
بغــض کنــي و اشکــات بــريزه
شمــارشــو با ذوق بگــيري شــايد اينبار جــوابتو داد
شــايد با مــهربوني بگــه جــــــونم
شــايد. . .اي تــــو روحــــت با هــمين شايد گفتــنات خــاطره
بــازم هــمين صــداي مســخــره تو گوشــت بپــيچه :
مشــــترک مورد نــظر پاسخــگو نميــباشــد
لطــفأ مجــددا بمــيريد !
پـــی نـــوشت
بغــض نکـن از حــرف های دلگیــــرم!
مــن که تازه فــط
جاهـای خوبــش را بــرایت تعریــف کــرده ام
سبا نوشت :
+ به نظر من حرفه ای ترین آرایشگر بالشه خودمه! هر روز با یه مدل مو از خواب بلند می شمالت
+ خــــــدايا شدددددددددد يه بار بگـــــي يا ايهاالذين آمنو ؛حالــــــــــتون چطوره؟؟
همش تهديدهمش استرس
+ والا فقط اسمش؛زنگ تفريح بوددددد من كه همش توش مشق هاي ساعات بعد رو مينوشتم!!!
دِلــَم یک اتِّفاق می خـواهـَد !
یکـــ تـلفن نا آشنا
با بـی مـِـ ـیلی تـمام جواب دَهَم
و
صـِـــــــــــدای تــو …
+هے روزگار...
فقط 3 روز از عشق حال مانـבه است اے ...
اےتف تو روحت مـבرسه...
+از صورتے متنفرم ولے چرا کل وبلـآگم شده صورتے ؟؟؟بزرگترین سوآل تو کله مه؟؟
میــدونــے
تنهــآ دلــخوشے الاــن ـم اینـــﮧ کـــﮧ
ـآسمونـــمون یکـــیــﮧ
پــی نوشتــ :
خُ ـــدآیآ میخوآی نآرآحَتـ شـ ـو میخوآی نَ ــشو
تُفـــــ به روزگآرِتـــ
سبا نوشت :
سباجان اون لشتو (منظورش لش خودت رو هستش)
از پای کامپیوتر جمع کن و بیا سرسفره پهن کن عزیزم فکر نکنم مامانای شماها اینقد بامحبت باهاتون حرف بزنن
+ من دیگه خسته شدم بچه ها
گاهــے دلم مـےخــواهد خـودم را بغــل کنم ببـرم بخـوابــانمش
لحـــاف را بکشــم رویش
دست ببـرم لـاے موهــایش و نـوازشش کنــم!حتـے برایـش لـالـایے بخوانـم
وسط گریــﮧ هــایش بگــویم:
غصـﮧ نخـور سبـ ـا جـان !
درست مـے شـود ! درسـت مـےشـود!تمـــام مـے شود
بالاخــره تمــام مـے شـود !!!
پے نوشت :
ما فکر میکنیم بد ترین درد :
از دست دادن کسیه که دوستش داریم
اما ... حقیقت اینه که : از دست دادن _ خودمون
و از یاد یردن اینکه کی هستیم _ و چقدر ارزش داریم
گاهی وقتها خیلی دردناک تره
سبا نوشت :
+ حموم بودم خواب بودم استخر بودم کلاس بودم سایلنت بود
......گوشیم شارژ نداشت!!
بابا تو اتاق بود
اینا همش جوابهای ابلهانه ایه که بعضیا که دارن خیانت میکنن میگن
کلا اینارو شنیدی بگو باعشه
+ به سلامتی کسیکه با من راه نیومد اما برای دیگران دوید
کیا یادشون میاد سرمونو میگرفتیم جلو پنگه میگفتیم: آ آ آ آ آ آ آآآآآآآآ آ آ آ آ آ آ ؟؟؟؟؟؟؟؟
+ یارﻭ ﻧﻪ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻩ ، ﻧﻪ ﺷﻐﻠﻲ ﺩﺍﺭﻩ ، ﻧﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﻲ..ﺧﻼﺻﻪ ﻫﻴﭽﻲ
ﻧﺪﺍﺭﻩ ، ﺍﺯﺵ ﻣﻴﭙﺮﺳﻲ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﻱ؟ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻣﻴﮕﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻡ
ﺑﻪ ﺗﻠﻪ ﻧﺪﺍﺩﻡ! ﻻﻣﺼﺐ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﻠﻪ ﺍﻱ!!
+دوستان با ذکر منبع کپی کنید پلیز
آهستهـ گفت:
"خدآنگهدآرت"
در رآ بست و رفت
آدمهآ چهـ رآحت
مسئولیت خودشآن رآ
به گردن خدآ می اندآزند...
پے نوشت :
برگـــــــرد عشـــــــق قدیمـــــ و دیریـــــــن مـــــــن ؛
برگـــــــرد و بگـــــــو دوستـــــــت دارم...
قـــرار بود همنفسمــــــــــــ باشى
رفتـــی حالا...بدون تـــو
نفس هايمــــــــــــ ديدن دارند
کوتاه و بى هدف
سبا نوشت :
+ حرف تو که میشود _من _ چقدر ناشیانه ادعای بی تفاوتی میکنم
+ ... گاه سکوت است گاه نگاه
+ چرا هنوز وقتی میبینمت قلبم تیر میکشه (مخاطب خاص
+دقت کردی گاهي فقط بوي يك عطر ، يك تشابه اسم
براي چند لحظه
باعث ميشه
دقيقاً احساس كني
كه قلبت داره از تو سينه ات كنده ميشه.....!
گاهی باید متنفــر بود ؛
به فکــر انتقام بود ؛ نگذشتــ ... نبخشـــید !! همیشه دوستتــ دارم کارساز نیستــ ... گاهــی باید فریاد زد ؛ ناسزا گفتــ ... قهــــر کرد !! گاهی باید همان باشی که هیچکس تابــ ِ تحملتــ را ندارد ... که بتوانی فقط در خلوتــ ِ خودتــ بمانــی !!
پــی نـــوشت :
ادم غــــــرورش را خیلے زیاد ... شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش دوست مےدارد
حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد
چه قدر دوســتت دارد ...!
سبا نوشت :
+ابَعد اَز يِك سال يادِشون اُفتاد بايَد مارا بِِبَرَن اُردو
+ خعـــــلي حال داد...كُلي عَـــــــــكــســ گِرِفتيم
+شاهكار كَردَم ديشَب خودَم مآكاروني پُختَم
+يِه گُلدون خُشگِل خِعــــلي بُلند و گُلاي توش شکستم
+پولـام تَـهـ كِشيد
+چَند روز پيش مَدرِسه را گُذاشتيم رو سَرِمــون اَز بَس چِل بازي دَر آوُرديم
+اِمروزَم تو اموزشگاه واسِه مِهرنوشـ تَولُد گرفتيم(مُباركـــــ)
+كُلي آب بازي كرديم تو خونه مون
+يِـه پِسَره دَبِستاني هَم زدَم:دي آخِه پُررو بازي دَرآوُرد پَچِهـ پُررو
+هَندزفِري سِفيد وصورَتيم كِه مارك بود (پـــومآ) خَرآب شُد
تظـــاهــر بـﮧ بے تفــاوتے
به بے خیــالے
بـﮧ اینکـــه مهـــــم نیــست
و چــــه سخـــت مےکـــاهد
از جـــــــانم
این نمــــایش لعــــنتے
پـــےنوشــت :
سال نو مبـــــــارک
سبـــا نـــوشت :
+ به همه میگـــویم مهـــم نیست
امـــا تو که خوب میدانے نبـــودنت چقدر مهـــم است
دیده اے شیشه خـــرد میشود امـــا از هم نمیپـــاشد
این روزهـــا همان شیشه ام
خـــرد و تکه تکه شده
از هـــم نمیپاشم
ولــےـ بدجـــور شکسته ام
بـــاور کن
+ چقـــدر سخته وقتے بدونے فقـــط گـــذشت زمـــان مشکلتـــو حل میکنه
با خیـال ِ دیگـرے می رفتــ . . .
و من چه عــــاشقـانـه کـاسـه اے آب پشت ِ سـرش خـالے ِ کـردَم !
پے نـــوشت :
جسـارت میخواهـــد نزدیــک شدن
به دختـــرے که روزها مردانـــه با زنــدگے میجنــگد
امـــا شب هــا بالشش از هق هق هاے دخترانـه خیس است
سبـــا نـــوشت :
+دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده
برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان...
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم...
حـتـی برای آدمهای حسودی که
دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان...!
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم...
و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام!
90/11/25
قــــــرار نیست که همیـــــشه مــن خوش باشم
بارسال مـن خـــوش بــــودم از اینکه در کنــارت هستم
امـــــــــسال دیـــــــــگر ےخوش است بـرای باتــــــو بودن
و ســــال بــــــــعد یکے دیگــــــر
پــے نوشت :
*تــــولدت مبــــارک بـــےوفـــا*
سبا نوشت :
+ مزاحمام زیاد شدن...
+ هی زنگ میزنه...اشغال میکنم...میره رو اعصابم...باز اشغال میکنم اس میدم شما؟... یه آشنا!
+ اون یکی مزاحمه بهم پیشنهاد ازدواج داده!! نظرتون چیه؟
+ نامردا خواب برام نذاشتن! د آخه اگه تو آدم بودی ، ساعت ۱ شب زنگ میزدی
دلــــم حضور مردانـــــﮧ مے خواهد
نــﮧ اینکـﮧ مــــرد باشد
نـﮧ ... مـــــردانـﮧ باشد
حرفش
قــــولش
فکــــرش
نگــــاهش و ...
آنقدر مردانــــﮧ که بتوان تا
بیــــنهایتِ دنیــــا به او اعتماد کرد
تکیـــــﮧ کرد
پـــی نـــوشت :
آرزوی خیلـــ ـی ها بودم ... از آن دستــ نیافتنـــی هاشان ...
ســـ ـاده اـسیـــرتــ شدم
که قــــ ـدر نشناختــــی !!
سبا نوشت :
+وقتے تمامـ راه را آمدمــ ــ
وقتے تا تــ ـو هیچ نمانده بود
یلــــداے من تلخ مے گــذرد امسال امــــا
یلــــداےشما خــــالے از هــرچـﮧ رنگ غــــم دارد
پـایـیـــز رفـــت
آنـچـنـان کـه مــن از خــاطـــر تـو
آنـچـنـان کـه تو از روزنــﮧے زنـدگـے ام
بـه هـمـیــن ســـادگــــے
و مـن رو بـه خــواب زمسـانـےام کـه
بـهــار ے بــرایـش نـیـســت
جـــز بـا آمـدنــــت
پی نوشت :
تو اگر برای حریمت حرمت قائل نمی شوی من برایش تنهایی را به جان می خرم
نمی خواهم جای دستهای آلوده ای که هر روز تن هزاران نفر را به آغوش می کشد
روی تنم خاطره شود . . .
لیاقت می خواهد واژه " ما " شدن
لیاقت می خواهد "شریک " شدن
تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروزه من
من میخندم به فرداهایت ...
سبا نوشت :
+ ديشب يهو دلم كودتا كرد
" تو " رو می خواســـــــــــت
ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت
آروم به دلـــــــــــم گفتم
خــــــــــفه شو!!
!! دوره دموکراسی گذشته
می زنم لهـــــــــت میکنمآاا...
!+ درعشـــــــقهم مــــــــرده پرستـــــیم...
امشب ۱۷ / ۸ / ۹۰
تمــام وجــودم از تنفــر فریــاد میکشد
سکــوت میکنم به انــدازه ی تمــام واژه هــای غــریب هستی
سکــوتم بی انتهــاست
در بــرار بی اعتنــای هــایت تنها ، سکــوت میکنــم
از این تکــرار تکــراری خستــه ام
از نوشتن از تــو !
تــو که حتی ارزش نگاهــم را هم نداشتی
خسته ام از تــو و بی لیــاقتی هایت
از خــودم و حمــاقتم خستــه ام
از بچگی هایــم از اسبــاب بازی کهنه و بی ارزشــم که تــو بودی
از کلمــه "دوستت دارم" و ابراز احساسات پــوچ خستــه ام
از اسمت از چهــره ات صــدایت نگــاهت لبخندت ، خستــه نه ! متنفــرم
دیــگر مطمئنم اگــر تــو را جایی ببینم قلبــم نخواهد لــرزید قلبــی که تو لگد مــالش کردی
و دیــگر اشکی هــم در چشمــانم جمع نمی شود
عــادت بدیست بــرای چیزهای بی ارزش گریــه کنم ...
حالا به رفتــارها و اشکهــایم میخندم ... خدایــا چقدر من احمق بــودم !
اینجــا همه چیز مــرا یاد تو می اندازد
یاد ان روزهــایی که به دروغ می گفتی: "دوستــت دارم"
و من ســاده شتــابان می گفنم: "من بیشتــر"
دفتــرم پر از اســم توست
تــو که حتی ارزش یک صفحه سیــاه کردن هم نداشتی
خستــه ام از تمام واژه ها یی که نمیتوانند احســاسم را وصف کنند
دیگر عشــقت برایم ارزشی ندارد عکس هــایت خاطراتت
اصلا میدانی چیست ؟ بی ارزش ترین موجود زندگی ام تو هستی
نمیدانــم چرا مینویسم
شــاید باید بنویسم تا به فــراموشی نسپارم
نباید تو را ببخشم ...
پی نوشت :
نــداشتن کلمــاتی برای بیــان حرفهایم مــرا نا امید میکند
از اینکــه نمیتوانم حــال امشبم را با زیبــاترین واژه ها تقدیمت کنم
تا بدانی از تو متنفرم ، زجر میکشم !!!
سبا نوشت :
این متن مخاطب نداره
"نوشته ی دوست نامردم پرستو قهرکی"
سبا نوشت :
+ اینو وقتی باهم دوست بودیم تو وبم نوشتم
الان پاکش نکردم چون میخوام هروقت میبینمش یادت بیفتم
که دیگه دورو بر هیچ دوستی نرم
تقدیم به تو که برایم بهترینی
تولد هفده سالگیم بدون تو
من بدنیا امدم
ولی دنیا به من نیامد
خسته ام از این ثانیه های تب دار
از این بیقراری های بی پایان
من همان دخترکی هستم
که تمام ارزوهایش را
در گهواره اش به خاک سپرد
ادم با گذشتی بودی
از من هم گذشتی
درد داشت وقتی سادگیم را با حرفهایت لکه دار کردی
من تمام بودنم درد میکند رنج میکشد
حسرت ها روحم را دربرمیگیرند
دیگر تاب بودنم نیست در این ورطه
... و شاید مرگ درمان من است
گاهی حرف تو که می شود دلم تب میکند
گرم و سرد می شود
خواب امدنت را هزار ان بار با اسب سفید دیده ام
حال مجبورم میکنند رهایت میکنم برای رفتن
نه مهربانم!
نمیتوانم چشمهایم را به روی پروازت ببندم
کوچ کردنت برایم اسان نیست
تو اگر میخواهی کوچ کن ... فقط !
قلب ـ مرا ـ اهسته بشکن
راستی : کاش لااقل به حرمت روزهای قشنگی که با هم داشتیم
روز تولدم را به خاطر میسپردی
حداقل برای جبران قسمتی از محبتم!
حرفی کلامی اشاره ایی
چه خیال باطلی دارم من !
پی نوشت :
۱۴مهرماه بود
کسی هلم داد و بند ناف مرا برید
و گره زد به روشنایی مهتاب
دلم گرفته بود و اولین ترانه ایی
که سر دادم بوی شور گریه را می داد
انتظار کشیدم
تا روزی که دستانت را در دستانه رقیبم ببینم و بلند
... .بگویم:
یادم تورو فراموش
و زندگی اجباریست
چه با تو
چه بی تو
همچنان ادامه دارد ..
گاهی قلبم درد میکند
برای تمام دوست داشتن هایت گاهی می شوم همان دخترک کبریت فروش ... که داشته هایش همان کبریت های خیس بود و من تمام داشته هایم نداشتن توست که آن را لحظه به لحظه بیشتر تمام میکنم مراقب خودت باش این روزهاست که من هم تمام شوم پی نوشت : "بعضي حرفها هستن که 
حذف شد خط میزنم تمام لحظاتی را که بی تو برمن گذشت
نوشته نميشن ...
بغض ميشن" 
پاییز مبارک
هنوز فراموش نکردم وقت رفتنت را
وقتی که تمام بهانه ها را گرفتی
وقتی که تصمیم رفتنت را
روی دیوار هر پس کوچه ای نوشتی
و من فقط خواندم
در حقیقت این بازی به نفع تو تمام شد
و سرنوشت حتی ثانیه ای برای برای بازپس گرفتن انتقام از تو برایم منظور نکرد
مردم از بس مردم لذت روزهای عاشقیشان را به رخم کشیدن
و من بی انکه اعتنایی کنم با تمام نا امیدیم تورا ارزو کردم
نمیدانم چگونه بگویم دل تنگم
دلتنگ خودت و ان روزهایی که تنها من برای تو کافی بودم
و مرا از دیدنت محروم نمیکردی
من تنها دلولپس لحظاتی در اینده هستم که برگردی
و نشانی از من نیابی
عزیزم سفر بخیر ولی زود تر بیا
دارم در انتظار تو دیوانه میشوم
یا تو بخاطر دل من بیا
یا من بخاطر تو از این شهر میروم
سبا
پی نوشت:
قـ‌لـ‌ب ِ مـن ،بـ ه تیـ‌غ کسـآنی زخـ‌مـ بـردآشـ‌ت
کـ ه از آنهــــا
انـ‌تـ‌ظـار مـ‌حبـ‌ت داشـ‌تـ‌مـ...
مینویســـم شـــاید روزی بیـــای و ببینـــی
لحظـــه لحظـــه بی تو بودن بر من چه گذشت
کـــاش میدانستی انچه نمیگـــویی
روزی یـــرای من حسرت و بـــرای تو پشیمانی به یادگـــار خواهـــد گذاشت
کـــاش میدانستی تا ابـــد در حسرت نا گفته هـــایت میمانـــم
بـــاید بپذیرم عمر با من بـــودنت همیشه کوتـــاه است
پــی نــوشت :
مے گـــویـَـنـد:
مُــخـــآطـَــبــــ دآشــتـــهــ بــآشــــ...
بـــَرآے عــآشــِقــآنــهـــ هــآیــَــتــــ!!!
نِــمے دآنـَـنــد...
مُــخـــآطــَبِــــ تــَمــآمـــــِ عـــآشــِقـــآنــه هـــآے مـــَن..
تـــویــے!!!
از ترس اینکه مبادا این روزها نبودنم برایت عادتے باشد هلاک میشوم
هنوز در خاطرم هست در نبودت چقدر در نفس هاے من زنده مانده بودے
چقدر تنهاییت را بغل مےکردم !!
دستهایم چقدر دستهای تو را گرفت !!
اما گام هاے تو کوتاه بود و تو را سمت من نمے کشاند!
چرا؟؟؟؟؟
چرا تردید تو را تکه پاره مےکند؟
حقیقت چیست؟چیست که تو را مےآزارد؟
شاید بگویے مهم نیست ...
آرے مهم این است که تو هستے ...
پے نوشت :
تنهاے یعنے
اگه هزار بار هم از اول تا آخر لیست شماره هاے موبایلت رو نگاه کنے
نتونے یک نفر رو پیدا کنے که باهاش درد ودل کنے...!
...
سبا نوشت :
برید ادامه مطلب
نـــه چتر بـــاخود داشتی، نه چمـــدان که عاشقت شـــدم
ازکجـــا باید میدانستم کـــه مسافری؟!
هنوز هـــم ساكتم و حسودانـــه مي نگرم
به آنهـــايي كه نگاهت را مي بينند، صـدايت را مي شنوند
و شـــايد دوستت بدارند ...
آنهـــايي كه نمي گذارند فريـــاد تنهاييـــم به گوشت برسد
دلـــم مي خواهد دوست داشتنت را بر سرشـــان آوار كنم
تمـــام بغضم را و تمـــام دلتنگي هايـــم را
ببين ... نگـــاهم را
همـــان است كه دوستش داشتـــی
برام دعا کن عشق من همین روزا بمیرم
پی نوشت :
شَب خوآبيدي تو تَــختت
هِــي غَـلت ميـــــخوري
بـــعد گوشـــيتو برميداري
مينويسي خوابمـ نميبره
سرد ميـشي بُـغض ميكني
ميبيني هيچ كسيو نداري كِ وآسش اينو بفرستي
تنهآيي سخته .. خيلي ..
و سخت تر از اون اينه كه خودت بخآي تنهآ بآشي
تآ كسي تنهات نذاره و درد نكشـــــي
سبا نوشت :
برید ادامه مطلب
روزهای خسته کننده ای است
احساس بی کسی بودنم را آزار می دهد
وقتی که حتی عشق مرا به تو نمی رساند درد می کشم
با تو بودنم مدتهاست آسیب دیده بی هیچ دلیلی
و من از پشت این پنجره ها تو را به یاد می آورم
خاطرات را تو را مرور میکنم و بعد از حجم اشکهایم می میرم
عجیب خسته ام . . .
همین طور که ایستاده ام از تمام اندامم قطره قطره رنج می ریزد
لبهایم اعتراض می کنند از سکوت !
و دستهایم معترض اند از دستهایی که مرا رها نموده اند
و چشم هایم از چشمانی که به دوست داشتنم قسم می خوردند
بیاد می آورم ذره های تلخی را که تو از دلم با نگاه مهربانت می شستی
اما اکنون به یاد خواهم داشت که تو تمام تلخی را
آنچنان که دیگر هیچ کسی را یارای شستن ان نیست
در دلم جا گذاشتی . . . !
روزت مبارک مامانی
بخاطر همه شبایی که بالای سرم بیدار میمونی ممنون
دوستت دارم یه دنیا
سبا
تو را از دست داده ام
کاش از اول نمی آمدی تا دچارت شوم
تا اینچنین با تو بودنم مرا دچار بی تو بودن نمی کرد
تو را چه کسی برایم افرید که دیگر تکرار نمی شوی
تو را اکنون کدام چشم هر روز می بیند
تو فردا در کدام چشم خیره خواهی شد تا عشق دیگری آغاز کنی
شاید حقیقتی است : از دل برود هر آنکه از دیده برفت
اما پس تو چرا از دلم کمرنگ نمی شوی ؟
تنفس تنهاییهایم دیگر خسته شده اند
بگو ! با من بگو آن روزها وقتی که به تنهایی ها و آرزوهای من چنگ می زدی
حس کردی وقتی که همراهشان نمی شوی چقدر بیهوده می شوند ؟
بگو آیا فکر کردی که قلبم در نبودت سکوت خواهد کرد ؟
و برایش رویایی خواهد شد زیستن ؟
بگو حس کردی بعد تو با نبودنها و نداشتنهایت چگونه باید زندگی کنم ؟
دیگر انتظار ندارم به دوست داشتنت بیاندیشم
تو را از دست داده ام
وقتی که دلتنگت بودم نیامدی
وقتی که سرشار از تنهایی بودم از من گریختی
وقتی که سخت یک لحظه دیدنت را منتظر می شدم نگاهت را هم دریغ کردی
وقتی که پاییز و زمستان سرد با وجودم یکی شدند
تو در کجای سرزمین دلخوشی هایت پرسه میزدی ...
چقدر نفس نفس زدم تا تورا گوشه دنج یک روز غریب یافتم
وچقدر ارام و بی صدا دلم را پس زدی
"دیگر نمیخواهمت" این اخرین حرف تو بود که همه وجودم را لرزاند
نمیدانم ان لحظه دیوارهای اتاقم صدای هق هقم را شنیدن یانه
نمیدانم شاید بحال من تاسف هم خوردند
ان روزها تنها مرور خاطرات ویران کننده ام دلیلی برای زنده بودنم شده بود
شاید رفتن حق تو بود وندانستن دلیل رفتنت حق من
شاید این ناگفته هارا باید زودتر از امروز میگفتم
امروز اگر خسته ام امروز اگر تحمل یک شکست دیگر را ندارم
ولی حقیقت باطن تورا پذیرفتم و خاطراتم را به فراموشی میسپارم
ای کاش زندگی برگشت پذیر بود
ای کاش میتوانستم مانع پرورش دادن عشق تو در قلبم شوم
امروز دیگر از ندانستن علت خیانتت گذشتم
امروز میخواهم زندگی را بعد از تو طی کنم
براستی زندگی من تا کجا ارزش ایستادن بپای عشق تو و تاوان دادن وفاداری به تورا داشت
روزگاری به تو می اندیشیدم به روزی که خودم را در کنار تو پیدا کنم
به هر قیمتی برای بدست اوردن ان روز تلاش کردم خود را تسلیم خواسته هایت ساختم
گمان میکردم تو بهتریم مونسم هستی تا امروز در فکرم چنین بودی
سرنوشتم را باتو میپنداشتم
تا امروز زندگی را جز انچه قرار بود باشد مینگاشتم
امدی... رفتی و هر انچه در کوله بار عشقم داشتم برهم ریختی
ومن چه کودکانه احساس میکردم بعد از خدا تو تنها تکیه گاهم خواهی بود
دیگر ان روزهارا پشت سر گذاشتم روزهای الزام و بایدها
ولی پایان با تو بودن یک حسن خوب برایم داشت
"دانستم دیگر دلم و احساسات دست نخورده ام را بدست هر مسافری نسپارم"
س ب ا
| پس دیگر | |
|
|
روز میلادت شاید بهانه است
تا پس از این فاصله های خاکی
دستانت را با بی نهایت ترین نهایت
عاشقانه در دستم بگیرم
وگرمای همیشه ماندنت
در اکنون ترین لحظه ی امروز
از خورشید حضورت تابیدن بگیرد
لمس بودنت مبارک
از طرف کسیکه نبودنت حتی در ذهنش هم نمیگنجد
"تقديم به دستای سردت که دستای گرم منو رها کردن ..." 
پی نوشت :
تو را به جاي همه کسانی که که نشناخته ام
دوست می دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زيسته ام
دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب مي شود
و برای خاطر نخستين گلها
تو را به خاطر دوست داشتن
دوست می دارم
تو را به جای همه کساني که دوست نميدارم
دوست می دارم
دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم
همه چیز ارام ارام باورم میشود
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش"
تو نگرانم نشو!
همه چیز را یاد گرفتم
را رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفتم
یاد گرفتم چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفتم چگونه هق هق گریه هایم را با بالشم خفه کنم
تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفتم
یاد گرفتم چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی
یاد گرفتم نفس بکشم... بی تو... و بیاد تو
یاد گرفتم چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن
و جای خالی ات را با خاطراتت پر کنم
تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفتم
یاد گرفته ام که بی تو بخندم...
یاد گرفته ام که بدون تو گریه کنم... بدون شانه هایت
یاد گرفته ام که دیگر عاشق نشوم
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم...
و مهمتر از همه یاد گرفتم زنده باشم و با یادت زندگی کنم
اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام...
که چگونه خاطراتت را از صفحه ی دلم پاک کنم
و نمیخواهم یاد بگیرم
تو نگرانم نشو
فراموش کردنت را هیچوقت یاد نخواهم گرفت
درب و داغــــان فقط 
