در خموشی هایِ من فریاد هاست .. بعله ... -_-
حالا کلی شاخ و شونه کشیده بودم واسه این بجه ها که آره! بزار دوستم بیاد تا نشونتون بدم! جوری بود که همه بیشتر از من منتظر بودن تا ببینن این کی هس اصن!
دوستم اومد و چنان بی محلم کرد که گویی اصلن منو نمیشناخت ... خلاصه چنان ضایه ای شدم که خودم به حال خودم خندم گرف :|
بعله دبگه .. اینجوریاس .. شمام بدونین
*بچه های بین الملل هم تشریف آوردن ، که همون روز اول با بچه های ما دعواشون شده بود! حیف که در صحنه حضور نداشتم وگرنه روز اولی با چشم گریون میفرستادمشون خونه P: هرچند فک کنم فرداش مامان باباشونو میاوردن سرم ^.^
**شنبه ای که گذشت یه کمپ واسه دحک دور میدون مصدق برپا کردیم که دهنم بدجوری سرویس شد ، هنوز که هنوزه خستگیش از تنم بیرون نرفته! :|
+یچی دیگه هم جا داره که ذکر کنم ، البته جا هم نداشت ذکرش می کردم :د ، کامپیوترم از رده خارجه ، الانم به صورت قاچاقی دارم از لپتاپ خواهرم استفاده می کنم :ذ ، اینم کیبوردش فارسی نیس! صفحه ش هم انقد نقطه داره اصن نمیشه تشخیص داد نقطه ی حروف چی به چیه! دیگه اگه "ب" ای شد پ یا "ح" ای شد خ شما ببخشین دیگه ( فقط امیدارم در همین حدود باشه که گفتم P: )