شهر من من به تو می اندیشم نه به تنهایی خویش
از پس شیشه تو را میبینم که گرفتی مرا در بر خویش
***
از قدیم گفتن هر اومدنی یه رفتنی داره ولی کاش دست روزگار منو از شهرم
اهواز جدا نمیکردشهری که زادگاهم نیست ولی بخاطر انسی که از کودکی
بهش پیدا کردم خودمو متعلق به اون میدونم و با افتخار ازش نام میبرم
خداحافظ ای سرزمین رویاهای کودکی و نوجوانی و بخشی از جوانیم.
تا بیست روز دیگه میریم اصفهان و از اهواز عزیزم دور میشم.
فراموش نمیکنم تک تک لحظات خوبی رو که در اهواز داشتم ُ
خاطراتی که با اونها بزرگ شدم همه در اهواز بود.
دوستان عزیزی که داشتم و هنوزم دارم فراموش نمیکنم.
شبهای زیبای اهواز که با مهربونی مردم خونگرم اهواز
زیبایی دوچندانی پیدا میکنه هیچوقت از یادم نمیرن
خیلی جاها هست که مردم رابطه ی سردی باهم دارن و ادم
از برخورد بی روح و سرداطرافیانش احساس رخوت میکنه
ولی من در این سالهایی که اهواز زندگی کردم هیچوقت
با همچین طرز برخوردی روبرو نشدم چه بسیار پیش اومده
بود که توی سرویس واحد یا تاکسی کنار یک خانم نشستم
و اونقدر با هم صمیمی شدیم که انگار مدتهاست همدیگه
رومیشناسیم
مرقد مطهر علی ابن مهزیار اهوازی که از یاران با وفای
امام زمان هستن نیز یکی دیگه از افتخارات اهوازه که
هر ساله زائرین زیادی از گوشه و کنار کشور برای زیارت
ایشون به اهواز میان.یادش بخیر مواقعی که امتحانات دانشگاهم
شروع میشد به علی ابن مهزیار توسل میکردم و واقعا نتیجه شو
میگرفتم.اینم عکسی از حرمش که البته این عکس قبلا گرفته شده
و در حال حاضر در دست بازسازی هستش
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خدا حافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعرشبانه
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تورا می سپارم به رویای فردا