هنوز هم شعر می نویسی؟

حتی انتظار دیدن سایه ات را هم نداشتم.

دوباره به یاد آورده ای 

که من هر روز 

واژه واژه ی شعرهایت را 

با نگاهم می بلعم. 

کجا بودی این همه لحظه های خالی را؟

چگونه بودنت را باور کنم؟ 

با این همه 

باز هم بنویس! 

حرف به حرف می خوانم.

باید بر جای زخم ها

دست کشید. 

-زخم هایی که هرگز

ردشان پاک نمی شود-

تا از یاد نرود آنچه گذشت. 

باید از جای این زخم ها

خوب مراقبت کرد. 

آنها

خوب سخن می گویند. 

وقتی که سکوت، 

زیباترین صدایی است 

که به گوش می رسد.

باید قدر این زخم ها را دانست.

می دانم 

که رنگ چشمانت را هرگز نخواهم دید. 

اما اگر روزی از اینجا عبور کردی، 

و با نگاهت

واژه هایی را که از آن توست،

نوازش کردی، 

از این پریشان گویی ها نترس. 

فقط کمی دیوانه ام. 

آنقدر که 

در تصرف لحظه ی آمدن تو 

واژه ها را قربانی کنم.

 

خدا

زندگی باید کرد

گاه با یک گل سرخ

گاه با یک دل تنگ

گاه باید رویید در پس یک باران

گاه باید خندید بر غم بی پایان

زندگی باور میخواهد!

ان هم از جنس امید

هر کجا خسته شدی یا که پر غصه شدی

تو بگو از ته دل

من                   خدا            را دارم

برگرد نگینم دلتنگتم

بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم

 

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

 

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

 

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

 

در نهانخانه ی جانم گل عشق تو درخشید

 

باغ صد خاطره خندید ، عطر صد خاطره پیچید

 

یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم

 

پر گشودیم و در ان خلوت دل خواسته گشتیم

 

ساعتی بر لب ان جوی نشستیم

 

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

 

من همه محو تماشای نگاهت

 

اسمان صاف و شب ارام

 

بخت خندان و زمان رام

 

خوشه ی ماه فرو ریخته در اب

 

شاخه ها دست بر اورده به مهتاب

تقدیم به نگینم

 

 

من یاد گرفته ام" دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... "
ولی نمی دانم چرا ...
خیلی ها ...
و حتی خیلی های دیگر ...
می گویند :
  " این روز ها دوست داشتن دلیل می خواهد ... "
و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...
دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده ان
دنبال گودالی از تعفن می گردند
اما
من " سلام " می گویم ...
و " لبخند " می زنم ...
و قسم می خورم ...
و می دانم ...
" عشق " همین است ...
به همین سادگی

 

به کسی که تنهات گذاشت بگو:

این تو بودی که باختی نه من...

من کسی رو از دَست دادم که دوسم نَداشتو بالاخره میرفت...

اماتو کسی رو از دست دادی که عاشقت بودوهمیشه کنارت میموند...

اینجـــا زَمیــن اَســتـــ !

رَسمــ آدَمهـــایَش عجیبــــ اَســتـــ !

اینجـــا گمــ کــ بشوے

بهـ جاے اینکهــ دنبالَتـــ بگـــردَند

فـــراموشَتـــ مــے کَنَند....!

عـــاشق کـ بشَوے

بهـ جاے اینکهــ دَرکتـــ کنَنــد

متَهَمتــــ مـے کـنَند...!

فـــرهنگــ لغتـــ اینجـــا چیزے

از عشــق و احســـاس و غـــرور

سرش نمــے شَود...!

زیاد کـ خوبـــ باشــے زیــآدے

مے شَوے....!

زیاد کــ دمــ دَستـــ باشـے

تکــــرارـے مے شَوے....!

زیاد کــ بخنـــدے برچسبـــ

دیوانگـے مــے خورے....!

و زیاد کـ اشکــ بریزے

.....عـــاشقـے....!

اینجـــا فقطــ بایَد براے

دیگـــران

نفـــ ـــســ ـــ بکـــ ـــ شــ ــ ے ...

.....

كلاً رفت و ديگر پشت سرش را هم نگاه نكرد

كلاً رفت همان طور كه مي خواست روزي برود با من يا غير من !!

كلاً رفت از اين خانه سياه به اميد خانه ي سفيد

كلاً رفت ولي دلي را شكست و شكست و رفت

كلاً رفت و ذهني را پريشان كرد و پريشان رفت

كلاً رفت و ...

هـــــــر نفـــس ،

 

درد اســـت که میکشـــم !!!

 

ای کــاش یا بـــــــــــودی ،

 

یـــــا اصـــلا نبودی !!!

 

ایـــــن که هســـتی


و کنــــارم نیســــتی ...

 

 

دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد . . . .

 

 

2pd4zie9nwojug40lxvb.jpg

 

..


قلبت همچون زیباترین گل رز است، فکرت از سرم تا انگشتانم نفوذ می کند.

بودنت همچون غروب خورشید بر ساحلی دوست داشتنی ست،

تمام چیزی هستی که می خواهم، حتی بیشتر از آن!

عشقت به من چون ماه کاملی ست که در نیمه شب می درخشد،

بودنت حس پرواز در بینهایت را به من می‌بخشد.

برای دنیا تو تنها یک نفری ولی برای من تمام دنیایی!


دوستت دارم.

متنــفـــــــــــــــــــــــرم...


از ایـن تصمیـم گــرفتن هـای یک طـــرفــه...


از ایـن رفتــن هـــای "بـــه خـاطـــر خــودت"




از ایــن آدم هــایـی کــه



"بــه نــام مــن" و "بــه کـــام خــود "



عمـل می کننـد..



گاهگاهی که به یادت غزلی می خوانم

اشک مهمان دلم می گردد

سفرش از ته دل تا کف دست ...

چه کسی میداند؛

باز شاید سفری در پیش است ...

و تمامی غزلهای جهان

کاروانی شده اند ...

ساربانش غم و صبر .

محبوب من فاصله ها بیشتر شد

غصه ها من هم بیشتر

هرکجا و در هر صورتی دوستت دارم

تا ابد

تا پایان

تا لحظه جان سپردن

حتی اگر در آغوش تو نباشد


دوست داشتنم حد و مرز ندارد تا بگویم چقدر

ولی دوست داشتنم وجود دارد تا بگویم هست.

پس بلند فریاد میزنم:

محبوبم (negin) دوستت دارم.

من اگر عاشقانه مینویسم
نه عاشقم , نه شکست خورده ام!
فقط مینویسم تا عشق یاد قلبم بماند..
در این ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها
فقط تمرین آدم بودن میکنم!
همین..!

دلم یک چیز غیــر منــتظره می خــواهــد...

مثـل یــکــ تـــلفن غـیــر منتـظـره

مثـل یــکـ دیــدار غــیــر منتـظـره

... مثـل یــکـ حــرفــ غــیــر منتـظـره

مثـل یــکـ آدم غــیــر منتـظـره

مثـل یــک " تــــــــــــــــــــو "...!

بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است...
ادعایشان آدمیت...
کلامشان انسانیت...
رفتارشان صمیمیت...
حال، من دنبال یکی میگردم که...
نه آدم باشد...
نه انسان...
نه دوست و رفیق صمیمی...
تنها صاف باشد و صادق...
پشت سایه اش خنجری نباشد برای دریدن...
هیچ نگوید...
فقط همان باشد که سایه اش میگوید....
صاف و یکرنگ....

 
 
 
خوشحالم !

امشب آرام تر می خوابی !

دوست داشتنت که سهم من نشد

اما .....

انتقام آنهایی که دوستت نداشتند از من گرفتی !

این روز ها دیگر ...........

از افتادن از هیچ نگاهی دیگر ترس شکستن ندارم

بعد از تو فقط می توانم بگویم

دیگر هیچ چیز آنقدر ها که باید باشد ، مهم نیست !
 
 

بهـ انگشتـانـَـم نـخی می بنــدم
تـــا یـــادم بمانـَــد
دوستــــ داشتـن
درد دارد ..

دردی تـــوأم بــا لذتـــــ /./

شــاید حـــالا هـمــهـ چـیـــز خوبــــ نباشد
ولــی من هنـــوز
بــهـ بـهانــهـ تــ♥ــو
بــهـ بـهانــهـ دوستــــ داشتنتــــ
زنــده ام .../.

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه میدهد

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق میکند

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرهاصبر میکند

دلم برای کسی تنگ است .....



مخاطب خاص ِ زندگے مــــن...negin



مخاطب خاص ِ زندگے مــــن...
با تمام وجود مے گویم:
این روز ها عجیب دل تنگ توام
دل تنگ اجابت چشمانت
دل تنگ رنگ نگاهت
دل تنگ بوے عَطرت
تو که نیستے ...
انگار زندگے بودن را کــم می آورد و
بهانه گــیر نبودن است
تو کـه نیستے دلتنگے هایت مــرا از پا در می آورند ...