کرامت به معناى دورى از پستى و فرومایگى است و روح بزرگوار و منزّه از هر پستى را کریم گویند.[1]
لئیم ضد کریم است.[2] لئامت و دنائت به یک معنى است و لذا دنائت در برابر کرامت و دنى در مقابل کریم است.[3]
به فرموده رسول مکرم اسلام (ص): خداى بزرگ کریم است و کَرَم را دوست مىدارد.[4]
و به فرموده امیرالمؤمنین على (علیه السلام): کسى که قبل از سؤال مىبخشد کریم است.[5] حوادث ناگوار در روح کریم اثر نمىگذارد.[6]
- کریم انسانى است که از حرام اجتناب کند و از همه عیبها منزّه و پاک باشد.[7]
انسان کریم از چیزى که لئیم به آن فخر مىکند مُنزجر است.[8]
- کریم انسانى است که آبروى خود را با مال حفظ مىکند ولى لئیم کسى است که مال را به وسیله آبرو حفظ مىکند.[9]
اگر کسى روح را به کرامت و عظمت بشناسد همه دنیا در چشمش کوچک مىشود.[10]
بیان شد که کرامت، بزرگوارى و دورى از هر پستى و فرومایگى است. اگر به این فرموده رسول مکرم اسلام (ص) توجه کنیم که دوستى دنیا ریشه هر معصیت و ابتداى هر گناه است.[11] و اینکه دنیا، دنیا نامیده شد چونکه بى مقدارتر از هر چیزى است[12] دنائت در برابر کرامت و دنى در مقابل کریم است و چون دنى و دنائت و دنیا هم ریشهاند، از این رو نمىتوان کرامت و بزرگوارى را در دوستى دنیا جستجو نمود. چرا که به فرموده حضرت امیر (علیه السلام) دنیا انسان را خوار و ذلیل مىکند[13] و کرامت نقطه مقابل ذلّت و خوارى است.
شایان ذکر است، همانگونه که برائت از حقارت و پستى مراتب دارد، کرامت نیز داراى مراتبى است و هر موجودى به اندازه برائت خود از هوان و حقارت، کریم خواهد بود.
در زیارت جامعه، ائمه (علیهم السلام) به عنوان اصول و ریشههاى کرامت معرفى شدهاند (و أصول الکرم) زیرا تمام خیرات و برکات موجود در نظام هستى، اعم از برکات مادى و معنوى، به وساطت آن ذوات مقدس افاضه مىشود (إن ذُکر الخیرُ کُنتم أَوّلَه و أصلَه و فرْعَه و معدِنه و مأواه و مُنتهاه- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه).
سرّ اینکه فرشتگان به کرامت رسیدند و بندگان مکرم خدا شدند (بل عباد مکرمون لایسقونه بالقول وهم بأمره یعلمون- انبیاء/ 26)، آن است که افتخار شاگردى ائمّه اطهار (علیهم السلام) را دارند چنان که همگان، حتى انبیا (ع) شاگرد آنهایند چنان که حضرت على (علیهم السلام) در خطبهاى فرمود: إنّا آل محمّد کنّا أنواراً حوْل العرش فأمرنا الله بالتسبیح فسبّحنا فسبّحت الملائکة بتسبیحنا ثمّ أهبطنا إلى الأرض فأمرنا الله بالتسبیح فسبّحنا فسبّحت أهل الأرض- بحار، 24/ 88).
یعنى همانا ما خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) نورهایى اطراف عرش الهى بودیم، پس خداوند ما را به تسبیح فرمان داد، ما تسبیح کردیم. پس، فرشتگان به وسیله تسبیح ما خدا را تسبیح کردند. سپس خداوند ما را به سوى زمین هبوط داد و مأمور به تسبیح کرد. پس، ما تسبیح خدا کردیم، سپس اهل زمین به وسیله تسبیح ما خدا را تسبیح گفتند.
بدین ترتیب، مجموعه عالم امکان، بر سر سفره کرامت امیر مؤمنان و سایر ائمه (ع) نشسته است.
(آیة الله جوادى آملى، على (علیه السلام) مظهر اسماى حسناى الهى)
لذا تنها راه و عامل رسیدن به کرامت الهی تقرب جستن به خداوند علی اعلی است که با عبادت و ترک محرمات حاصل می شود و برای نیل به این مقام به ناچار باید از ائمه هدی (ع) که مظهر کرامت و منشأ تسبیح الهی هستند مدد جست.
کرامت معنای اصطلاحی دیگری نیز دارد که امری واقعی و محققی است که نیازی به اثبات ندارد چرا که فاعل آن ادعایی در برابر آن ندارد و میوه ایست که از شاخه خرق عادت و معجزه ثمر می دهد. در اصل کرامت کار خارق عادتى است که از پیامبر یا امام یا یکى از اولیاى الهى و انسانهاى پاک و باتقوا سرمىزند و دلیل بر داشتن مقام الهى است. اگر این عمل خارق عادت همراه با ادعاى نبوت باشد دلیل بر پیامبرى شخص است و اگر همراه با ادعاى امامت باشد، دلیل بر امامت است و اگر با هیچ کدام از این ادعاها همراه نبود، نشانه لطفى است که خداوند به این بندگان شایستهاش کرده و البته خداوند این لطف را به کسانى مىکند که از آن سوء استفاده نکنند.
مثلًا عمل عجیب و خارق عادتى که آصف برخیا (وزیر حضرت سلیمان (ع) انجام داد و در یک چشم به هم زدن، تخت عظیم سلطنتى بلقیس را در جلو حضرت سلیمان (ع) حاضر کرد. نمونهاى از کرامت مردان خداست که داستان آن در سوره نمل آمده است.
و همچنین خبر دادن از اسرار و امور پنهان و درون و ضمایر مردم که نمونههایى از کرامت مىباشند البته اولیاى الهى و عارفان بالله به طور کلى جز در مواردى که مورد رضاى خداوند است و براى اظهار قدرت الهى و اتمام حجت کردن ضرورت دارد، از اظهار کرامات دورى مىکردند و به کرامت خود توجهى نمىکردند چون در نزد آنها نظام آفرینش و عجایب آن خود بالاترین کرامت است و اظهار کرامت در برابر این کرامت الهى را نوع بىادبى به حساب مىآوردند و در مورد اظهار کرامات از مکر و فریب نفس مىترسیدند چون توجه به هر چیزى غیرخدا را نوعى شرک تلقى مىکردند.
البته توجّه شود که هر خرق عادتی را هم کرامت نمی گویند. کرامت آن خرق عادتی است که ناشی از قرب انسان به خداوند و به اذن او باشد.لذا خرق عادتی که از یک مرتاض سر می زند کرامت نیست. لذا به صرف دیده شدن یک امر خارق العاده از یک شخص نمی توان او را ولی خدا یا امام یا پیامبر دانست.
براى رسیدن به قلّه بلند کرامت باید به سلاح پرهیز از گناه و دنیاطلبى و هوى و هوس، و در یک کلمه به سلاح تقوا مجهّز گشت. به فرموده امیرالمؤمنین على (علیه السلام): کرامت بدون تقوا حاصل نمىشود.[14]
خداوند در قرآن می فرماید: با کرامتترین (گرامىترین) شما نزد خداوند با تقواترین شماست.[15]
و به فرموده امیرالمؤمنین على (علیه السلام): کلید کَرَم، تقوا است.[16]
قرآن کریم گوهر اصلى انسان را به عنوان یک موجود شریف و کریم معرفى مىکند که اگر انسان کریم شود راه طبیعى خویش را پیموده و گوهر اصیل خود را بازیافته است و چون اطاعت و صعود، مناسب با گوهر اصلى انسان است، بنابراین، عصیان و سقوط بر انسان تحمیل است، اما کرامت چنین نیست؛ زیرا گوهر آدمى کریم است. خداى بزرگ مىفرماید: ما انسان را گرامى داشتیم.[17] چون در خلقت او گوهرى کریم به کار رفته است. اگر انسان مانند سایر موجودات فقط از خاک خلق مىشد، کرامت براى او ذاتى یا وصف اوّلى نبود. ولى انسان داراى فرع و اصلى است؛ فرع او به خاک بر مىگردد و اصل او به اللَّه منسوب است. خداى کریم در قرآن مجید روح را به خود نسبت داد و جسم را که به خاک و طبیعت مرتبط است. به طین منسوب کرد.[18] نفرمود من انسان را از گل و روح مجرّد خلق کردم، بلکه انسان را از گل ساختم، سپس از روح خود در او دمیدم و چون روح انسانى به خداوندى که معلم اکرم است، ارتباط دارد. پس سهمى از کرامت دارد و روح الهی به معناى روح کرامت است.[19]
امیرالمؤمنین على (علیه السلام) می فرماید: خدا شما را به پرهیزکارى سفارش کرد و آن را نهایت خشنودى خود و خواستش از بندگان قرار داده است. پس بترسید از خدایى که در پیشگاه او حاضرید و اختیار شما در دست او است و همه حرکات و حالات شما را زیر نظر دارد. اگر چیزى را پنهان کنید مىداند و اگر آشکار کردید ثبت مىکند. براى ثبت اعمال، فرشتگان کریم و بزرگوارى را گمارده که نه حقّى را فراموش و نه باطلى را ثبت مىکنند. آگاه باشید آن کس که تقوا پیشه کند از فتنهها نجات مىیابد، و با نور هدایت از تاریکىها مىگریزد و به آنچه که دوست دارد جاودانه دسترسى پیدا مىکند. خدا او را در منزل کرامت خویش مسکن مىدهد، خانهاى که مخصوص خدا است. سقف آن عرش پروردگارى و روشنایى آن از جمال الهى و زائرانش فرشتگان و دوستان و همنشینانش پیامبران الاهى مىباشند.[20]
پی نوشت ها :
[1] جوادى آملى، عبداللَّه، کرامت در قرآن ص22.
[2] ثعالبى نیشابورى، فقه اللغة، ص 139.
[3] جوادى آملى، عبداللَّه، کرامت در قرآن، ص 22.
[4] رى شهرى، محمد، (حسینى سید حمید)، منتخب میزان الحکمه، روایت شماره 5493.
[5] آمدى عبدالواحد، غررالحکم و دررالحکم، چاپ دانشگاه، ج 1 ص 365، شماره 1389.
[6] همان مصدر، ج2، ص1 شماره 1555.
[7] همان مصدر، ج2، ص4 شماره 1565.
[8] همان مصدر، ج2، ص44 شماره 177.
[9] همان مصدر، ج2، ص154 شماره 2159.
[10] همان مصدر، ج5، ص451 شماره 9130.
[11] محمدی رى شهرى، محمد، (حسینى سید حمید)، منتخب میزان الحکمة، روایت شماره 2194.
[12] همان مصدر، روایت شماره 2171.
[13] همان مصدر، روایت شماره 2192.
[14] نهج البلاغه، حکمت 113.
[15] قرآن کریم، سوره حجرت، آیه 13.
[16] رى شهرى محمد، (حسینى سید حمید) منتخب میزان الحکمة، روایت شماره 6664.
[17] اسراء، 70.
[18] ص، 72 – 71.
[19] جوادى آملى، عبداللَّه، کرامت در قرآن، ص 62.
[20] نهج البلاغه، خطبه 183.
فراوری: محمدی